ارائه مبانی اصیل و حقیقی اسلام

۲۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

داستان ملاقات یک عاشق با امام زمان (عج)

داستان ذیل در مورد شخصی است که عاشق دختر همسایشان شده است. او برای رسیدن به عشقش هر کاری می کند ولی نهایتا متوسل به درگاه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) می شود و اخرش را هم که معلوم است....اما نکاتی بسیار تامل برانگیز در این داستان وجود دارد. من جمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت می تواند نصیب هر کسی بشود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیا برای دیدار حضرت لازم نیست که حتما درخواست بسیار عارفانه ای داشته باشی. ظاهرا کیفیت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اینکه هرچه می خواهی را خالصانه طلب کنی. عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که او را شیخ محمدحسن سریره می نامیدند. او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود. بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیش تر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود . هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حصرت صاحب الامر عجل اللّه  فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد.   شیخ باقر می گوید: شیخ محمد گفت: من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این 39 شب ا پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود . در این اثناء که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود آتشی روشن کردم تا قهوه ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم . زیرا عادت به آن داشتم و نمی توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود . ناگهان شخصی را دیدم که از ناحیه در اول, به سوی من می آمد. هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد . در این بین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از این که او اسم مرا می داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می روم. از او سوال کردم از کدام قبیله هستی ؟ فرمود : از بعضی از آنها . من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد : نه !! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم . این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای ؟ من به او گفتم : برای چه سوال می کنی ؟ فرمود : ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی . من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می گفت محبت من به او زیادتر می گشت . برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود : تو بکش من نمی کشم . در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد و فرمود : تو آن را بنوش . من آن گرفتم و نوشیدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشیده بود اما محبت من هر آن به او زیاد می شد . به او گفتم : ای برادر ! خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی.   آیا با من نمی آیی که نزد قبر مسلم(علیه السلام) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبت کنیم ؟ فرمود : با تو می آیم اما جریان خودت را بگو . به او گفتم . من واقع را برای شما می گویم . من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم و با این فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سینه ام بیرون می آید و معالجه آن را نمی دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پیدا کرده ام و به سبب تنگدستی میسر نشده است که او را بگیرم .گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند: در حوایج خود قصدکن صاحب الزمان(ع) را! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما که او را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من در این شب چیزی ندیدم و در این شب ها من تحمل مشقت های زیادی کردم و این سبب آمدن من و این خواسته ها و حوائج من می باشد . آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود: اما سینه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی می گیری و اما تهی دستی و فقر تو باقی می ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجه به این سخنان نداشتم. به او گفتم: به کنار قبر مسلم نمی روی؟ فرمود: برخیز. برخاستم و متوجه جلوی خود بودم . هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود : آیا نماز تحیت مسجد نمی خوانی؟ گفتم: چرا می خوانم. سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او به فاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره فاتحه شدم.   من مشغول نماز بودم و سوره حمد را می خواندم. او نیز فاتحه را قرائت می نمود اما من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیده بودم. در آن هنگام با خود گفتم: شاید این شخص صاحب الزمان(ع) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد . هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود . ناگهان نور عظیمی او را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی دیدم اما او همچنان نماز می خواند و من صدای او را می شنیدم . بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم. پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمین به بالا متوجه شد و من ندبه و گریه می کردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی می نمودم. به او گفتم: شما صادق الوعد هستید و مرا وعده دادید که با من نزد قبر مسلم برویم در آن هنگام که با آن نور تکلم می گفتم دیدم آن نور متوجه به حرم مسلم شد که من هم متابعت کردم. آن نور داخل حرم شد و در بالای قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گریه و ندبه می کردم تا فجر دمید و آن نور عروج کرد. هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود: سینه ات خوب شد. دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را اسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستی ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

