قَالَ الْفَرَزْدَقُ: لَقِیَنِی‌ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام فِی‌ مُنْصَرَفِی‌ مِنَ الْکُوفَه. فَقَالَ: مَا وَرَاکَ یَا أَبَا فِرَاسٍ؟! قُلْتُ: أَصْدُقُکَ؟! قَالَ علیه‌السلام: الصِّدْقَ أُرِیدُ! قُلْتُ: أَمَّا الْقُلُوبُ فَمَعَکَ، وَأَمَّا السُّیُوفُ فَمَعَ بَنِی‌ أُمَیَّه؛ وَالنَّصْرُ مِنْ عِنْدِ اللَهِ. قَالَ: مَا أَرَاکَ إلَّا صَدَقْتَ! النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَالدِّینُ لَغْوٌ عَلَی‌ أَلْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعَایِشُهُمْ؛ فَإذَا مُحِّصُوا بِالْبَلآءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. «فرزدق‌ می‌گوید: چون‌ از درنگ‌ در کوفه‌ انصراف‌ پیدا کرده‌، باز می‌گشتم‌، حسین‌ علیه‌ السّلام‌ مرا در راه‌ دیدار کرد و گفت‌: ای‌ أبوفراس‌! پشت‌ سرت‌ چه‌ خبر بود؟ گفتم‌: راستش‌ را به‌ تو بگویم‌؟! فرمود: آری‌، منراستش‌ را می‌خواهم‌! گفتم‌: دل‌های‌ کوفیان‌ همه‌ با توست‌؛ ولیکن‌ شمشیرهایشان‌ همه‌ بر کمک‌ و مساعدت‌ بنی‌ اُمیّه‌ است‌؛ و یاری‌ و نصرت‌ هم‌ از جانب‌ خداست‌! فرمود: آری‌! این‌ سخنی‌ است‌ که‌ تو از روی‌ صدق‌ و راستی‌ گفتی‌! مردم‌ همگی‌ بردگان‌ و بندگان‌ مال‌ دنیا هستند؛ و تلفّظ‌ به‌ دینداری‌ فقط‌ کلام‌ لغو و بی‌محتوائی‌ است‌ که‌ بر سر زبان‌هایشان‌ جاری‌ است‌. پاسداری‌ از دینشان‌ فقط‌ در محدوده‌ای‌ است‌ که‌ در پرتو آن‌، معیشت‌‌های‌ فراوان‌ به‌ دست‌ آورند؛ و چون‌ با غِربال‌ امتحان‌ و ابتلاء آزمایش‌ شوند معلوم‌ می‌شود که‌ دینداران‌ واقعی‌ چه‌ بسیار اندکند.»