اشعار رجزیّه حضرت سیّدالشهداء در روز عاشورا و ذکر فضائل خود

در کتاب‌ «کشف‌ الغمّه‌» از کتاب‌ «الفتوح‌» وارد است‌ که‌ چون‌ لشکریان‌ ابن‌ زیاد آن‌ حضرت‌ را در پرّه‌ گرفتند و از آب‌ منع‌ کردند و از اصحاب‌ آن‌ حضرت‌ همه‌ را کشتند، تیری‌ به‌ سوی‌ طفل‌ صغیر آن‌ حضرت‌ آمد و او را بکشت‌. حضرت‌ او را به‌ خونهایش‌ آلوده‌ کرد، و با شمشیر حفیره‌ای‌ حفر و او را در آن‌ مدفون‌ ساخت‌، و سپس‌ در مقابل‌ لشکر ایستاده‌ و حمله‌ می‌آورد، و این‌ رَجَز را می‌خواند: غَدَرَ الْقَوْمُ وَقِدْمـًا رَغِبُوا عَنْ ثَوَابِ اللَهِ رَبِّ الثَّقَلَیْن‌ 1 قَتَلُوا قِدْم36 عَلِیًّا وَابْنَهُ حَسَنَ الْخَیْرِ کَرِیمَ الطَّرَفَیْن‌ 2 حَسَدًا مِنْهُمْ وَقَالُوا أَجْمِعُوا نُقْبِلِ الآنَ جَمِیعـًا بِالْحُسَیْن‌ 3 یَا لَقَوْمٍ لاِنَاسٍ رُذَّلٍ جَمَعُوا الْجَمْعَ لاِهْلِالْحَرَمَیْن‌ 4 ثُمَّ سَارُوا وَتَوَاصَوْا کُلُّهُمْ لاِجْتِیَاحِی‌، لِلرِّضَابِالْمُلْحِدَیْن‌ 5 لَمْ یَخَافُوا اللَهَ فِی‌ سَفْکِ دَمِی‌ لِعُبَیْدِ اللَهِ نَسْلِ الْفَاجِرَیْن‌ 6 وَابْنُ سَعْدٍ قَدْ رَمَانِی‌ عَنْوَه بِجُنُودٍ کَوُکُوفِ الْهَاطِلَیْن‌ 7 لَا لِشَیْءٍ کَانَ مِنِّی‌ قَبْلَ ذَا غَیْرِ فَخْرِی‌ بِضِیَآءِ الْفَرْقَدَیْن‌ 8 بِعَلِیٍّ خَیْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِیّ وَالنَّبِیِّ الْقُرَشِیِّ الْوَالِدَیْن‌ 9 خَیْرَه اللَهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِی‌ ثُمَّ أُمِّی‌ فَأَنَا ابْنُ الْخَیْرَتَیْن‌ 10 فِضَّه قَدْ صُفِیَتْ مِنْ ذَهَبٍ فَأَنَا الْفِضَّه وَابْنُ الذَّهَبَیْن‌ 11 مَنْ لَهُ جَدٌّ کَجَدِّی‌ فِی‌ الْوَرَی‌ أوْ کَشَیْخِی‌ فَأَنَا ابْنُ الْقَمَرَیْن‌ 12 فَاطِمُ الزَّهْرَآءِ أُمِّی‌ وَأَبِی‌ قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَحُنَیْن‌ 13 وَ لَهُ فِی‌ یَوْمِ أُحْدٍ وَقْعَه شَفَتِ الْغِلَّ بِفَضِّ الْعَسْکَرَیْن‌ 14 ثُمَّ بِالاحْزَابِ وَالْفَتْحِ مَعـًا کَانَ فِیهَا حَتْفُ أَهْلِ الْقِبْلَتَیْن‌ 15 فِی‌ سَبِیلِ اللَهِ؛ مَاذَا صَنَعَتْ أُمَّه السَّوءِ مَعـًا بِالْعِتْرَتَیْن‌ 16 عِتْرَه الْبَرِّ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی‌ وَ عَلِیِّ الْوَرْدِ37 بَیْنَ 38الْجَحْفَلَیْن‌ 17 1 ـ «این‌ جماعت‌ خیانت‌ کردند و کافر شدند. و از زمان‌ پیشین‌، از ثواب‌ خداوند که‌ پروردگار جنّ و انس‌ است‌ اعراض‌ کرده‌ و روی‌ گردانیده‌اند. 2 ـ این‌ گروه‌، علیّ بن‌ ابی‌طالب‌ را کشتند. و پسر او حسن‌ را نیز که‌ از ناحیه‌ پدر و مادر، بزرگوار و کریم‌ بود کشتند. 3 ـ از روی‌ حِقد و کینه‌ای‌ که‌ در دل‌ داشتند، گفته‌اند: جمع‌ شوید تا همگی‌ اینک‌ بر حسین‌ یورش‌ بریم‌. 4 ـ ای‌ قوم‌ به‌ فریاد رسید! داد از دستِ مردم‌ رَذل‌ و پستی‌ که‌ جماعت‌ها را برای‌ جنگ‌ با اهل‌ حَرَمین‌ (مکّه‌ و مدینه‌) برانگیخته‌اند. 5 ـ و سپس‌ همه‌ به‌ راه‌ افتادند و به‌ خاطر خشنودی‌ دو نفر مُلحد و زندیق‌ (یزید و عبیدالله‌ بن‌ زیاد) برای‌ استیصال‌ و به‌ هلاکت‌ رسانیدن‌ من‌، یکدیگر را سفارش‌ می‌کردند. 6 ـ در ریختن‌ خون‌ من‌، به‌ جهت‌ رضای‌ خاطر عبیدالله‌ بن‌ زیاد که‌ زاده‌ دو نفر کافر است‌، از خداوند نترسیدند. 7 ـ و ابن‌ سعد، از روی‌ قهر و غلبه‌، با لشکری‌ انبوه‌ چون‌ دانه‌های‌ باران‌ شدید، بر من‌ ریخت‌ و مرا هدف‌ تیرباران‌ خود نمود. 8 ـ این‌ کینه‌توزی‌ و سلطه‌ جوئی‌ آنان‌، نه‌ از جهت‌ جُرم‌ و جنایتی‌ است‌ که‌ از من‌ سرزده‌ است‌؛ بلکه‌ تنها بجهت‌ افتخار من‌ به‌ نور و ضیاء دو ستاره‌ فروزانست‌: 9 ـ یکی‌ از آنها علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ که‌ بهترین‌ افراد روی‌ زمین‌ بعد از پیغمبر است‌، و دیگری‌ رسول‌ خدا که‌ هم‌ از ناحیه‌ پدر و هم‌ از ناحیه‌ مادر قُرَشی‌ است‌. 10 ـ انتخاب‌ شده‌ و پسندیده‌ خدا از میان‌ همه‌ مردمان‌، پدر من‌ است‌، و پس‌ از آن‌ مادرم‌؛ پس‌ من‌ فرزند دو پسندیده‌ترین‌ و برگزیده‌ترین‌ مردم‌ هستم‌! 11 ـ من‌ نقره‌ای‌ هستم‌ که‌ از طلا به‌ دست‌ آمده‌ است‌، و بنابراین‌ من‌ نقره‌ بوده‌ و فرزند دو طلا می‌باشم‌. 12 ـ در میان‌ تمامی‌ مخلوقات‌، کیست‌ که‌ جدّی‌ مانند جدّ من‌ داشته‌ باشد؟ و یا مربّی‌ و معلّمی‌ مانند پدر من‌ علیّ؟ پس‌ من‌ فرزند دو ماه‌ تابناکم‌. 13 ـ فاطمه‌ زهراء مادر من‌ است‌. و پدر من‌ کوبنده‌ و شکننده‌ کفر است‌ در روز جنگ‌ بدر و غزوه‌ حُنین‌. 14 ـ و از برای‌ پدر من‌ در واقعه‌ اُحد داستانی‌ است‌ که‌ به‌ واسطه‌ پراکنده‌ کردن‌ لشکر اشرار و کفّار، موجبات‌ شفای‌ غصّه‌ و اندوه‌ دل‌ اهل‌ ایمان‌ را فراهم‌ ساخت‌. 15 ـ و موقعیّت‌ و داستان‌ دیگر او در غزوه‌ أحزاب‌ و واقعه‌ فتح‌ مکّه‌ است‌ که‌ در آن‌ شدائدی‌ که‌ مرگ‌ بر مسلمانان‌ و اهل‌ دو قبله‌ می‌بارید؛ با قدم‌ راستین‌ او در جنگ‌، مرگ‌ و شکست‌ در هم‌ پیچید و ظفر برای‌ مسلمین‌ شد. 16 ـ این‌ کارها را پدرم‌ در راه‌ خدا و فی‌ سبیل‌ الله‌ انجام‌ می‌داد؛ و حالا ببینید این‌ امّت‌ بدسرشت‌ و بدکردار، با دو عترت‌ پاک‌ چه‌ کردند! 17 ـ یکی‌ عترت‌ پیامبر نیکوی‌ نیکوکردار محمّد مصطفی‌، و دیگر عترت‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ که‌ در هنگام‌ جنگ‌ میان‌ دو لشکر که‌ چهره‌ها زرد می‌شد؛ پیوسته‌ چهره‌اش‌ چون‌ گل‌ سرخ‌ می‌درخشید.»   عبدالله‌ بن‌ عمّار بن‌ یَغوث‌ می‌گوید: من‌ هیچ‌ مغلوبی‌ که‌ مورد تهاجم‌ افراد بسیاری‌ قرار گرفته‌ باشد، و تمام‌ اولاد او و اهل‌ بیت‌ او و اصحاب‌ او کشته‌ شده‌ باشند ندیده‌ام‌، که‌ قلبش‌ محکمتر و دلش‌ مطمئن‌تر و گامش‌ استوارتر بوده‌ باشد از حسین‌ بن‌ علیّ. در اینحال‌ که‌ به‌ لشکر دشمن‌ حمله‌ می‌نمود تمام‌ رجال‌ و سپاهیان‌ از مقابلش‌ می‌گریختند و یک‌ نفر باقی‌ نمی‌ماند.  عمر بن‌ سعد به‌ جماعت‌ لشکر فریاد زد: این‌ فرزند أنْزَع‌ بَطین‌ (علیّ بن‌ أبی‌طالب‌) است‌! این‌ فرزند کشنده‌ عرب‌ است‌! او را در پرّه‌ گیرید، و از هر جانب‌ به‌ او حمله‌ور شوید!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

خطبه حضرت در روز عاشورا در مذمّت اهل کوفه، تبرّی جستن از مذلّت و نفرین بر کوفیان

ابن‌ طاووس‌ خطبه‌ غرّاء زیر را از حضرت‌ سیّدالشّهداء علیه‌ السّلام‌ در روز عاشورا روایت‌ کرده‌ است‌. بدین‌ مضمون‌ که‌: قالَ الرّاوی‌: وَرَکِبَ أصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَهُ، فَبَعَثَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام بُرَیْرَ بْنَ خُضَیْرٍ فَوَعَظَهُمْ فَلَمْ یَسْتَمِعوا، وَذَکَّرَهُمْ فَلَمْ یَنْتَفِعوا. فَرَکِبَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام ناقَتَهُ ـ وَقیلَ فَرَسَهُ ـ فَاسْتَنْصَتَهُمْ فَأنْصَتوا. فَحَمِدَاللَهَ، وَ أثْنَی‌ عَلَیْهِ، وَذَکَرَهُ بِما هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلَّی‌ عَلَی‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی‌الْمَلَٓئِکَه وَالانْبِیَآءِ وَالرُّسُلِ، وَأبْلَغَ فی‌ الْمَقالِ؛ ثُمَّ قالَ: تَبًّا لَکُمْ أَیَّتُهَا الْجَمَاعَه وَتَرَحـًا! حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَالِهِینَ، فَأَصْرَخْنَاکُمْ مُوجِفِینَ؛ سَلَلْتُمْ عَلَیْنَا سَیْفًَا لَنَا فِی‌ أَیْمَانِکُمْ! وَحَشَشْتُمْ عَلَیْنَا نَارًا اقْتَدَحْنَاهَا عَلَی‌ عَدُوِّنَا وَعَدُوِّکُمْ! فَأَصْبَحْتُمْ إلْبـًا لاِعْدَآئِکُمْ عَلَی‌ أَوْلِیَآئِکُمْ بِغَیْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیکُمْ، وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَکُمْ فِیهِمْ! فَهَلَّا ـ لَکُمُ الْوَیْلَاتُ ـ تَرَکْتُمُونَا؛ وَ السَّیْفُ مَشِیمٌ، وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ، وَ الرَّأْیُ لَمَّا یُسْتَحْصَفْ!؟ وَ لکِنْ أَسْرَعْتُمْ إلَیْهَا کَطَیْرَه الدَّبَی‌! وَتَدَاعَیْتُمْ إلَیْهَا کَتَهَافُتِ الْفَرَاشِ! فَسُحْقـًا لَکُمْ یَا عَبِیدَ الامَّه! وَشُذَّاذَ الاحْزَابِ! وَنَبَذَه الْکِتَابِ! وَمُحَرِّفِی‌ الْکَلِمِ! وَ عُصْبَه الاثَامِ! وَنَفَثَه الشَّیْطَانِ! وَمُطْفِـِی‌ السُّنَنِ! أَهَٓؤُلآءِ تَعْضُدُونَ؟! وَعَنَّا تَتَخَاذَلُونَ؟!  أَجَلْ وَاللَهِ غَدْرٌ فِیکُمْ قَدِیمٌ! وَشَجَتْ إلَیْهِ أُصُولُکُم‌! وَتَأَزَّرَتْ عَلَیْهِ فُرُوعُکُم‌! فَکُنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجـًا لِلنَّاظِرِ! وَأُکْلَه لِلْغَاصِبِ! أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه. یَأْبَی‌ اللَهُ ذَلِکَ لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ، وَحُجُورٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ، وَأُنُوفٌ حَمِیَّه، وَنُفُوسٌ أَبِیَّه؛ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَه اللِئَامِ عَلَی‌ مَصَارعِ الْکِرَامِ. أَلَا وَإنِّی‌ زَاحِفٌ بِهَذِهِ الاسْرَه مَعَ قِلَّه الْعَدَدِ، وَخَذْلَه النَّاصِرِ. ثُمَّ أَوْصَلَ کَلَامَهُ بِأَبْیَاتِ فَرْوَه بْنِ مُسَیْکٍ الْمُرَادِیِّ: فَإنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْمـًا وَ إنْ نُغْلَبْ فَغَیْرُ مُغَلَّبِینَا (1) وَ مَا إنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَلَکِنْ مَنَایَانَا وَدَوْلَه ءَاخَرِینَا (2) إذَا مَا الْمَوْتُ رَفَّعَ عَنْ أُنَاسٍ کَلَاکِلَهُ، أَنَاخَ بِـَاخَرِینَا (3) فَأفْنَی‌ ذَلِکُمْ سُرَوَآءَ قَوْمِی‌ کَمَا أَفْنَی‌ الْقُرُونَ الاوَّلِینَا (4) فَلَوْ خَلَدَ الْمُلُوکُ إذًا خَلَدْنَا وَ لَوْ بَقِیَ الْکِرَامُ إذًا بَقِینَا (5) فَقُلْ لِلشَّامِتِینَ بِنَا أَفِیقُوا سَیَلْقَی‌ الشَّامِتُونَ کَمَا لَقِینَا (6) ثُمَّ أَیْمُ اللَهِ! لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إلَّا کَرَیْثما یُرْکَبُ الْفَرَسُ، حَتَّی‌ تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرَّحَی‌! وَتَقْلَقَ بِکُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ! عَهْدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ أَبِی‌ عَنْ جَدِّی‌؛ فَأَجْمِعُوٓا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَآءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّه ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِ! إِنِّی‌ تَوَکَّلْتُ عَلَی‌ اللَهِ رَبِّی‌ وَرَبِّکُم‌ مَّا مِن‌ دَآبَّه إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِیَتِهَآ إنَّ رَبِّی‌ عَلَی‌' صِرَ'طٍ مُّسْتَقِیمٍ. اللَهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَآءِ! وَابْعَثْ عَلَیـْهِمْ سِنِینَ کَسِنی‌ یُوسُفَ! وَسَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلَامَ ثَقِیفٍ، فَیَسُومَهُمْ کَأْسـًا مُصَبَّرَه! فإنَّهُمْ کَذَّبُونَا وَخَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا! عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا! وَإلَیْکَ أَنَبْنَا! وَإلَیْکَ الْمَصِیرُ! 35 «چون‌ اصحاب‌ عُمَر بن‌ سعد بر مرکب‌‌های‌ خود سوار شده‌ و آماده‌ جنگ‌ با حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ شدند، حضرت‌، بُرَیْرَ بن‌ خُضَیر را برای‌ موعظه‌ لشکر بفرستاد. بُریر هر چه‌ آنان‌ را پند و اندرز داد گوش‌ ندادند، و هر چه‌ آنها را متذکّر و متنبّه‌ نمود از آن‌ سودی‌ نبردند. در اینحال‌ خود حضرت‌ امام‌ حسین‌ علیه‌ السّلام‌ بر ناقه‌ خود ـ و بعضی‌ گفته‌اند بر اسب‌ خود ـ سوار شد، و آنها را دعوت‌ به‌ سکوت‌ نمود. و چون‌ ساکت‌ شدند، حمد خدا را بجای‌ آورد، و ثنا بر او فرستاد، و به‌ آنچه‌ موجب‌ عظمت‌ مقام‌ حضرت‌ حقّ بود او را بستود، و درود بر محمّد و فرشتگان‌ و انبیاء و رسولان‌ الهی‌ فرستاد؛ و در خطبه‌ و گفتار بحدّ أتمّ و اکمل‌ در رسانیدن‌ مطلب‌ اهتمام‌ نمود. و سپس‌ فرمود: ای‌ جماعت‌! زیان‌ و هلاکت‌ بر شما باد! و فقر و نکبت‌ و اندوه‌ نیز از آن‌ شما باد؛ که‌ ما را با شور و وَلَه‌ به‌ فریاد رسی‌ خود خواندید! و ما چون‌ با شتاب‌ برای‌ فریادرسی‌ و دادخواهی‌ شما آمدیم‌، همان‌ شمشیری‌ را که‌ متعلّق‌ به‌ ما بوده‌، و در دست‌ شما نهاده‌ بودیم‌ برهنه‌ نموده‌ و بر سر ما کشیدید! و همان‌ آتشی‌ را که‌ برای‌ دشمنان‌ خود و دشمنان‌ شما جرقّه‌ آن‌ را افروخته‌ بودیم‌ بر ما افروختید! و برای‌ سرکوبی‌ دوستان‌ خود، با دشمنان‌ خود همدست‌ و هماهنگ‌ شدید! با اینکه‌ آن‌ دشمنان‌، عَدلی‌ را در میان‌ شما رواج‌ نداده‌ و دادی‌ را نگستردند؛ و نه‌ امید خیری‌ برای‌ خود در آنها دارید. بنابراین‌، بلیّه‌ها و رسوائیها دامنگیرتان‌ باد! چرا در آن‌ وقتیکه‌ شمشیرها در غلاف‌ بود، و نفوس‌ آرام‌، و رأی‌ها هنوز در قتال‌ مستحکم‌ نگردیده‌ بود؛ ما را رها ننمودید؟! بلکه‌ مانند سیل‌ ملخ‌ بسوی‌ فتنه‌ گسیل‌ شدید! و مانند پروانه‌ در فتنه‌ به‌هم‌ ریختید! پس‌ هلاکت‌ و نابودی‌ باد بر شما ای‌ بنده‌های‌ امّت‌ها! و ای‌ افراد کنار زده‌ شده‌ و دور شده‌ از حزب‌‌ها و جمعیّت‌‌ها! و ای‌ پس‌ زنندگان‌ کتاب‌ خدا! و ای‌ تحریف‌ کنندگان‌ کلمات‌ پروردگار! و ای‌ طائفه‌ گناه‌ آفرین‌! و ای‌ آب‌ و دَمِ دهان‌ شیطان‌! و ای‌ خاموش‌ کنندگان‌ سنّت‌‌های‌ الهیّه‌! آیا شما این‌ جماعت‌ را یار و یاوری‌ می‌نمائید و ما را مخذول‌ و تنها و منکوب‌ می‌گذارید؟! آری‌! سوگند به‌ خدا که‌ این‌ مکر و حیله‌ در شما بی‌سابقه‌ و تاریخچه‌ نیست‌! و بر این‌ مکر، اصول‌ و ریشه‌های‌ شما پیوسته‌ و آمیخته‌ شده‌ است‌! و شاخه‌های‌ شما بر آن‌ پرورش‌ یافته‌ و نیرو گرفته‌ است‌! پس‌ شما پلیدترین‌ ثمره‌ این‌ درختید، که‌ در کام‌ صاحبش‌ که‌ ناظر آنست‌ چون‌ خار و استخوان‌ گلوگیر می‌گردید! و در کام‌ شخص‌ غاصب‌ و متعدّی‌ لقمه‌ گوارا می‌باشید! آگاه‌ باشید که‌ این‌ مرد بی‌پدر: زنازاده‌ و پسر زنازاده‌ (عُبیدالله‌ بن‌ زیاد) مرا بین‌ دو چیز ثابت‌ و میخکوب‌ نموده‌ است‌: یا با شمشیر جنگ‌ کردن‌ و شربت‌ شهادت‌ نوشیدن‌، و یا تن‌ به‌ ذلّت‌ و خواری‌ دادن‌؛ و هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه، چقدر ذلّت‌ از ما دور است‌! خداوند بر ما زبونی‌ و ذِلّت‌ را نمی‌پسندد، و رسول‌ خدا و مؤمنین‌ نمی‌پسندند، و دامن‌های‌ پاک‌ و پاکیزه‌ای‌که‌ ما را در خود پرورش‌ داده‌اند، و سرهای‌ پر حمیّت‌، و نفس‌‌های‌ استواریکه‌ ابداً زیر بار ظلم‌ و تعدّی‌ نمی‌روند، بر ما نمی‌پسندند که‌ اطاعت‌ فرومایگان‌ و زشت‌ سیرتان‌ را بر قتلگاه‌ کریمان‌ و شرافتمندان‌ ترجیح‌ دهیم‌!  آگاه‌ باشید که‌ من‌ با همین‌ جماعت‌ اندکی‌ که‌ با من‌ هستند، با وجود کمی‌ تعداد و نبودن‌ مُعین‌ و یاور آماده‌ جنگ‌ هستم‌! و در این‌ حال‌ حضرت‌ خطبه‌ خود را به‌ ابیات‌ فَرْوه بْن‌ مُسَیک‌ مُرادی‌ اتّصال‌ داده‌ و به‌ چند بیت‌ از آن‌ بدین‌ منوال‌ تمثّل‌ نمود: 1 ـ اگر ما غلبه‌ کنیم‌ و پیروزمندانه‌ دشمن‌ را به‌ هزیمت‌ دهیم‌، این‌ کارِ تازه‌ مانیست‌؛ از قدیم‌ الایّام‌ دأب‌ و دَیْدَن‌ ما چنین‌ بوده‌ است‌. و اگر مغلوب‌ گردیم‌، پس‌ هیچگاه‌ مغلوب‌ شده‌ نیستیم‌ (به‌ علّت‌ آنکه‌ نیّت‌ ما و اراده‌ ما بر صلاح‌ و تقوی‌ بوده‌، و این‌ معنی‌ شکست‌ پذیر نیست‌) 2 ـ عادت‌ و طبیعت‌ ما ترس‌ از مرگ‌ نیست‌ (و بدین‌ جهت‌ نیز به‌ جنگ‌ نیامده‌ایم‌ که‌ جان‌ خود را دوست‌ داریم‌، بلکه‌ چون‌ نمی‌خواهیم‌ دشمن‌ ناپاک‌ بر ما سیطره‌ جوید، برای‌ این‌ منظور آماده‌ نبرد شده‌ایم‌؛ چون‌ محال‌ است‌ که‌ تا ما زنده‌ایم‌ او بتواند بر ما چیره‌ گردد) ولیکن‌ دولت‌ و حکومت‌ او تنها و تنها پیوسته‌ به‌ مرگ‌ ماست‌. 3 ـ اگر مرگ‌ سینه‌ خود را از روی‌ یک‌ دسته‌ از مردم‌ بردارد، بدون‌ شکّ روی‌ یک‌ دسته‌ دیگر از مردم‌ می‌خوابد؛ و ابداً انسان‌ را از مرگ‌ گریزی‌ و گزیری‌ نیست‌ 4 ـ همین‌ مرگ‌، اشراف‌ و بزرگان‌ قوم‌ ما را نابود کرد؛ همچنانکه‌ اقوام‌ و طوائف‌ پیشین‌ را نابود کرد. 5 ـ اگر پادشاهان‌ و مقتدران‌ عالم‌ در این‌ جهان‌ جاودانه‌ زیست‌ می‌نمودند، ما هم‌ می‌توانستیم‌ مخلّد بمانیم‌،؛ و اگر بزرگان‌ می‌ماندند ما نیز باقی‌ بودیم‌؛ ولی‌ بقاء و خلودی‌ نیست‌. 6 ـ پس‌ به‌ شماتت‌ کنندگان‌ ما بگوئید:‌هان‌ بیدار شوید و به‌ هوش‌ آئید! که‌ بزودی‌ آنان‌ نیز مانند ما به‌ مرگ‌ و نیستی‌ می‌رسند! و پس‌ از این‌ تمثّل‌، حضرت‌ به‌ خطبه‌ خود بدین‌ طریق‌ ادامه‌ دادند که‌: و سوگند بخدا که‌ پس‌ از واقعه‌ شهادتِ من‌، بدانچه‌ دل‌ بسته‌اید نمی‌رسید! و درنگ‌ نمی‌کنید در این‌ جهان‌ مگر به‌ قدر سواری‌ یک‌ اسب‌؛ که‌ ناگاه‌ روزگار، همچون‌ سنگ‌ آسیا به‌ دور شما بگردد و چون‌ محور آسیا در شما گیر کند و شما را به‌ قلق‌ و تشویش‌ و اضطراب‌ اندازد! این‌ عهدی‌ است‌ که‌ پدر من‌ با من‌، از جدّ من‌ نموده‌ است‌. حال‌ رأی‌ خود و همدستان‌ خود را روی‌ هم‌ گرد آورید! و مجتمعاً فکر کنید و تصمیم‌بگیرید که‌ امر شما بر شما پوشیده‌ نماند! و به‌ کردار خود پشیمان‌ نشده‌ و دچار غم‌ و اندوه‌ و حسرت‌ نگردید!  آنگاه‌ پس‌ از این‌ تفکّر بدون‌ شتاب‌ زدگی‌، بر من‌ حمله‌ور شده‌ و بدونِ هیچ‌ مُهلتی‌ کار مرا تمام‌ کنید! من‌ توکّل‌ بر خداوند نمودم‌، که‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست‌. هیچ‌ جنبده‌ای‌ در روی‌ زمین‌ نجنبد مگر آنکه‌ تقدیراتش‌ به‌ دست‌ قدرت‌ اوست‌؛ و حقّاً پروردگار من‌ در راه‌ راست‌ و طریق‌ صواب‌ است‌. بار پروردگارا! قطرات‌ باران‌ آسمان‌ را بر این‌ قوم‌ فرو بند! و قحط‌ و گرسنگی‌ را بر آنان‌، چون‌ قحط‌ زمان‌ یوسف‌ مقدّر فرما! و جوان‌ ثقفی‌ را بر آنان‌ بگمار تا آنان‌ را از کاسه‌ تلخ‌ زهرآگین‌ بچشاند! چون‌ آنان‌ ما را تکذیب‌ کرده‌ و به‌ دروغ‌ نسبت‌ دادند، و ما را مخذول‌ و منکوب‌ نمودند! تو هستی‌ پروردگار ما! توکّل‌ بر تو نموده‌ایم‌! و بسوی‌ تو انابه‌ و بازگشت‌ داریم‌! و به‌ سوی‌ تو است‌ تمام‌ بازگشت‌ها.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

مذمت اهل دنیا

قَالَ الْفَرَزْدَقُ: لَقِیَنِی‌ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام فِی‌ مُنْصَرَفِی‌ مِنَ الْکُوفَه. فَقَالَ: مَا وَرَاکَ یَا أَبَا فِرَاسٍ؟! قُلْتُ: أَصْدُقُکَ؟! قَالَ علیه‌السلام: الصِّدْقَ أُرِیدُ! قُلْتُ: أَمَّا الْقُلُوبُ فَمَعَکَ، وَأَمَّا السُّیُوفُ فَمَعَ بَنِی‌ أُمَیَّه؛ وَالنَّصْرُ مِنْ عِنْدِ اللَهِ. قَالَ: مَا أَرَاکَ إلَّا صَدَقْتَ! النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَالدِّینُ لَغْوٌ عَلَی‌ أَلْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعَایِشُهُمْ؛ فَإذَا مُحِّصُوا بِالْبَلآءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. «فرزدق‌ می‌گوید: چون‌ از درنگ‌ در کوفه‌ انصراف‌ پیدا کرده‌، باز می‌گشتم‌، حسین‌ علیه‌ السّلام‌ مرا در راه‌ دیدار کرد و گفت‌: ای‌ أبوفراس‌! پشت‌ سرت‌ چه‌ خبر بود؟ گفتم‌: راستش‌ را به‌ تو بگویم‌؟! فرمود: آری‌، منراستش‌ را می‌خواهم‌! گفتم‌: دل‌های‌ کوفیان‌ همه‌ با توست‌؛ ولیکن‌ شمشیرهایشان‌ همه‌ بر کمک‌ و مساعدت‌ بنی‌ اُمیّه‌ است‌؛ و یاری‌ و نصرت‌ هم‌ از جانب‌ خداست‌! فرمود: آری‌! این‌ سخنی‌ است‌ که‌ تو از روی‌ صدق‌ و راستی‌ گفتی‌! مردم‌ همگی‌ بردگان‌ و بندگان‌ مال‌ دنیا هستند؛ و تلفّظ‌ به‌ دینداری‌ فقط‌ کلام‌ لغو و بی‌محتوائی‌ است‌ که‌ بر سر زبان‌هایشان‌ جاری‌ است‌. پاسداری‌ از دینشان‌ فقط‌ در محدوده‌ای‌ است‌ که‌ در پرتو آن‌، معیشت‌‌های‌ فراوان‌ به‌ دست‌ آورند؛ و چون‌ با غِربال‌ امتحان‌ و ابتلاء آزمایش‌ شوند معلوم‌ می‌شود که‌ دینداران‌ واقعی‌ چه‌ بسیار اندکند.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

اشعار حضرت‌ در جواب‌ سوال فرزدق‌ در مورد حرکت به‌سوی کوفه

و چون‌ آن‌ حضرت‌ به‌ صَوب‌ کوفه‌ کوچ‌ می‌فرمود، فَرَزْدَق‌ بن‌ غالب‌ که‌ از شعرای‌ نامی‌ آن‌ عصر بود، با آن‌ حضرت‌ در راه‌ برخورد نموده‌ و در ضمن‌ ملاقات‌ معروض‌ داشت‌: ای‌ پسر رسول‌ خدا! چگونه‌ به‌ اهل‌ کوفه‌ اعتماد می‌نمائی‌؛ و اینان‌ همانهائی‌ هستند که‌ پسر عمویت‌ مُسلم‌بن‌ عقیل‌ و پیروان‌ او را کشتند!؟ حضرت‌ برای‌ مسلم‌ طلب‌ رحمت‌ نمودند و فرمودند: مسلم‌ به‌ سوی‌ رَوح‌ خدا و رضوان‌ خدا رهسپار شد. آنچه‌ بر عهده‌ داشت‌ انجام‌ داد؛ و آنچه‌ ما بر عهده‌ داریم‌ هنوز بر ذمّه‌ ماست‌. و این‌ اشعار را انشاد فرمود: وَإنْ تَکُنِ الدُّنْیَا تُعَدُّ نَفِیسَةً                                فَدَارُ ثَوَابِ اللَهِ أَعْلَی‌ وَأَنْبَلُ وَإنْ تَکُنِ الابْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ          فَقَتْلُ امْرِی‌ٍ بِالسَّیْفِ فِی‌ اللَهِ أَفْضَلُ وَإنْ تَکُنِ الارْزَاقُ قِسْمـًا مُقَدَّرًا            قِلَّه حِرْصِ الْمَرْءِ فِی‌الْکَسْبِ أَجْمَلُوَإنْ تَکُنِ الامْوَالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُهَا               فَمَا بَالُ مَتْرُوکٍ بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُ19 «و اگر چنین‌ است‌ که‌ دنیا نفیس‌ به‌ شمار می‌آید، پس‌ باید دانست‌ که‌ آخرت‌ که‌ خانه‌ ثواب‌ و مُزد الهی‌ است‌، بس‌ بلندپایه‌تر و شریف‌تر است‌. و اگر چنین‌ است‌ که‌ بدن‌های‌ آدمیان‌ برای‌ مرگ‌ آفریده‌ و انشاء شده‌ است‌، پس‌ باید دانست‌ که‌ کشته‌ شدن‌ با شمشیر در راه‌ خدا بسی‌ برتر است‌. و اگر چنین‌ است‌ که‌ روزیهای‌ خلائق‌ به‌ مقدار معیّن‌ تقسیم‌ گردیده‌است‌، پس‌ باید دانست‌ که‌ کمتر حریص‌ بودن‌ مردم‌ در کسب‌ روزی‌، جمیل‌تر و نیکوتر است‌. و اگر چنین‌ است‌ که‌ نتیجه‌ اندوختن‌ اموال‌، ترک‌ نمودن‌ آنهاست‌، پس‌ چیزی‌ که‌ متروک‌ خواهد شد چه‌ ارزشی‌ دارد که‌ آدمی‌ بدان‌ بخل‌ ورزد.» و بسیاری‌ از ارباب‌ مقاتل‌ گفته‌اند که‌ چون‌ آن‌ حضرت‌ در روز عاشورا رَجز می‌خواند و شمشیر می‌زد، در ضمن‌ رجز خود بدین‌ اشعار تکیه‌ می‌جست‌؛ مانند محدّث‌ قمّی‌ در «نفس‌ المهموم‌» و شیخ‌ سلیمان‌ قندوزی‌ در «ینابیع‌ المودّه‌»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

[عنوان ندارد]

امام علی علیه السلام فرمودند:إنَّما أهلَکَ النّاسَ خَصلَتانِ؛ هُما أهلَکَتا مَن کانَ قَبلَکُم وهُما مُهلِکَتانِ مَن یَکونُ بَعدَکُم : أمَلٌ یُنسِی الآخِرَةَ ، وهَوىً یُضِلُّ عَنِ السَّبیلِ؛در حقیقت ، دو خصلت ، مردم را به نابودى کشانده است . این دو ، کسانى را که پیش از شما بوده‏اند ، نابود کرده و همین دو ، کسانى را که بعد از شما نیز مى ‏آیند ، نابود خواهد کرد : آرزو که آخرت را از یاد [انسان] مى ‏برد ، و هواى نفْس که [انسان را] گم‏راه مى ‏سازد.بحار الأنوار، ج 73، ص 167
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

خطبه‌ ‌ حضرت‌ در مکّه‌ مکرمه‌ در حین‌ اراده‌ خروج‌ به‌ کربلا

و روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌السّلام‌، آهنگ‌ خروج‌ به‌ سوی‌ عراق‌ را نمودند در مکّه‌ مکرّمه‌ برای‌ ایراد خطبه‌ ایستاده‌ و چنین‌ گفتند وَ رُوِیَ أَنَّهُ علیه‌السلام لَمَّا عَزَمَ عَلَی‌ الْخُرُوجِ إلَی‌ الْعِرَاقِ قَامَ خَطِیبـًا، فَقَال‌: الْحَمْدُ لِلَّهِ، مَاشَآءَ اللَهُ، وَلَا قُوَّه إلَّا بِاللَهِ، وَصَلَّی‌ اللَهُ عَلَی‌ رَسُولِهِ.  خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی‌ وُلْدِ ءَادَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَه عَلَی‌ جِیدِ الْفَتَه. وَمَا أَوْلَهَنِی‌ إلَی‌ أَسْلَافِی‌ اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إلَی‌ یُوسُفَ. وَخُیِّرَ لِی‌ مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ؛ کَأَنِّی‌ بَأَوْصَالِی‌ تَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَکَرْبَلآءَ؛ فَیَمْلَانَ مِنِّی‌ أَکْرَاشـًا جُوفـًا، وَأَجْرِبَه سُغْبـًا. لَا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ. رِضَا اللَهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ نَصْبِرُ عَلَی‌ بَلآئِهِ، وَیُوَفِّینَا أُجُورَالصَّابِرِینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ لُحْمَتُهُ، وَهِیَ مَجْمُوعَه لَهُ فِی‌ حَظِیرَه الْقُدْسِ، تَقِرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ، وَیُنْجَزُ لَهُمْ وَعْدُهُ. مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّنـًا عَلَی‌ لِقَآءِ اللَهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا؛ فَإِنَّنِی‌ رَاحِلٌ مُصْبِحـًا إنْ شَآءَاللَهُ تَعَالَی‌. «و روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌السّلام‌، آهنگ‌ خروج‌ به‌ سوی‌ عراق‌ را نمودند در مکّه‌ مکرّمه‌ برای‌ ایراد خطبه‌ ایستاده‌ و چنین‌ گفتند: حمد و سپاس‌ سزاوار خداست‌. آنچه‌ را که‌ خدا بخواهد خواهد شد. و قوّه‌ و قدرتی‌ نیست‌ مگر بخدا. و درود بر رسول‌ و فرستاده‌ او باد. مرگ‌ بر فرزندان‌ آدم‌ به‌ مثابه‌ گردنبند بر گردن‌ دختر جوان‌ کشیده‌ و بسته‌ شده‌ است‌. و چه‌ بسیار در آرزو و اشتیاق‌ ملاقات‌ و دیدار رفتگان‌ از خاندان‌ خود هستم‌، همانند اشتیاقی‌ که‌ یعقوب‌ به‌ دیدار یوسف‌ داشت‌.  و برای‌ من‌ جائی‌ معیّن‌ و انتخاب‌ شده‌ است‌ که‌ باید پیکر من‌ در آنجا بیفتد، و من‌ باید به‌ آنجا برسم‌. گویا من‌ می‌بینم‌ که‌ بند بند مرا گرگان‌ بیابان‌ بین‌ نَواویس‌ و کربلا از هم‌ جدا می‌سازند، و از من‌ شکمبه‌های‌ تهی‌ خود را پر می‌کنند و انبانهای‌ گرسنه‌ خود را سرشار می‌نمایند. فرارگاهی‌ نیست‌ از روزیکه‌ در قلم‌ تقدیر گذشته‌ است‌. رضای‌ خدا رضای‌ ما اهل‌ بیت‌ است‌؛ بر امتحانات‌ و بلاهای‌ او شکیبائی‌ می‌نمائیم‌، و او اجر و مزد شکیبایان‌ را بطور اتمّ و اکمل‌ به‌ ما عنایت‌ خواهد نمود. از رسول‌ خدا، قرابتش‌ که‌ به‌ منزله‌ پودِ جامه‌ با اصل‌ و ریشه‌ آن‌ حضرت‌ بستگی‌ دارد جدا نمی‌شود. و در بهشت‌ برین‌ گرداگرد او جمع‌ می‌شوند، و بدانها چشم‌ رسول‌ خدا‌تر و تازه‌ می‌گردد، و برای‌ آنها وعده‌ رسول‌ خدا تحقّق‌ می‌پذیرد. (وعده‌ای‌که‌ خداوند به‌ رسول‌ خدا داده‌ است‌ برای‌ اقربایش‌ منجّز و محقّق‌ می‌گردد.) پس‌ کسیکه‌ در میان‌ ماست‌، و حاضر است‌ جان‌ خود را ایثار کند، و خون‌ دل‌ خود را فدا کند، و برای‌ لقای‌ خدا نفس‌ خود را آماده‌ نموده‌ است‌؛ با ما کوچ‌ کند که‌ من‌ در صبحگاهان‌ عازم‌ رحیل‌هستم‌؛ إن‌شآءالله‌ تعالَی‌.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

خطبه حضرت در مِنی و دعوت از اصحاب برای تبلیغ ولایت

چون‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ علیه‌ السّلام‌ در سنه‌ 49 هجری‌ به‌ زهر معاویه‌ توسّط‌ جُعده‌، دختر أشعث‌ بن‌ قیس‌ که‌ زوجه‌ آنحضرت‌ بود مسموم‌ شده‌ و به‌ شهادت‌رسیدند‌، پیوسته‌ فتنه‌ و بلاء بالا می‌رفت‌ و شدّت‌ امر بر شیعه‌ بیشتر می‌شد؛ به‌ طوری‌ که‌ در هیچ‌ نقطه‌ از اقطار اسلامی‌ یک‌ ولیّ خدا نبود مگر آنکه‌ بر خون‌ خود ترسان‌ و هراسان‌ بود، و طَرید و شَرید و مَنفور بود؛ و به‌ عکس‌ دشمنان‌ خدا ظاهر و بدون‌ پیرایه‌ و حجاب‌ علناً به‌ بدعت‌ و ضلالت‌ خود مباهات‌ می‌کردند. یک‌ سال15 قبل‌ از آنکه‌ معاویه‌ بمیرد، حضرت‌ حسین‌ بن‌ علیّ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ عازم‌ حجّ بیت‌ الله‌ الحرام‌ شدند، و با آنحضرت‌ عبدالله‌ بن‌ جعفر و عبدالله‌ بن‌ عبّاس‌ همراه‌ بودند. حسین‌ علیه‌ السّلام‌ تمام‌ بنی‌‌هاشم‌ را از مردان‌ و زنان‌، و مَوالیان‌ آنها را (غلامان‌ و پسرخواندگان‌ و هم‌ پیمانان‌ و غیرهم‌) و نیز از انصار، آن‌ افرادی‌ را که‌ آنحضرت‌ می‌شناخت‌، و همچنین‌ اهل‌ بیت‌ خود را جمع‌ کرد. و پس‌ از آن‌ رسولانی‌ را اعزام‌ کرد و به‌ آنها دستور داد که‌: یک‌ نفر از اصحاب‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ را که‌ معروف‌ به‌ زهد و صلاح‌ و عبادت‌ است‌ فرو مگذارید مگرآنکه‌ همه‌ آنها را نزد من‌ در سرزمین‌ مِنَی‌ گرد آورید. در سرزمین‌ مِنَی‌ در خیمه‌ بزرگ‌ و افراشته‌ آنحضرت‌، بیش‌ از هفتصد نفر مرد مجتمع‌ شدند که‌ همه‌ از تابعین‌ بودند، و قریب‌ دویست‌ نفر از اصحاب‌ رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ بودند. فَقَامَ فِیهِمْ خَطِیبـًا، فَحَمِدَ اللَهَ وَأَثْنَی‌ عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ؛ فَإنَّ هَذَا الطَّاغِیَه قَدْ فَعَلَ بِنَا وَبِشِیعَتِنَا مَا قَدْرَأَیْتُمْ وَعَلِمْتُمْ وَشَهِدْتُمْ! فَإنِّی‌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکُمْ عَنْ شَیْءٍ؛ فَإنْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُونِی‌، وَإنْ کَذَبْتُ فَکَذِّبُونِی‌! وَ أَسْأَلُکُمْ بِحَقِّ اللَهِ عَلَیْکُمْ وَبِحَقِّ رَسُولِ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَ س لَّمَ وَقَرَابَتِی‌ مِنْ نَبِیِّکُمْ، لَمَّا سَیَّرْتُمْ مَقَامِی‌ هَذَا وَوَصَفْتُمْ مَقَالَتِی‌، وَدَعَوْتُمْ أَجْمَعِینَ فِی‌ أَمْصَارِکُمْ مِنْ قَبَآئِلِکُمْ مَنْ ءَامَنْتُمْ مِنَالنَّاسِ (وَ فِی‌ رِوَایَه أُخْرَی‌ بَعْدَ قَوْلِهِ فَکَذِّبُونِی‌: اسْمَعُوا مَقَالَتِی‌ وَاکْتُبُوا قَوْلِی‌، ثُمَّ ارْجِعُوا إلَی‌ أَمْصَارِکُمْ وَقَبَآئِلِکُمْ؛ فَمَنْ ءَامَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ) وَ وَثِقْتُمْ بِهِ، فَادْعُوهُمْ إلَی‌ مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا؛ فَإنِّی‌أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هَذَا الامْرُ وَیَذْهَبَ الْحَقُّ وَیُغْلَبَ؛ وَاللَهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـٰفِرُونَ. وَ مَا تَرَکَ شَیْئًا مِمَّا أَنْزَلَ اللَهُ فِیهِمْ مِنَ الْقُرْءَانِ إلَّا تَلَاهُ وَفَسَّرَهُ، وَلَا شَیْئًا مِمَّا قَالَهُ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ فِی‌ أَبِیهِ وَأَخِیهِ وَأُمِّهِ وَفِی‌ نَفْسِهِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ إلَّا رَوَاهُ. وَکُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ أَصْحَابُهُ: اللَهُمَّ نَعَمْ! وَقَدْ سَمِعْنَا وَشَهِدْنَا؛ وَیَقُولُ التَّابِعِیُّ: اللَهُمَّ قَدْ حَدَّثَنِی‌ بِهِ مَنْ أُصَدِّقُهُ وَأَءْتَمِنُهُ مِنَ الصَّحَابَه. فَقَالَ: أُنْشِدُکُمُ اللَهَ إلَّا حَدَّثْتُمْ بِهِ مَنْ تَثِقُونَ بِهِ وَبِدِینِهِ! قَالَ سُلَیْمٌ: فَکَانَ فِیمَا نَاشَدَهُمُ الْحُسَیْنُ وَذَکَّرَهُمْ أَنْ قَالَ: أُنْشِدُکُمُ اللَهَ! أَتَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی‌ طَالِبٍ کَانَ أَخَا رَسُولِ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ حِینَ ءَاخَی‌ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَـَاخَی‌ بَیْنَهُ وَبَیْنَ نَفْسِهِ وَقَالَ: أَنْتَ أَخِی‌ وَأَنَا أَخُوکَ فِی‌ الدُّنْیَا وَالآخِرَه؟ قَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ! قَالَ: أُنْشِدُکُمُ اللَهَ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ نَصَبَهُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَی‌ لَهُ بِالْوِلَایَه، وَقَالَ: لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَآئِبَ؟!قَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ! قَالَ: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ فِی‌ ءَاخِرِ خُطْبَه خَطَبَهَا: إنِّی‌ تَرَکْتُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللَهِ وَأَهْلَ بَیْتِی‌، فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا؟! قَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ! و بعد از فقرات‌ بسیاری‌ از مُناشده‌، که‌ در ضمن‌ این‌ مناشده‌ آنحضرت‌ بیان‌ کرده‌است‌ می‌گوید: ثُمَّ نَاشَدَهُمْ أَنَّهُمْ قَدْ سَمِعُوهُ یَقُولُ: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی‌ وَیُبْغِضُ عَلِیًّا فَقَدْ کَذَبَ؛ لَیْسَ یُحِبُّنِی‌ وَیُبْغِضُ عَلِیًّا. فَقَالَ لَهُ قَآئِلٌ: یَا رَسُولَ اللَهِ! وَ کَیْفَ ذَلِکَ؟ قَالَ: لاِنَّهُ مِنِّی‌ وَأَنَا مِنْهُ؛ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی‌، وَمَنْ أَحَبَّنِی‌ فَقَدْ أَحَبَّ اللَهَ؛ وَمَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی‌، وَمَنْ أَبْغَضَنِی‌ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَهَ؟! فَقَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ! قَدْ سَمِعْنَا. وَتَفَرَّقُوا عَلَی‌ ذَلِکَ.  «حسین‌ علیه‌ السّلام‌ در میان‌ آن‌ حضّار برای‌خواندن‌ خطبه‌ به‌ پا خاست‌ و حمد و ثنای‌ خدا را بجای‌ آورد، و پس‌ از آن‌ گفت‌: این‌ مرد جبّار متکبّر متجاوز با ما و با شیعیان‌ ما، آن‌ گونه‌ رفتار کرد که‌ شما همه‌ دیدید و دانستید و شاهد بودید! من‌ می‌خواهم‌ از شما چیزی‌ بپرسم‌؛ اگر راست‌ گفتم‌ مرا تصدیق‌ کنید و اگر دروغ‌ گفتم‌ مرا تکذیب‌ نمائید! و از شما به‌ حقّی‌ که‌ خدا بر شما دارد، و به‌ حقّی‌ که‌ رسول‌ خدا بر شما دارد، و به‌ خویشاوندی‌ من‌ که‌ با پیامبر شما دارم‌؛ از شما می‌خواهم‌ که‌ عین‌ این‌ مجلس‌ و مقام‌ مرا در اینجا به‌ شهرهای‌ خود ببرید و بازگو کنید؛ به‌ قبائل‌ و عشائر خود؛ آنان‌ که‌ مورد امانت‌ و وثوق‌ شما هستند و از این‌ جهت‌ نگران‌ نیستید! و این‌ سخنان‌ مرا برای‌ آنها توضیح‌ دهید! و همه‌ شما آنها را دعوت‌ کنید، و بدین‌ امر ولایت‌ فرا خوانید! (و در روایت‌ دیگر بعد از آنکه‌ گفت‌: و اگر دروغ‌ گفتم‌ مرا تکذیب‌ کنید، چنین‌ گفت‌: شما گفتار مرابشنوید، و سخن‌ مرا بنویسید؛ و پس‌ از آن‌ به‌ شهرها و قبیله‌های‌ خود برگردید، و هر کدام‌ از مردم‌ را که‌ مورد امانت‌ شما باشند) و به‌ آنها وثوق‌ داشتید، آنها را به‌ آنچه‌ از حقّ ما می‌دانید بخوانید و دعوت‌ کنید؛ زیرا من‌ نگران‌ آن‌ هستم‌ که‌ این‌ امر، محو و نابود شود و حقّ از بین‌ برود و مغلوب‌ باطل‌ گردد. و خداوند تمام‌ کننده‌ نورش‌ می‌باشد و اگر چه‌ کافرین‌ کراهت‌ داشته‌ باشند. حسین‌ علیه‌ السّلام‌ در این‌ خطبه‌ از بازگو کردن‌ مطالبی‌ که‌ خداوند در قرآن‌ مجید درباره‌ آنان‌ فرموده‌ است‌ فروگذار نکرد مگر آنکه‌ همه‌ را بیان‌ کرد و تفسیر نمود. و از بیان‌ چیزی‌ که‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ درباره‌ پدرش‌ و برادرش‌ و مادرش‌ و درباره‌ خودش‌ و اهل‌ بیتش‌ فرموده‌ بود فروگذار نکرد مگر آنکه‌ آنها را روایت‌ نمود، و درباره‌ هر فقره‌ از فقراتی‌ که‌ بیان‌ می‌نمود اصحاب‌ پیامبر می‌گفتند: اللَهُمَّ نَعَم‌! بارپروردگارا! همینطور است‌ که‌ حسین‌ می‌گوید. ما اینها را از رسول‌ خدا شنیدیم‌ و بر آنها حاضر و ناظر بودیم‌. و هر یک‌ از تابعین‌ می‌گفتند: بار پروردگارا! این‌مطلب‌ را آن‌ صحابه‌ای‌ که‌ به‌ آنها وثوق‌ داشتیم‌ و مورد امانت‌ ما بودند برای‌ ما بیان‌ کرده‌اند. و حسین‌ بن‌ علیّ می‌گفت‌: من‌ با سوگند به‌ خدا از شما می‌خواهم‌ که‌: این‌ مطالب‌ را برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آنها و به‌ دین‌ آنها وثوق‌ دارید بازگو کنید! سُلَیم‌ می‌گوید: و از جمله‌ مطالبی‌ که‌ حسین‌ علیه‌ السّلام‌ درباره‌ آن‌، مناشده‌ و احتجاج‌ نمود و آنها را یادآور شد این‌ بود که‌ گفت‌: من‌ با سوگند به‌ خدا از شما می‌پرسم‌:‌ای می‌دانید که‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ علیه‌ السّلام‌ برادر رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ بود؟ در وقتی‌ که‌ رسول‌ خدا بین‌ اصحاب‌ خود عقد اخوّت‌ برقرار کرد، او را برادر خود قرار داد و به‌ او گفت‌: تو برادر من‌ هستی‌، و من‌ برادر تو هستم‌ در دنیا و آخرت‌؟ گفتند: بار پروردگارا! آری‌! من‌ با سوگند به‌ خدا از شما می‌پرسم‌:‌ ای می‌دانید که‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ او (امیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌ طالب‌ پدرم‌) را در روز غدیر خُمّ نصب‌ نمود، و ندای‌ ولایت‌ او را در داد و گفت‌: واجب‌ است‌ که‌ حضّار، این‌ مطالب‌ را برای‌غائبین‌ بازگو کنند؟ گفتند: بار پروردگارا! آری‌! من‌ با سوگند به‌ خدا از شما می‌پرسم‌:‌ای می‌دانید که‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ در آخرین‌ خطبه‌ای‌ که‌ ایراد نمود گفت‌: من‌ دو چیز نفیس‌ و گران‌ قیمت‌ در میان‌ شما گذاردم‌، یکی‌ کتاب‌ خدا و دیگری‌ اهل‌ بیت‌ من‌؛ به‌ آنها تمسّک‌ کنید گمراه‌ نمی‌شوید؟! گفتند: بار پروردگارا! آری‌!   و غیر از این‌ چند فقره‌ از مناشده‌، آنحضرت‌ مناشده‌‌های‌ دیگری‌ را نیز ذکر کرده‌اند و در پایان‌ می‌گویند: با سوگند به‌ خدا می‌پرسم‌: ‌ای کسی‌ از رسول‌ خدا شنیده‌ است‌ که‌ می‌گفت‌: هر کس‌ بپندارد که‌ مرا دوست‌ دارد و علیّ را مبغوض‌ دارد، دروغ‌ می‌گوید؛ نمی‌تواند مرا دوست‌ داشته‌ باشد، و علیّ را مبغوض‌ دارد. و یک‌ نفر از حضّار به‌ رسول‌ خدا گفت‌: ای‌ رسول‌ خدا: چگونه‌ این‌ تلازم‌ است‌؟ رسول‌ خدا گفت‌: به‌ علّت‌ اینکه‌ علیّ از من‌ است‌ و من‌ از علیّ هستم‌. کسی‌ که‌ علیّ را دوست‌ بدارد مرا دوست‌ داشته‌ است‌، و کسی‌ که‌ مرا دوست‌ داشته‌ است‌ خدا را دوست‌ داشته‌ است‌. و کسی‌ که‌ بغض‌علیّ را داشته‌ باشد بغض‌ مرا داشته‌ است‌، و کسی‌ که‌ بغض‌ مرا داشته‌ است‌ بغض‌ خدا را داشته‌ است‌؟ همه‌ گفتند: بار پروردگارا! آری‌ ما شنیدیم‌. و بر اساس‌ همین‌ پیمان‌ (پیمانی‌ که‌ حسین‌ از مردم‌ گرفت‌ که‌ در شهرها و قبائل‌ خود این‌ مطالب‌ را به‌ مردم‌ مورد وثوق‌ برسانند) مردم‌ متفرّق‌ شدند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

پند و اندرزهای‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام درباره: علم، تجربه، شرافت، قناعت، دوستی، تدبیر و مظلوم

و نیز از کتاب‌ «اعلام‌ الدّین‌» روایتست‌ که‌: صفحه 27 قَالَ علیه‌السلام: دِرَاسَه الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَه. وَ طُولُ التَّجَارِبِ زِیَادَه فِی‌ الْعَقْلِ. وَالشَّرَفُ التَّقْوَی‌. وَالْقُنُوعُ رَاحَه الابْدَانِ. وَمَنْ أَحَبَّکَ نَهَاکَ؛ وَمَنْ أَبْغَضَکَ أَغْرَاکَ. 11 «حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ چنین‌ فرمود: تدریس‌ و تدرّس‌ علم‌، پیوند معرفت‌ است‌، و درازای‌ مدّت‌ تجربه‌ موجب‌ زیادی‌ عقل‌ است‌. و شرف‌ انسان‌ تقوای‌ اوست‌. و قناعت‌ پیشگی‌، راحت‌ بدن‌ است‌. و کسیکه‌ تو را دوست‌ دارد از ناشایستگی‌ تو را منع‌ می‌کند؛ و کسیکه‌ تو را دشمن‌ دارد تو را بکار زشت‌ ترغیب‌ می‌نماید.» و نیز از مواعظ‌ آن‌ حضرت‌ است‌ که‌: وَ قَالَ علیه‌السلام: إیَّاکَ وَمَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ؛ فَإنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُسِی‌ٓءُ وَلَایَعْتَذِرُ، وَالْمُنَافِقُ کُلَّ یَوْمٍ یُسِی‌ٓءُ وَیَعْتَذِرُ. 12 صفحه 28 «و حضرت‌ فرمودند: بپرهیز از انجام‌ کاری‌ که‌ موجب‌ پوزش‌ و عذرخواهی‌ تو گردد؛ مؤمن‌ کسی‌ است‌ که‌ بدی‌ نمی‌کند و عذرخواهی‌ نیز نمی‌نماید، و امّا منافق‌ کسی‌ است‌ که‌ هر روز بدی‌ می‌کند و سپس‌ پوزش‌ می‌طلبد.» و نیز از مواعظ‌ آن‌ حضرت‌ است‌ که‌: وَ قَالَ لاِبْنِهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ:‌ای بُنَیَّ! إیَّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِرًا إلَّا اللَهَ جَلَّ وَعَزَّ. 13 «و به‌ فرزندش‌ حضرت‌ سجّاد، علیّ بن‌ الحسین‌ علیهما السّلام‌ چنین‌ پند می‌دهد: ای‌ نور دیده‌ من‌! بپرهیز از ستم‌ بر کسیکه‌ غیر از خداوند جلَّ و عزّ یار و یاوری‌ ندارد.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

نامه حضرت درباره خیر دنیا و آخرت

و نیز از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ وارد است‌ که‌ فرمود: حَدَّثَنِی‌ أَبِی‌ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ الْکُوفَه کَتَبَ إلَی‌ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ: یَا سَیِّدِی‌! أَخْبِرْنِی‌ بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَالآخِرَه! فَکَتَبَ علیه‌السلام: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَا اللَهِ بِسَخَطِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَهُ أُمُورَ النَّاسِ؛ وَمَنْ طَلَبَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللَهِ صفحه 26 وَکَلَهُ اللَهُ إلَی‌ النَّاسِ؛ وَالسَّلَامُ. 10 «روایت‌ کرد برای‌ من‌ پدرم‌، از پدرش‌ ـ که‌ بر آن‌ دو سلام‌ باد ـ که‌ مردی‌ از اهل‌ کوفه‌، نامه‌ای‌ به‌ محضر حضرت‌ حسین‌ بن‌ علیّ نوشت‌ بدین‌ مضمون‌: ای‌ سیّد من‌ و آقای‌ من‌! مرا خبر ده‌ که‌ خیر دنیا و آخرت‌ چیست‌؟ حضرت‌ برای‌ او چنین‌ نوشتند: بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌. امّا بعد، کسیکه‌ رضای‌ خدا را طلب‌ کند، گرچه‌ همراه‌ با ناراحتی‌ و غضب‌ مردم‌ باشد، خداوند او را از امور مردم‌ کفایت‌ می‌کند. و کسیکه‌ رضا و پسند مردم‌ را طلب‌ کند به‌ غضب‌ و سَخط‌ خداوند، خداوند امور او را به‌ مردم‌ می‌سپارد؛ والسّلام‌.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا