ارائه مبانی اصیل و حقیقی اسلام

۶ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

داستان پیرمرد حریص و هارون الرّشید در آرزوى دراز

گویند روزى هارون الرّشید به خاصّان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصى که خدمت رسول اکرم صلّى اللـه علیه و آله و سلّم مشرّف شده و از آنحضرت حدیثى شنیده است زیارت کنم تا بلاواسطه از آنحضرت آن حدیث را براى من نقل کند. چون خلافت هارون در سنه یکصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است که با این مدّت طولانى یا کسى از زمان پیغمبر باقى نمانده، یا اگر باقى مانده باشد در نهایت ندرت خواهد شد. ملازمان هارون در صدد پیدا کردن چنین شخصى بر آمدند و در اطراف و اکناف تفحّص نمودند، هیچکس را نیافتند بجز پیرمرد عجوزى که قواى طبیعى خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف کانون و بنیاد هستى او را در هم شکسته بود و جز نفس و یک مشت استخوانى باقى نمانده بود. او را در زنبیلى گذارده و با نهایت درجه مراقبت و احتیاط به دربار هارون وارد کردند و یکسره به نزد او بردند. هارون بسیار مسرور و شاد گشت که به منظور خود رسیده و کسى که رسول خدا را زیارت کرده است و از او سخنى شنیده، دیده است. گفت: اى پیرمرد! خودت پیغمبر اکرم را دیده‏اى؟ عرض کرد: بلى. هارون گفت: کى دیده‏اى؟ عرض کرد: در سنّ طفولیّت بودم، روزى پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول اللـه صلّى اللـه علیه و آله و سلّم آورد. و من دیگر خدمت آنحضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود. هارون گفت: بگو ببینم در آنروز از رسول اللـه سخنى شنیدى یا نه؟ عرض کرد: بلى، آنروز از رسول خدا این سخن را شنیدم که مى‏فرمود: یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ. «فرزند آدم پیر مى‏شود و هر چه بسوى پیرى مى‏رود به موازات‏ آن، دو صفت در او جوان مى‏گردد: یکى حرص و دیگرى آرزوى دراز.» هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتى را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا شنیده است؛ دستور داد یک کیسه زر بعنوان عطا و جائزه به پیر عجوز دادند و او را بیرون بردند. همینکه خواستند او را از صحن دربار به بیرون ببرند، پیرمرد ناله ضعیف خود را بلند کرد که مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنى دارم. گفتند: نمى‏شود. گفت: چاره‏اى نیست، باید سؤالى از هارون بنمایم و سپس خارج شوم! زنبیل حامل پیرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟ پیرمرد عرض کرد: سؤالى دارم. هارون گفت: بگو. پیرمرد گفت: حضرت سلطان! بفرمائید این عطائى که امروز به من عنایت کردید فقط عطاى امسال است یا هر ساله عنایت خواهید فرمود؟ هارون الرّشید صداى خنده‏اش بلند شد و از روى تعجّب گفت: صَدَقَ رَسُولُ اللـه صَلَّى اللـه عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ! «راست فرمود رسول خدا که هر چه فرزند آدم رو به پیرى و فرسودگى رود دو صفت حرص و آرزوى دراز در او جوان مى‏گردد!» این پیرمرد رمق ندارد و من گمان نمى‏بردم که تا درِ دربار زنده بماند، حال مى‏گوید: آیا این عطا اختصاص به این سال دارد یا هر ساله خواهد بود. حرص ازدیاد اموال و آرزوى طویل او را بدین‏ سرحدّ آورده که بازهم براى خود عمرى پیش بینى مى‏کند و در صدد اخذ عطاى دیگرى است. بارى، این نتیجه عدم تربیت نفس انسانى به ادب الهى است که حرص و آرزو در وجود او دامنش گسترده مى‏گردد و با طیف وسیعى رو به تزاید مى‏رود که حدّ یَقِف ندارد. امّا کسانى که با ایمان به مبدأ ازلى و ابدى و گرایش به وجود سرمدى حضرت ذو الجلال و الإکرام رخت خود را در جهان باقى مى‏برند و دل به کلّیّت و ابدیّت مى‏دهند و طبعاً با عمل صالح رفتار زندگى خود را بر اساس عدل و انصاف مى‏نهند، پاداش آنها نزد خدا بوده و بطور همیشگى و مستمرّ به آنها خواهد رسید؛ إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ. [1] پاداشى که حدّ و حساب ندارد و در بهشت جاودان و عالم ابدیّت؛ از بهترین نعمت معنوى و حقیقى متمتّع خواهند بود؛ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ. [2] و روزى آنان از جانب پروردگارشان هر صبح و شام به آنها خواهد رسید؛ وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا [3].[4] __________________________________________________ [1]ـ آیه 25، از سوره 84: الانشقاق‏. [2]ـ ذیل آیه 40، از سوره 40: غافر. [3]ـ ذیل آیه 62، از سوره 19: مریم‏. [4]ـ معادشناسی، ج 1، ص 27.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

علّت اشتهار امام رضا علیه السلام به امام غریب

چند چیز شاید در اتّصاف حضرت به اسم و صفت غریب و غربت تأثیر داشته باشد : اوّل عنوان ولایت فی حدّ نفْسِها که از دسترس بشر دور ، و به مقام قرب و حرم خاصّ خدا نزدیک ، و لازمه این حقیقت عدم انس و آشنائی قاطبه مردم با آثار و خواصّ ولایت و صفات ولیّ اللـه است . چون در ظهور ولایت نسبت به  مردم ، هم بسط و گشایش وجود دارد و هم قبض و گرفتگی ، هم رحمت و هم غضب ، هم جزای نیک و هم انتقام و نکال و عقوبت . فلهذا مردم درباره آثار ولایت که سبکی و مِهر و جمال باشد آن را می‌پسندند و دوست دارند ، و درباره آثاری که در آن قهر و شدّت و جلال باشد آن را مکروه می‌دارند و از سر کینه وسختی و مبارزه برمی‌خیزند . أنبیای عظام که فعل آنها فعل خداست تا در پرده خلوت و مناجات مستورند و از حالات درونی آنها کسی مطّلع نمی‌باشد ، کسی در صدد تعرّض به آنها برنمی‌آید ؛ ولی همین که از جانب خداوند مأمور به ارشاد و تبلیغ می‌گردند و می‌خواهند مردم را از آداب ملّی خود و سنن جاهلی دیرین به آداب عقلانی و رسوم و آداب تکمیلی درصراط مستقیم و منهج قویم سوق دهند ، از هر گوشه و کنار دانسته و ندانسته به جنگ آنها قیام می‌کنند ، و از قتل و غارت و نَهـْب و أسْـر و شکنـجه و تعـذیب دریـغ نمی‌دارند ، و تا خـون آنـها را نریزند از عطش شهوت و غضب و اوهام و غرائز خودپسندی و خودکامی‌ و  خود محوری سیراب نمی‌شوند . شخص متّصف به ولایت ، پیوسته در خود منغمر و در عالم عزّ خود مستغرق و در غیبت است ، چه ظاهراً ظاهر باشد و چه نباشد ؛ و معلوم است که : عامّه که افکارشان از مشتهیات نفسانیّه و لذائذ خسیسه طبیعیّه تجاوز نمی‌کند ، چه اندازه از آن عالم جان و حقیقت جان و لطافت انوار ملکوتیّه قدسیّه دور بوده ؛ و عدم تسانخ عالم کثرت و آثار آن ( از پابند بودن به آداب و رسوم اجتماعیّه و مرسومات زائده و مصلحت اندیشی‌های بی‌فائده و اعتباریّات تو خالی و بدون محتوی ) با عالم وحدت و آثار آن ( از گسستن زنجیرهای اسارت هوی و هوس و عبور از مراحل لذائذ طبیعیّه و منازل وهمیّه  خیالیّه اعتباریّه ) به مقام ولایت عنوان عزّت ، و بالملازمه از جانب مردم صَلای غربت داده است . بر این اساس است که انبیاء و اولیاء پیوسته در این  عالم غریب بوده و بطور غربت و عدم همبستگی با جامعه‌های جبّار و ستمکار  گذرانیده‌اند . مُحِبُّ اللـهِ فـی الدُّنْیا سَقیمٌ   تَطاوَلَ سُقْمُهُ فَدَاوهُ داهُ (1) سَقاهُ مِنْ مَحَبَّتِهِ بِکَأسٍ   فَأرْواهُ الْمُهَیْمِنُ إ ذْ سَقاهُ (2) فَهامَ بِحُبِّهِ وَ سَما إلَیْهِ   فَلَیْسَ یُریدُ مَحْبوبًا سِواهُ (3) کَذاکَ مَنِ ادَّعَی شَوْقًا إلَیْهِ   یَهیمُ بِحُبِّهِ حَتَّی یَراهُ (4)1 1ـ دوستدار خدا در دنیا حکم مریضی را دارد که مرضش بطول انجامیده است ؛ و دارو و درمـان او همــان دردی است کـه بـر او عـارض شـده است. (کـه آنقدر باید این درد بطول انجامد تا نفْس او را پاک و عشق جانسوز او هستی او را  محترق گرداند.) 2ـ محبوب ازلیِ مهیمن و مراقب بر امور ، به وی از محبّت خودش یک کاسه شراب عشق خود را چشانید . و بنابراین ، خداوند مهیمن با همین  چشانیدن شراب ازلی او را سیراب نمود . 3ـ بنابراین ، این سالک راه او ، گیج و سرگشته محبّت او شد و به سوی او حرکت نمود ، و درعالم هیچ محبوبی را غیر او نخواست . 4ـ آری همینطور است حال کسی که ادّعای شوق و عشق او را بنماید ؛ که به محبّت او سرگشته و دچار می‌گردد ، تا زمانی که او را دیدار کند . و دیگر ، جهات خصوصی که در حضرت ثامن الحجج علیه‌‌السّلام   موجب غربت شده است و آن چند چیز است : اوّل : ای لای آن حضرت به سیاست شیطانیّه مأمون الرّشید ؛ چون بانقشه‌ای عجیب آن حضرت را تحت الحفظ از مقرّ و وطن مألوف خود ، جوار قبر   جدّش رسول اکرم حرکت داد ، و زیر نظر خود تمام حالات و گزارشات را  ملحوظ ، و در ولایت مَرو در حقیقت زندانی و تبعید و نفی وطن و حبس نظر نمود ؛ و در ظاهر آن حضرت را به خلعت حکم و ولایت مخلّع ، و در باطن   آن حضرت را از همه شؤون جدا و عزل نموده ، اجازه فتوی و خواندن نماز جمــعه و عیـد نمی‌دهد . و با نکـات دقیــق و أنظـار خفیّـه خود، و بـا نقـشه‌های محتالانه و زیرکانه هر لحظه زهر جانکاه به کام آن حضرت می‌ریزد ، در حالی که   مردم می‌پندارند او کمال فدویّت و اخلاص را در بوته صدق و صفا گذارده وتقدیم آن حضرت می‌کند و آن حضرت را مطلق الجناح و مبسوط الید درجمیع امور و در رَتْق و فَتْق امور لشکری و کشوری قرار داده است . و در ظاهر کنیزکی زیبا از  نصاری را می‌گمارد ، و خَدَم و حَشَم و غِلمان را در اطراف می‌گمارد ؛ ولی از  آوردن اهل و عیال و فرزند دلبندش حضرت أبوجعفر أمام محمّد تقی   علیه‌السّلام عملاً منع می‌کند ، بطوری که وحیداً غریباً در حجره در بسته به زهر جفا شهید می‌شود . و خود در تشییع جنازه پیرهن چاک می‌زند ، و اشکش سرازیر ، و مجالس فاتحه و تعزیه دائر و بطور معروف برای بزرگداشت و تجلیل از آن حضرت عزای عمومی‌ و تعطیل رسمی‌ اعلام می‌کند ؛ و مردم بخت برگشته جاهل هم توهّم می‌کنند این کارها بر اساس اخلاص و مودّت است . وَ بِمِثْلِ هذا عَمِلَ‌ السّیاسیّونَ. فَهُوَلَعَنَهُ اللـهُ رَئیسُهُمْ‌وَقآئِدُهُم لِهَذِهِ الطَّریقَةِ، وَأعْلَمُ مِن أبیهِ هَرونَ‌ الَّذی اشْتَبَهَ فـی‌سیاسَةِ مَدینَتِهِ‌‌ بِقَتْلِ‌ أبیهِ موسَی بْنِ جَعْفَرٍعَلَیْهِماالسَّلامُ مَسْجونًا بَعْدَ‌سِنینَ عَدیدَةٍ  جِهارًا . دوّم آن که : به عوض آن که پس از شهادت پدرش موسی بن جعفر   علیهماالسّلام در زندان سِنْدی بن شاهِک (رئیس شرطه بغداد) طرفداران و  موالیان و سرسپردگان و وکلای پدرش ، یکباره اطراف او را بگیرند و امامت او را  گردن نهند و او را تجلیل و تکریم نمایند و تمام شیعیان پدرش را به او دعوت کنند و اموال خطیری که به عنوان وکالت از پدر آن حضرت از مردم گرفته‌اند به  آن حضرت بسپارند و ارکان ولایت و دعائم امامتش را تقویت و تأیید و تسدید  کنند ، این بی‌انصافها تصدیق نکردند ، و حاضر نشدند تسلیم شوند و پولها را بسپارند ، و جاه و اعتباری را که از برکت پدرش کسب کرده بودند به مبدأش و   محورش و قطبش برگردانند .   هر یک از وکلای مهمّ برای خود عنوانی و شخصیّتی و رفت و آمدی و  رتق و فتقی و إفتاء و قضاوتی و روایت أحادیث و أخباری و تفسیر آیه و سوره‌ای داشته ، و با مصرف پول کلان امام موسی علیه‌السّلام در أهواء و آراء شخصیّه و طرفدارانشان ، حاضر نشدند سر تسلیم و اطاعت نسبت به امام زمانشان فرود آورند . همه از حضرت رضا علیه‌السّلام برگشتند و گفتند که : موسی بن جعفر  نمرده است و زنده است . مانند کیسانیّه که قائل به حیات محمّد بن حنفیّه شدند برای آن که تسلیم امام زنده خود حضرت سجّاد زین العابدین نشوند ؛ ومانند عُمَر که در رحلت رسول خدا فریاد می‌زد محمّد نمرده است ، چهل روز دیگر برمی‌گردد و با منافقین جنگ می‌کند ، برای آن که أبوبکر که در خارج مدینه در سُنْح2 بود به مدینه برسد و مردم فوراً با أمیرالمؤمنین بیعت نکنند ، و همین که ابوبکر رسید و گفت : رسول خدا مرده است ، عمر گفت : محمّد مرده است . باری ، وکلای موسی بن جعفر بعد از شهادتش گفتند : امامت به همین امام ختم شده است و دیگر امامی‌ نیست . و لذا آنها را « واقفیّه» گویند . و علناً ،  جُحوداً و استکباراً‌ حجّت خدا علیّ بن موسی الرّضا را انکار کردند و او را که والی این ولایت بود تکذیب نمودند . چه غربتی از این بالاتر ؟ و نه تنها خودشان تسلیم نشدند ، بلکه شیعیان پدرش حضرت موسی بن  جعفر علیهماالسّلام را نیز به خود دعوت نموده و از پیروی حضرت ثامن الأئمّه منع کردند ؛ و برای خود حزب و دسته‌ای تشکیل داده و بدعت در دین گذارده ، و جماعت واقفیّه از اسلام فرقه خاصّی تشکیل دادند . یکی از بزرگان و وکلای حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام و از دعائم فرقه واقفیّه ، علیُّ بنُ أبی حَمْزة بطآئنی است کـه مـا بـرای شاهـد و نـمونـه  مطالبی را اجمالاً در باره او در اینجا ذکر می‌کنیم : در رجال مامقانی فرموده است که ایشان پدرش سالم است . شیخ طوسی او را از اصحاب حضرت صادق و حضرت کاظم علیهما السّلام شمرده و گفته  است که او از واقفیّه است . وَ قالَ النَّجاشیُّ : رَوَی عَن أبـی الْحَسَنِ مُوسی عَلَیهِ‌السّلامُ وَ رَوَی عَنْ أبـی عَبْدِاللـهِ عَلَیهِ‌السّلامُ ، ثُمَّ وَقَفَ ؛ وَ هُوَ أحَدُ عُمُدِ الْواقِفَةِ . وَ مِثلُهُ فـی « الْخُلاصَةِ» مُضیفًا إلَی ذلِکَ قَوْلَهُ : قالَ الشَّیْخُ الطّوسیُّ (ره) فـی عِدَّةِ مَواضِعَ : إنَّه واقِفیٌّ . وَ قَالَ أبوالْحَسَنِ عَلیُّ بْنُ  الْحَسَنِ بْنِ فَضّالٍ : عَلیُّ بْنُ أبـی حَمْزَةَ کَذّابٌ مَتَّهَمٌ مَلْعونٌ . قَد رَوَیْتُ عَنهُ أحادیثَ کَثیـرَةً وَ کَتَبْتُ عَنهُ تَفْسیـرَ الْقُرْءَ‌انِ مِن أوَّلِهِ إلَی ءَ‌اخِرِهِ ، إلاّ أنّی لاأسْتَحِلُّ أ نْ أ رْوَی عَنهُ حَدیثًا واحِدًا . وَ قالَ ابْنُ الْغَضآئِریِّ : عَلیُّ بْنُ أبـی حَمْزَةَ لَعَنَهُ اللـهُ أصْلُ الْوَقْفِ وَأشَدُّ الْخَلْقِ عَداوَةً لِلْمَوْلَی یَعْنـی الرَّضا عَلَیهِ‌السّلامُ بَعْدَ أبـی إبْراهیمَ   عَلَیهِ‌السّلامُ ـ انتهی ما فـی « الـخُلاصة» . ـ انتهی موضعُ الحاجة . و سپس روایاتی را شاهد بر مطلب می‌آورد که ما بعضی از آنها را در اینجا  می‌آوریم ؛ و این روایات در « رجال کشّی» است . مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی أبُو عَلِیٍّ الْفَارِسِیُّ  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ فَقَالَ : مَاتَ عَلِیُّ بْنُ أبِی حَمْزَةَ ؟! قُلْتُ : نَعَمْ !‌ قَالَ : قَدْ دَخَلَ  النَّارَ . فَفَزِعْتُ مِنْ ذَلِکَ . قَالَ : أمَا إنَّهُ سُئِلَ عَنِ الإمَامِ بَعْدَ مُوسَی عَلَیهِ‌السَّلاَمُ ، فَقَالَ : إنَّی لاَ أعْرِفُ إمَاماً‌ بَعْدَهُ ، فَضُرِبَ فِی قَبْرِهِ ضَرْبَةً اشْتَعَلَ قَبْرُهُ نَارًا . « روایـت است از یـونس بـن عبـدالرّحـمن کـه گفت: من بـر حضرت رضا علیه‌السّلام وارد شدم . فرمود : علیّ بن أبی حمزه مُرد ؟! گفتم : آری !‌ فرمود :داخل در جهنّم شد . من از این کلام حضرت به دهشت افتادم . فرمود : آگاه باش   که چون از امام پس از موسی علیه‌السّلام از وی پرسیدند گفت :‌ من امامی‌ را پس از او نمی‌شناسم ، لهذا یک ضربه‌ای به قبرش زدند که از آن آتش بالا گرفت .» وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنْ حَمْدَوَیْهِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنِ مُوسَی عَنْدَاوُدِ بْنِ مُحَمََّنْعَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بْنِ أبِی نَصْرٍ قَالَ : وَقَفَ   أبُوالْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ فِی بَنِی زُرَیْقٍ ، فَقَالَ لِی وَ هُوَ رَافِعٌ  صَوْتَهُ : یَا  أحْمَدُ ! قُلْتُ : لَبَّیْکَ ! قَالَ : إنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللـهِ صَلَّی اللـهُ عَلَیْهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمَ جَهَدَ النَّاسُ فِی إطْفَآءِ نُورِ اللـهِ فَأبَی اللـهُ إلاَّ أنْ یُتِمَّ نُورَهُ   بِأمِیـرِالْمُؤْمِنِیـنَ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ ؛ فَلَمَّا تَوَفَّی أبُو الْحَسَنِ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ جَهَدَ عَلِیُّ   ابْنُ أبِی حَمْزَةَ فِی إطْفَآءِ نُورِ اللـهِ ، فَأبَی اللـهُ إلاَّ أنْ یُتِمَّ نُورَهُ . وَ إنَّ أهْلَ الْحَقِّ إذَا دَخَلَ فِیهِمْ دَاخِلٌ سُرُّوا بِهِ ، وَ إذَا خَرَجَ مِنْهُمْ   خَارِجٌ لَمْ یَجْزَعُوا عَلَیْهِ ؛ وَ ذَلِکَ أنَّهُمْ عَلَی یَقِیـنٍ مِنْ أمْرِهِمْ . و إنَّ أهْلَالْبَاطِلِ إذَا دَخَلَ فِیهِمْ دَاخِلٌ سُرُّوا بِهِ ، وَ إذَا خَرَجَ مِنْهُمْ خَارِجٌ جَزِعُواعَلَیْهِ ؛ و ذَلِکَ أنَّهُمْ عَلَی شَکٍّ مِنْ أمْرِهِمْ . إنَّ اللـهَ جَلَّ جَلاَلُهُ یَقُولُ : فَمُسْتَقَرٌّ  وَ مُسْتَوْدَعٌ .3 قَالَ : ثُمَّ قَالَ أبُو عَبْدِاللـهِ 4 عَلَیهِ‌السَّلاَمُ: الْمُسْتَقَرُّ الثَّابِتُ ، وَالْمُسْتَوْدَعُ الْمُعَارٌ. « و روایت است از أحمد بـن محمّد بـن أبی نـصر کـه گفت: حضرت امــام أبوالحسن الرّضا علیه‌السّلام در میان طائفه بنـی زُرَیق ایستادند ، و در حالی که   صدای خود را بلند نموده بودند به من گفتند : ای احمد ! گفتم : لبّیک ! فرمود : چون رسول خدا صلّی اللـه علیه و آله و سلّم رحلت نمودند ، مردم برای  خاموش کردن نور خدا کوشیدند ؛ امّا خداوند إبا نمود مگر از اینکه نور خود را  تمام کند به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام . و چون أبوالحسن موسی بن جعفر  علیهما السّلام وفات نمود ، علیّ بن أبی حمزه در خاموش کردن نور خدا د ،ید ،  امّا خداوند إبا نمود مگر اینکه نور خود را تمام کند . اهل حقّ چنانند که : اگر یکی بر آنان وارد شود و به جمعیّتشان افزوده گردد خوشحال می‌شوند و اگر یکی از میانشان خارج شود و از جمعیّتشان کم گردد جزع و فزع نمی‌کنند ؛ چرا که ایشان امرشان بر یقین استوار است . و اهل  باطل چنانند که : اگر یکی بر آنان افزوده شود خوشحال می‌گردند ، و اگر یکی از  میانشان خارج شود جزع و فزع می‌کنند ؛ چرا که ایشان امرشان بر شکّ و تردید سوار است . خداوند جلّ جلاله می‌گوید : فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ . ( ایمان بردوگونه است : مستقرّ و مُستَودع .) سپس گفت : مصنّف این کتاب می‌گوید : علیّ بن أبی حمزه پس از وفات امام موسی انکار این مطلب را نمود ، و اموال را به حضرت امام رضا علیه‌السّلام نداد .» باری ، با مطالعه احوال واقفیّه و عناد رؤسای آنان نسبت به حضرت امام رضا علیه‌السّلام ، غربت آن حضرت در آن عصر شدّت که عصر هارون الرّشید و  سپس مأمون الرّشید است خوب ظاهر می‌گردد . سوّم : انکار امامت فرزندش محمّد بن علیّ است ، بلکه انکار فرزندی او را سلامُ اللـه علَیهما . و این نه تنها از غریب صورت گرفته ، بلکه أقوام نزدیک مانند أعمام و بنی أعمام آن حضرت امامت و وصایت آن نورِ دیده را انکار کردند ،  مانند مخالفت هائی که با خود آن حضرت می‌نمودند ، همچون مخالفت برادرش  زید النّار . و در « بحارالأنوار» روایت مفصّلی را راجع به آمدن هشتاد نفر از علمای بغداد و سائر شهرها به قصد حجّ بیت اللـه الحرام روایت می‌کند که اوّل در مدینه  وارد شدند برای آن که حضرت أبو جعفر علیه‌السّلام را دیدار کنند . و در این روایت است که : در آن مجلس که در خانه حضرت امام صادق علیه‌السّلام  تشکیل شد ، عبداللـه بن موسی که عموی حضرت جواد است وارد شد ودر صدر نشست ، و شخصی ندا در داد که : این است فرزند رسول خدا ؛ هر کس سؤال دارد بنماید . حضّار سؤال کردند و جواب عبداللـه کافی نبود . تا آن که حضرت جواد الأئمّه علیه‌السّلام که طفلی هفت ساله بود وارد می‌شود و حضّار سؤال می‌کنند و پاسخ کافی و وافی می‌شنوند بطوری که همه آنها خوشحال می‌شوند و   بـر آن حضـرت دعـا کـرده و درودها فرستادند و سپس گفتند : عموی شما عبداللـه چنین و چنان فتوی داده است . حضرت رو به عموی خود کرده فرمودند : لاَ إلَهَ‌ إلاَّ اللـهُ . یَا عَمِّ ! إنَّهُ عَظِیمٌ عِنْدَ اللـهِ أ نْ تَقِفَ غَدًا بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولَ لَکَ : لِمَ تُفْتِی عِبَادِی بِمَا لَمْ تَعْلَمْ وَ فِی الاُمَّةِ مَنْ هُوَ أعْلَمُ مِنْکَ ؟! « لا إله‌ إلاّ اللـه. ای عموجان من !‌ حقاً بزرگ است در نزد خداوند آن که فردا تو در پیشگاه او بایستی و خداوند به تو بگوید : چرا در میان بندگان من به چیزی که ندانسته‌ای فتوی داده‌ای درحالی که در میان امّت من از تو داناتر وجود داشت ؟!» تا آخر روایت حاوی مطالب نفیسه است . و این روایت را مرحوم مجلسی رضوان اللـه علیه از کتاب « عیون المعجزات» روایت نموده است .5 و مرحوم شیخ انصاری در « مکاسب محرّمه» درباب حرمة القیافة روایتی  نقل کرده است که شایسته دقّت است : عَنِ « الْکَافِی» عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی بْنِ النُّعْمَانِ الصًّیْرَفِیِّ قَالَ : سَمِعْتُ   عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ : وَ اللـهِ  لَقَدْ نَصَرَ اللـهُ أبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ . فَقَالَ الْحَسَنُ : إی وَ اللـهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ ؛ لَقَدْ بَغَی عَلَیْهِ إخْوَتُهُ . فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ : إی وَ اللـهِ ؛ وَ   نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَیْنَا عَلَیْهِ . فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ صَنَعْتُمْ ؟ فَإنِّی لَمْ أحْضُرْکُمْ . قَالَ : فَقَـالَ لَـهُ إخْـوَتُهُ وَ نَحْـنُ أیْضًـا : مَـا کَــانَ فِینَــا إمـامٌ قَـطُّ حَآئِلُ اللَوْنِ6 . فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا : هُوَ ابْنِی . فَقَالُوا : إنَّ رَسُولَ اللـهِ صَلَّی اللـهُ عَلَیْهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمَ قَضَی بِالْقَافَةِ7 ، فَبَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ الْقَافَةُ . فَقَالَ : ابْعَثُوا أنْتُمْ إلَیْهِمْ وَ   أمَّا أنَا فَلاَ . وَ لاَ تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ إلَیْهِ ، وَ لْـتَکُونُوا فِـی بُیُـوتِـکُـمْ ! فَلَمَّا جَآءُ‌وا وَ قَعَدْنَا فِی الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إخْوَتُهُ وَ  أخَوَاتُهُ ، وَ أخَذُوا الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ وَ ألْبَسُوهُ جُبَّةً مِنْ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً وَوَضَعُوا عَلَی عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ : ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ ! ثُمَّجَآءُ‌وا بِأبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ وَ قَالُوا : ألْحِقُوا هَذَا الْغُلاَمَ بِأبِیهِ ! فَقَالُوا : لَیْسَ لَهُ هُنَا أبٌ ؛ وَ لَکِنْ هَذَا عَمُّ أبِیهِ ، وَ هَذَا عَمُّهُ ، وَهَذِهِ عَمَّـتُهُ ، وَ إ نْ یَکُنْ لَهُ هُنَا أبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُستَانِ ؛ فَإنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَةٌ . فَلَمَّا رَجَعَ أبُوالْحَسَنِ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ قَالُوا : هَذَا أبُوهُ . فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ : فَقُمْتُ وَ مَصَصْتَ رِیقَ أبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ‌السَّلاَمُوَ قُلْتُ لَهُ : أشْهَدُ أنـَّکَ إمَامِی‌ عِنْدَ اللـهِ . فَبَکَی الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ : یَا عَمِّ ! ألَمْ تَسْمَعْ أبِی وَ هُوَ یَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللـهِ صَلَّی اللـهُ عَلَیْهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمَ : بِأبِی ابْنُ خِیَرَةِ الإمَآءِ ! ابْنُ النُّوبِیَّةِ الطَّیـِّبَةِ الْفَمُ ، الْمُنْـتَجَبَةِ الرَّحِمُ .وَیْلَهُمْ ؛ لَعَنَ اللـهُ الاُعَیْبِسَ وَ ذُرِّیَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ ؛ وَ یَقْتُلُهُمْ سِنِیـنَ وَ شُهُورًا   وَ أیَّامًا یَسُومُهُمْ خَسْفًا وَ یَسْقِیهِمْ کَأسًا مُصْبِرَةً . وَ هــُوَ الـطَّـرِیـدُ الـشَّـرِیدُ الْـمَوْتـُورُ بِأبیـهِ وَ جَـدِّهِ 8صَاحــِبُ الْغَیْبَةِ، یُقَـــالُ:مَاتَ أ وْ هَلَکَ ، أیَّ وَادٍ سَلَکَ ؟ أفَیَکُونُ هَذَا یَا عَمَّ إلاَّ مِنِّی ؟! فَقُلْتُ : صَدَقْتَجُعِلْتُ فِدَاکَ ! « از کتاب « کافی» از زکریّا بن یحیی بن نعمان صیرفیّ روایت است که  گفت : شنیدم علیّ بن جعفر را که با حسن بن حسین بن علیّ بن حسین گفتگو داشت و می‌گفت : تحقیقاً خداوند أبوالحسن الرّضا علیه‌السّلام را یاری کرد . حسن گفت : آری سوگند به خدا ، فدایت شوم ؛ برادران او با او از در بغی و ستم   وارد شدند . علیّ بن جعفر گفت : آری سوگند به خدا ؛ و ما هم که عموهای وی  محسوب می‌شدیم با او ستم نمودیم . حسن گفت : فدایت شوم ، شما با او چکار کردید ؟ برای من بازگو کنید ،زیرا که در مجلس شما حضور نداشتم . علیّ بن جعفر گفت : برادران امام رضا و همچنین ما عموهایش ، همگی به او گفتیم : تا به حال در میان ما امامی‌ با چهره تند و سیاه رنـگ نـیامـده اسـت . امام رضا به آنها گفت : او پسر من است . آنها گفتند : رسول خدا صلّی اللـه  علیه و آله و سلّم به حکم قیافه‌شناسان تن در داده است ، اینک قاضی و حاکم میان ما و میان تو قیافه‌شناسان هستند . حضرت فرمود : شما بفرستید به دنبالشان بیایند ، و امّا من نمی‌فرستم . آنان را از مطلب و مرادتان با خبر نکنید ،   و شما در خانه‌های خود بمانید ! چون قیافه‌شناسان آمدند ، و ما در بستان نشستیم و عموهای حضرت و برادرانش و خواهرانش صفّ بستند ، و به حضرت امام رضا علیه‌السّلام جُبّه‌ای پشمینه پوشاندند و یک کلاه ( قَلَنْسُوَه ) برزگری و کار بر سرش نهادند و برگردنش یک بیل نهادند ، و به او گفتند : تو داخل بستان برو بطوری که خود را نشان دهی که چون کارگر عمله در آنجا بـه کار اشتغال داری ! و سپس حضرت أبوجعفر امــام محمّد تقی را آوردند و به قیافه‌شناسان گفتند : این طفل را به پدرش ملحق کنید ! آنها گفتند : از میان این جمعیّت هیچکس پدر او نیست ؛ ولیکن این عموی پدر  اوست ؛ این عموی اوست ؛ این عمّه اوست . و اگر در اینجا پدری برای او باشد  همانا صاحب بستان است ؛ به علّت اینکه قدمهای او با قدمهای وی یکسان است . و چون حضرت أبوالحسن امام رضا علیه‌السّلام از میان بستان به سوی ایشان باز آمدند ، گفتند : این است پدر این طفل . علیّ بن جعفر می‌گوید : من که این واقعه را مشاهده کردم برخاستم و آب دهان حضرت أبوجعفر را مکیدم و به او گفتم : شهادت می‌دهم که تو امام من در نزد خدا می‌باشی . پس حضرت رضا علیه‌السّلام گریستند و گفتند : ای  عمو جان من ! آیا نشنیدی که پدرم می‌گفت : رسول خدا صلّی اللـه علیه و آله  و سلّم می‌گفت : پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان باد ! او پسر کنیزی است از بلاد نُوبَه ، که دهانش پاک و طیّب است ، و رحمش برگزیده و اختیار شده است .  ای وای بر این مردم ! لعنت خداوند بر اُعَیْبِس و ذرّیّه او باد. اوست صاحب فتنه که آنها را در سالهائی و ماههائی و روزهائی می‌کشد و ایشان را به خاک مذلّت می‌نشاند و از کاسه تلخ زهرآلود به آنان می‌آشاماند . و آن پسر ، فراری و سرگردان در بیابانهاست ، و هنوز خونخواهی پدرش و جدّش را نکرده است . صاحب غیبت است بطوری که درباره‌اش می‌گویند : او مرده است و یا هلاک شده است ، و یا در کدام وادی و درّه و بیابان رفته و ناپدیدگردیده است ؟ ای عمو جان ! مگر این پسر ممکنست وجود داشته باشد مگر از ذرّیّه من ؟! من گفتم : راست می‌گویی ؛ من به فدایت !» این روایت را مرحوم انصاری تا أشْهدُ أنَّکَ أمَامِی‌ روایت نموده ، و ماتتمّه آن را از « کافی» جلد أوّل اصول، کتاب الـحجّه، بـابُ الأشاره و النّـــصّ علَی أبی جعفرٍ الثّانی علیه‌السّلام ، ص 322 و 323 آوردیم . و در « کافی» این روایت را از علیّ بن ابراهیم از پدرش و علیّ بن محمّد القاسانی جمیعاً از زکریّا بن یحیی الصّیرفیّ روایت می‌کند . پس در این صورت آیا امامی‌ که برای معرّفی فرزند خود به برادران و   أعمامش که نزدیکترین افراد به او هستند مجبور به گریه می‌شود و دلش می‌شکند ، و به قول قیافه‌شناسان که خود بدان راضی نیست ، و این عمل را  رسول خدا منع فرموده است تن در می‌دهد ، آیا غریب نیست ؟! و یکی دیگر از جهات غربت امام رضا علیه‌السّلام آن است که : مطالبی بس نفیس و عالی در باب معرفت و توحید ذات مقدّس تعالی بیان فرموده است که در « عیون أخبارالرّضا» و سائر کتب مسطور است ، و روی این روایات باید  بحث‌ها و دقّت‌ها شود و در حوزه‌های علمیّه، مدارسی برای تحلیل و تجزیه و تفهیم این معانی بوجود آید ؛ ولی مع الأسف هیچ بحثی نشده ، و حقائق این معانی در بوته خفاء مانده ، و مستور از أفهام طلاّب است . و این غربت از همه  مراتب غربتِ گذشته شدیدتر است . صلوات اللـه علیه . (برگرفته از کتاب روح مجرد) پاورقی 1ـ این اشعار درباره کنیزکی است بنام تحفه که عاشق خدا شده است و داستان عجیب او را جامی‌ در « نفحات الانس » در ضمن عنوان ذکرُ النّسآء العارِفات الواصِلات إلَی مَراتبِ  الرّجال ، در ص 623 به بعد ( از طبع انتشارات اطّلاعات ) آورده است ، فَراجعْ .   2ـ  با سین مهموسة مضمومه و بعدها النّون السّاکنة و الحاء‌ الـمهملة : محلّی است در  یک فرسخی مدینه که اهل ابوبکر آنجا بودند و برای ملاقاتشان می‌رفت . 3ـ آیة 98 از سورة 6 : الأنعام: وَ هُوَ الَّذِی أنشَأکُمْ مِن نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْفَصَّلْنَا ألأیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ . 4ـ در تعلیقه اینچنین تصحیح شده است : ثُمَّ قالَ : قالَ أبو عَبْدِاللـهِ… (م)  5ـ « بحار الأنوار» طبع کمپانی ، ج 12 ، در تاریخ أبی جعفر حضرت جواد علیه‌السّلام ، بابٌ فـی فَضآئِلهِ و أحْوالِ خُلَفآءِ زَمانِهِ و أصْحابِه ، ص 124 عن « عیون المعجزات » : لَمّا قُبِضَ الرِّضا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ کانَ سِنُّ أبـی جَعْفَرٍ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ نَحْوَ سَبْعِ سِنیـنَ ، فَاخْتُلِفَ الْکَلِمَةُ مِنَ النّاسِ بِبَغْدادَ وَ فـی ألأمْصار ـ الرّوایةَ و کانتْ طَویلةً . ( ترجمة این روایت بطورل دمل در جلد سوّم « امام شناسی» از دورة علوم و معارف اسلام ، در ضمن بحث لزوم متابعت از أعلم در درس سی و یکم آمده است . ـ )                                     6ـ حالَ لَونُه : تَغیَّر وَ اسوَدَّ . 7ـ القافَةُ : جـمع القآئِف ، و هو الّذی یَعرِف الأثارَ و الأشیاهَ و یَحکمُ بالنَّسبِ . 8 ـ در « أقرب الموارد» آورده است: وَ تَرَه (از باب‌ ض)یَتِرُه وَترًا وَتِرَةً: أصابَه بذُخلٍ أو ظُلم فیه. وفـی« الأساس»: وَتَرْتُ الرَّجلَ: قَتلْتُ حَمِیمَهُ فَأفْرَدْتُهُ مِنه. الْمَوتورُ: اسمُ مفعولٍ: یُقال: فُلانٌ مَوفورٌ غیـر مَوتورٍ . وَ مَن قُتِل له قتیلٌ فلم یُدرکْ بِدَمه .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

پیام امام رضا(علیه السلام) به حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) خطاب به شیعیان

شیخ مفید(ره) پیام جامع و آموزنده‌ای را از امام رضا(علیه السلام) در کتاب خویش آورده که این پیام به وسیله حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) به شیعیان و دوستداران اهل بیت(علیهم السلام)رسیده است.یکی از مهم‌ترین، زیباترین و بنیادی‌ترین توصیه‌ها برای حفظ وحدت در میان مسلمین را می‌توان در پیام کوتاه، اما پرمحتوایی یافت که حضرت امام رضا(علیه السلام) به حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) خطاب به شیعیان صادر فرموده‌اند.این پیام که محتوای آن انطباق با آیات و مفاهیم قرآنی دارد، می‌تواند راهنمای دقیق برای آنانی باشد که حرکت در راه معصومین علیهم‌السلام را سرلوحه کار خود قرار داده و اعتلای نام اسلام و برپایی مجدد تمدن عظیم و الهیِ اسلام را به‌عنوان هدفی جدی در زندگی برگزیده‌اند.هر بخش کوتاهی از این پیام عمیق، توصیه‌ای مهم به دوستداران اهل‌بیت علیهم‌السلام  را در خود جای داده است. «اجتناب از شیطان»، «راست‌گویی»، «امانت‌داری»، «سخن‌گفتن به‌جا»، «دوری از تفرقه» و «اطاعت از ولی‌امر» را می‌توان به‌عنوان محورهای اصلی این پیام ارزیابی کرد.متن کامل فارسی و عربی این پیام ارزشمند را در ادامه می خوانید: «ای عبدالعظیم از سوی من به یارانم سلام برسان و به ایشان بگو که شیطان را به خود راه ندهند و به آنان فرمان ده به راستی در گفتار و ادای امانت و آنها را فرمان ده در آنچه به کارشان نمی‌آید، خاموشی ورزند و ستیزه‌جویی کنار نهند و به یکدیگر روی آورند و به دیدار هم روند که موجب نزدیک شدن به من است و به در افتادن با یکدیگر خود را مشغول نسازند که من با خود عهد کرده‌ام هر که چنین کند و یاری از یاران مرا به خشم آورد از خدا بخواهم در دنیا سخت‌ترین عذاب را بدو رساند و در آخرت در شمار زیانکاران باشد و ایشان را آگاه ساز که خداوند نیکوکار آنها را خواهد بخشید و از بدکارشان در خواهد گذشت مگر کسی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستان مرا بیازارد یا بدخواهی او به دل گیرد که اگر چنین کند خداوند او را نبخشاید تا از این اندیشه بد باز نگردد، اگر بازگشت (چه بهتر) و گرنه روح ایمان از دلش رخت بر بندد و از ولایت من بیرون رود و او را از ولایت ما بهره‌ای نخواهد بود و از این سرنوشت بد به خدا پناه می‌برم.»«یَا عَبْدَالْعَظِیمِ أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیَائِیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ أَنْ لَایَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِی الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَه..ِ وَ مُرْهُمْ بِالسُّکُوتِ وَ تَرْکِ الْجِدَالِ فِیمَا لَایَعْنِیهِمْ وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَره..ِ فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَه..ٌ إِلَیَّ وَلَایَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً فَإِنِّی آلَیْتُ عَلَى نَفْسِی أَنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ أسْخَطَ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی دَعَوْتُ اللهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ کَانَ فِی الْآخِرَه..ِ مِنَ الْخَاسِرِینَ وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِی أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً فَإِنَّ اللهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْهُ فَإِنْ رَجَعَ عَنْهُ وَإِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَایَتِی وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ نُصِیبٌ فِی وَلَایَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ ذَلِکَ»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

عرضه رساله اربعین در فرهنگ شیعه

در این رساله عنوان «أربعین» در فرهنگ شیعه از جوانب مختلف مورد بررسی واقع شده، و به اثبات رسیده است که این عنوان از مختصّات حضرت سیّد الشهداء علیه السلام است قیمت : ۸۵۰ تومان سفارش دهید این رساله در یک مقدّمه و سه فصل در سال 1426 هجریه قمریّه منتشر گردیده است. در این رساله عنوان «أربعین» در فرهنگ شیعه از جوانب مختلف مورد بررسی واقع شده، و به اثبات رسیده است که این عنوان از مختصّات حضرت سیّد الشهداء علیه السلام است؛ زیرا مکتب شیعه مبتنی بر اطاعت و انقیاد صرف از ولایت امام معصوم بوده و تخطّی از آن حرام می‌باشد. در مکتبی که ولایت محور اصلی آن است هر گونه جعل حکم و تعدّی از حدود ولایت بدعت محسوب شده منافی با تعبّد تلقّی می‌گردد؛ لذا عنوان أربعین گرفتن برای اموات چه به قصد ورود و چه به نیّت رجاء بدعت و محرّم تلقی می‌گردد. زیرا در سنّت پیغمبر أکرم و در سیرۀ أئمّه أهل بیت علیهم السّلام تا عصر غیبت صغری چنین مطالبی به چشم نمی‌خورد؛ بلکه آنچه در شرع مقدّس وارد شده است سه روز عزاداری و قرائت قرآن و طلب مغفرت برای میّت است که فقهاء عظام هم بر این مطلب فتوی داده‌اند.اربعین در فرهنگ شیعه اختصاص به سیّد الشّهداء علیه السّلام دارد، و احادیث واردۀ از حضرات معصومین بر این معنی تصریح دارد، و حتّی برای شخص رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز ابداً اسمی از اربعین در طول تاریخ ائمّه نبوده است. و همینطور مجالس هفت و سالگرد نیز مخالف با سیره و سنّت واردۀ از شرع مقدّس می‌باشد.در اینجا مؤلّف محترم مطلب را گسترش داده و هرگونه بدعتی را که موجب از بین بردن سیرۀ نبوی و عترت طاهرۀ ایشان علیهم السلام گردد، بالأخص انحرافاتی که در نحوۀ عزاداری سیّد الشّهداء علیه السّلام رخ داده است را مورد نقد و ایراد قرار می‌دهند.بعضی از عناوین این کتاب عبارت است از: رابطۀ تکوینی و تشریعی اسلام با «اربعین»، بلوغ عقلانی انسان در «چهل» سالگی، کلام مرحوم علاّمه بحر العلوم در مورد عدد «چهل»، تأثیر عدد «چهل» در روایات، فلسفه قیام أباعبدالله علیه السّلام، مجالس عزاداری سیّد الشّهداء از مبانی اصیل خود فاصله گرفته است، سیّد الشّهداء علیه السّلام فقط در حادثه کربلاء تفسیر نمی‌شود، زیارت أربعین سیّد الشهداء شعار تشیّع است، امام حسن عسکری علیه السلام زیارت أربعین را از علائم ایمان می‌دانند، اهل بیت بعد از بازگشت از اسارت در مدینه سه روز عزاداری کرده‌اند، گوشه‌ای از انحرافات در مراسم و مجالس عزا و مراسم تدفین میّت در جوامع ما، سرایت دادن اربعین به غیر امام حسین علیه السّلام آن را از شعار بودن خارج می‌نماید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

فضیلت زیارت قبر امام حسین علیه السّلام‏ از منظر مرحوم علامه طهرانی

فضیلت زیارت قبر امام حسین علیه السّلام‏ از منظر مرحوم علامه طهرانی یکى از شعائر مختصّ شیعه که در هیچ مکتب و ملّتى نظیر و مشابهى براى او نمى‏توان یافت مسأله اربعین حضرت أباعبداللـه الحسین علیه السّلام است و این از اختصاصات فرهنگ تشیّع است. زیارت مخصوصه آن حضرت در روز اربعین شعار مخصوص شیعه است، و براى هیچ فردى از سایر معصومین علیهم‏السّلام حتّى براى رسول اکرم صلّى اللـه علیه و آله و سلّم این مسأله وجود ندارد. زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در روز اربعین و اقامه مجلس عزا براى آن حضرت فقط و فقط اختصاص به ایشان دارد و از مختصّات شیعه مى‏باشد که امام حسن عس گ رى علیه السّلام آن را به عنوان شعار و علامت شیعه بیان فرموده ‏اند؛ چنانچه سر بر خاک گذاردن، و بسم اللـه را بلند گفتن، و نوافل را طبق دستور أئمّه معصومین علیهم السّلام بجاى آوردن، و انگشتر در دست راست نمودن نیز از اختصاصات شیعه است. ذیلاً روایاتی در باب زیارت قبر شریف امام حسین علیه السلام که مرحوم علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی رحمة اللـه علیه در جلد شانزدهم کتاب شریف امام شناسى آورده از منظر شریف خوانندگان می گذرد. در کتاب «الفردوس الاعلى» از دیلمى روایت است که پیغمبر اکرم صلّى اللـه علیه و آله و سلّم فرمودند: موسى ابن عمران از پروردگارش مسألت نمود تا زیارت قبر حسین بن على علیهما السلام را بنماید و با معیّت هفتاد هزار ملائکه زیارت قبرش را کرد. و أبان بن تَغْلِب از امام صادق علیه السلام روایت مى‏کند که حضرت گفت: وَ کَّل اللـه بقبر الحسین علیه السلام أربعة آلاف مَلَکاً شُعْثاً غُبْراً یبکونه إلى یوم القیمة. فمن زاره عارفاً بحقّه شَیَّعوه حتّى یُبَلِّغوه مأمنه، و إنْ مَرَضَ عادُوه غدوةً و عَشیّاً، و إذا مات شَهِدوا جنازته و استغفروا له الى یوم القیمة. «خداوند در اطراف قبر حسین علیه السلام چهار هزار فرشته گماشته است که همگى با موهاى ژولیده و پریشان و با صورت هاى خاک آلوده بر وى تا روز قیامت مى‏گریند. پس کسى که او را با معرفت به حقّش زیارت کند او را بدرقه مى‏کنند تا به مأمنش برسانند و اگر مریض گردد وى را هر صبح و شب عیادت کنند، و اگر بمیرد جنازه‏اش را تشییع کنند و براى او از خداوند طلب غفران نمایند تا روز قیامت.» و از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام مروى است که فرمود: مُرُوا شیعتنَا بزیارة الحسین علیه السلام فإنَّ زیارتَه تدفع الهدم و الحرق و الغرق و أکل السَّبُع، و زیارته مفترضةٌ على من أقرّ بالإمامة من اللـه. «شیعیان ما را امر کنید به زیارت حسین علیه السلام زیرا زیارتش انسان را از آوار بر سر فرود آمدن، و از آتش سوزى، و غرق شدن، و طعمه درندگان گردیدن حفظ مى‏نماید و زیارت او از جانب خدا واجب شده است بر کسى که اقرار به امامت او داشته باشد.» اسحاق بن عمّار روایت نموده است که: امام صادق علیه السلام فرموده ‏اند: ما بین قبر الحسین إلى السّماء السّابعة مُخْتَلَف الْمَلَائِکَةِ. «ما بین قبر امام حسین علیه السلام تا هفتمین آسمان محل رفت و برگشت فرشتگان است.» از حضرت امام کاظم علیه السلام وارد است: مَن زار قبر الحسین علیه السلام عارِفاً بحقّه غَفَر اللـه له ما تقدّم من ذنبه و ما تَأخّر. «هر کس با حقّ معرفت، حسین را زیارت کند گناهان گذشته و آینده او آمرزیده مى‏شود.» و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است: روزى حسین- صلوات اللـه علیه- در دامان پیامبر نشسته بود و پیامبر با او بازى مى‏ کرد و وى را خنده مى ‏انداخت. عائشه گفت: چقدر سُرورت از این پسر بچه زیاد است؟! پیامبر فرمود: واى بر تو چگونه این طور نباشد با وجود آنکه او میوه دل من و موجب تر و تازگى چشم من مى‏باشد؟! آگاه باش: امت من او را خواهند کشت. پس کسى که او را بعد از شهادتش زیارت کند، خداوند براى او یک حج از حجّ هاى مرا مى‏ نویسد. عائشه گفت: یا رسول اللـه یک حج از حج هاى شما؟!فرمود: آرى دو حج از حج هاى من. عائشه گفت: دو حج از حج هاى شما؟! فرمود: آرى سه حج. و به همین ترتیب پیوسته عائشه زیاد مى‏ نمود و پیامبر بالا مى ‏برد و مضاعف مى‏ گردانید تا به هفتاد حج از حج هاى پیامبر بالغ شد با عمره‏ هائى که با آن حج ها پیامبر بجاى آورده است. و در رساله «مقنعه» و مزار کلینى با إسنادش از امام رضا علیه السلام روایت است که: من زَار قبر أبى عبداللـه علیه السلام بشطِّ الفرات کان کمن زار اللـه فوق عَرشه. «هر کس قبر اباعبداللـه علیه السلام را در شطّ فرات زیارت نماید همچنان است که خداوند را در بالاى عرش او زیارت کرده است.» رقعه‏هائى که از آسمان به زمین مى‏آید براى امان زائر أباعبداللـه علیه السّلام‏ همچنین مرحوم علامه طهرانی رضوان اللـه علیه در جلد دوم کتاب انوارالملکوت می نویسد: روایات در ثواب زیارت حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام زیاده از حدّ إحصاء است؛ لیکن در اینجا یک حکایت لطیفى را از مرحوم شیخ محمّد بن المشهدى که در کتاب «مزار کبیر» خود آورده است نقل مى ‏کنیم: سلیمان أعمش گوید که: در کوفه منزل داشتم و مرا در آنجا همسایه‏ اى بود که طریق اهل بیت نداشت؛ من بعضى از اوقات با او مى‏ نشستم و مذاکره مى‏ نمودم. در شب جمعه ‏اى به او گفتم: تو چه مى ‏گوئى در زیارت حسین علیه السّلام؟ گفت: بدعت است و هر بدعت ضلالت است. و هر ضلالت در آتش است!  من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او مى‏روم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر براى او نقل مى‏ کنم که از شدّت حزن و غصّه چشمانش گرم شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب نمودم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگى نداشت. بدو گفتم: تو مى‏ گفتى که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدى؟! گفت: اى مرد! مرا ملامت مکن که من از حقّانیّت اهل بیت خبرى نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردى را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمى ‏توانم توصیف کنم. او راه مى‏رفت و اطراف او را هاله‏ وار جماعتى احاطه کرده بودند. و جلوى این جماعت مردى بر اسبى سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجى بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهرى رخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن مى ‏کرد. پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفته‏اند کیست؟ گفتند: محمّد بن عبداللـه خاتم النبیّین است. پرسیدم که این سوار که در جلو مى‏رود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین علىّ بن أبى‏طالب است. آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقه‏ اى از نور، و بر آن هودجى است و در هوا حرکت مى‏کند. گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمه زهراء. گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبى. گفتم: این جماعت و این هودج همگى به کجا مى‏روند؟ گفتند که شب جمعه است و همگى به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سیّد الشّهداء حسین بن على به کربلا مى‏روند. آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رقعه ‏هائى از آن به زمین مى‏ریزد و بر روى هر یک از آنها نوشته است: أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فى لَیلَة الجُمُعَة؛ [امان از جانب پروردگار است براى زائرین حسین علیه السّلام در شب جمعه از آتش دوزخ] آن وقت هاتفى ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیه ‏اى در بهشت قرار خواهیم داشت! اى سلیمان! من از این مکان مفارقت نمى‏ کنم تا روح از بدنم مفارقت کند. مرحوم شیخ نورى گوید که: مرحوم طُرَیحى آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعه ‏هائى از بالا به زمین مى‏ریزد. سؤال‏ کردم که چیست؟ گفتند که: این رقعه ‏هاى امان است براى زوّار حسین علیه السّلام در شب جمعه. من یکى از آنها براى خود طلب کردم. گفتند: این رقعه‏ها حقّ تو نیست! تو مى‏گوئى زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعه‏ ها نخواهى یافت تا آنکه زیارت کنى حسین علیه السّلام را و اعتقاد کنى به فضل و شرافت او! پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سیّد خودم حسین علیه السّلام را نمودم .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

فصل سوم : اختصاص «أربعین» به سیّد الشّهداء علیه السّلام شعار شیعه است

بسم الله الرّحمن الرّحیم یکی از شعائر مختصّ شیعه که در هیچ مکتب و ملّتی نظیر و مشابهی برای او نمی‌توان یافت مسأله اربعین حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام است؛ و این از اختصاصات فرهنگ تشیّع است. زیارت مخصوصه آن حضرت در روز اربعین شعار مخصوص شیعه است، و برای هیچ فردی از سایر معصومین علیهم السّلام حتّی برای رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این مسأله وجود ندارد. زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در روز اربعین و اقامه مجلس عزا برای آن حضرت فقط و فقط اختصاص به ایشان دارد! امام حسن عسکری علیه‌السّلام زیارت اربعین را علامت ایمان و شعار شیعه می‌داند  در کتاب «إقبال»، سیّد بن طاووس با إسنادش به أبی‌جعفر طوسی، و او با إسنادش به امام حسن عسکری علیه السّلام روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند: عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدی و خَمسینَ، و زیارةُ‌ الأربعینَ، و التَّخَتُّم بِالیَمینِ، و تَعفیرُ الجَبینِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ.[1] «نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: اوّل: نماز پنجاه و یک رکعت (واجب و نافله در طول شبانه روز). دوّم: زیارة اربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام. سوّم: انگشتر در دست راست نمودن. چهارم: پیشانی بر خاک گذاردن. پنجم: بلند گفتن بسم‌ الله ‌الرّحمن الرّحیم در نمازهای جهریّه (صبح، مغرب و عشاء).» زیارت حضرت سیّد الشّهداء در روز اربعین از مختصّات شیعه می‌باشد، و امام حسن عسکری علیه السّلام آنرا بعنوان شعار و علامت شیعه بیان فرموده‌اند. چنانچه سر بر خاک گذاردن، و بسم الله را بلند گفتن، و نوافل را طبق دستور أئمّه معصومین علیهم السّلام بجای آوردن، و انگشتر در دست راست نمودن نیز از اختصاصات شیعه است.  امروزه در جامعه شیعه «اربعین» ویژگی شعارگونه خود را از دست داده است  متأسّفانه امروزه مسأله اربعین از دائره شعار تشیّع و ویژگی‌های او پا فراتر نهاده، و به سایر افراد از هر طبقه و هر مرتبه سرایت نموده است، و به عنوان یک سنّت و روش تخلّف ناپذیر و عادت حتمیّه در بین شیعه در آمده؛ چیزی که حتّی در بین سایر افراد از ملل اسلام وجود ندارد. و خصوصیّت این موضوع و انتسابش به حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام طبعاً از میان رفته است. و این موضوعی است که قطعاً مخالف با مبانی مکتب تشیّع و اصول معتقده مذهب و رِضای اهل بیت علیهم السّلام است. امتیاز شیعه در پیروی و اطاعت و انقیاد بی‌چون و چرا از امام معصوم است؛ نه چون سایر فِرق اسلامی که با کنار نهادن یکی از دو رکن اساسی ثقلین یعنی عترت رسول خدا، و گرایش به افراد و اشخاص دیگر، طبعاً مسیر و ممشای خود را از شاهراه سعادت و فلاح به بوادی ضلالت و غوایت و مهالک موبقه منحرف نمودند، و با دخالت دادن قیاسات و استحسانات و سلیقه‌های شخصی بکلّی مسیر دین و حیات خود را بر توهّمات و تخیّلات و خرافات بنا نهادند، و زمام امور دین و دنیای خود را به دست جهّال و معاندینی چون أبوحنیفه و غیره بسپردند، و خسران دنیا و آخرت را برای خود اختیار و انتخاب نمودند. بنابراین رمز فلاح و رستگاری شیعه در متابعت او از سنن و دستورات ائمّه خود می‌باشد و بس! و او هرگز حقّ ندارد در دستورات و مبانی القاء شده از طرف زعمای معصومین علیهم‌ السّلام دخل و تصرّفی بنماید و از حدود تعیین شده در قضایا و موضوعات عبادی و اجتماعی قدمی فراتر بگذارد؛ که اگر بگذارد به همان خسارت و مهلکه دچار خواهد گشت که سایرین در آن مهالک گرفتار آمدند. شیعه نباید خودسرانه عمل کند و از پیش خود حکمی را کم و زیاد کند؛ و تمام چشم و گوش و حواسّش باید متوجّه مرام و مبانی ائمّه خود باشد و به تلقینات و القاءات عوام توجّه نکند، و برای خوش‌آمدن عوام از اصول موضوعه خود دست بر ندارد، و رضای خدا و امام زمان أرواحنا فداه را بر مصالح دنیوی و هیاهوهای عالم اعتبار و توهّم و شایعات و رضایت عدّه‌ای نادان و بی‌خبر از مبانی تشیّع ترجیح دهد. امروزه مسأله اربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام دیگر آن امتیاز و ویژگی و حیثیّت شعارگونه خود را از دست داده است، و در میان مردم بصورت یک امر عادی مانند سایر اربعینیّاتی که برای سایر اموات گرفته می‌شود در آمده است، و در میان سایر ملل نیز دیگر آن توجّه و عطف نظر را ندارد. جالب توجّه اینکه: بنا بر نقل برخی از آثار، اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از ورود به مدینه بیش از سه روز اقامه عزای سیّد الشّهداء را ننمودند، و به سنّت مرسومه و متداوله از زمان رسول خدا اکتفاء نمودند. این مطلب در کتاب «أخبار الزینبیّات» یحیی عبیدلی،‌ متوفّی در سنه 277 هجری مذکور است. ناگفته نماند که مؤلّف این کتاب از سادات حسینی، و با چهار واسطه نسب به امام سجّاد علیه السّلام می‌رساند؛ و بزرگان همچون علاّمه حاج شیخ آغا بزرگ طهرانی او را به جلالت قدر و منزلت در کتب خویش ستوده‌اند. ایشان می‌نویسد: «اهل بیت پس از ورود به مدینه سه روز و سه شب اقامه عزاء نمودند و زنهای بنی‌هاشم و سایر اصناف مردم در این عزاء شرکت نمودند.»[2] اهل بیت سیّدالشّهداء علیه السّلام پس از ورود به مدینه طبق سنّت سه روز عزاداری نمودند  در اینجا مناسب می‌بینم که کلام مرحوم مغفور آیة الله شهید حاج سیّد محمّد علی قاضی طباطبائی تبریزی را در این باره از کتاب ارزشمند «اربعین» ایشان نقل نمایم: ... به این نکته باید در اینجا اشاره کرد که خاندان رسالت در اقامه عزاء بعد از ورود به مدینه برای سیّد الشّهداء علیه السّلام از آداب شرع پا به کنار نگذاشته و از سه روز تجاوز نکرده‌اند، در صورتی که تعزیه سیّد الشّهداء علیه السّلام همیشه هست و برچیده نمی‌شود و سال به سال تجدید خواهد شد. امّا نسبت به سایر اشخاص، شیخ طوسی (ره) در «مبسوط» فرموده: و یُکره الجُلوسُ للتَّعزیَة یَومَین و ثلاثَة أیّامٍ إجماعًا[3]. و البتّه عمل به مشهور است و سه روز کراهت ندارد، و اجماع منقول شیخ (ره) حجیّت ندارد؛ چنانچه در اصول فقه کاملاً تحقیق شده است. گرچه در زمان ما مردم در تعزیت و اقامه عزاء بر اشخاصی که از دنیا رحلت می‌نمایند، خصوصاً از طبقه علماء و فقهاء باشد از آداب و دستور شرع به کنار رفته و از حدّ خارج گشته‌اند؛ و روز به روز تشریفات بیجا را زیادتر و زحمات و تضییع اوقات را بیشتر می‌کنند؛[4] انتهی. راقم سطور گوید: گرچه در اجماع مرحوم شیخ بر کراهت عزاء به مدّت سه روز، همچنانچه مرحوم مغفور صاحب «اربعین» گفته‌اند اشکال و ایراد است، ولی نفس ادّعای شیخ این مطلب را اثبات و تأیید می‌نماید که: سنّت در زمان ایشان و قبل از ایشان حدّاقلّ بر کمتر از سه روز بوده است نه بیشتر. استدلال بعدم منع شارع از انعقاد مجالس اربعین برای اموات مخدوش است  شاید گفته شود که: انعقاد مجالس أربعین برای اموات بجهت طلب مغفرت و رحمت، خود سنّتی است پسندیده و هیچگاه مقصود و منظور از این مجالس خدای نکرده معارضه و مقابله با اربعین سیّد الشّهداء علیه السّلام نمی‌باشد؛ بنابراین چه ایرادی دارد که به عنوان طلب مغفرت و اهداء ثواب به روح متوفّی، بازماندگانش به یک چنین امری مبادرت ورزند؟ و چون از طرف شرع مقدّس منعی بر یک چنین مجالس نرسیده است، بنابراین حکم اوّلی بر جواز و عدم منع می‌باشد. چنانچه در همه مواردی که بالخصوص ردع و منعی از ناحیه شرع نرسیده باشد و با اصول کلّیه و قواعد عامّه مذهب منافاتی نداشته باشد، مقتضی قاعده عدم حذر و اباحه ظاهریّه می‌باشد. ولی پاسخ این شبهه آنست که: مقتضای احتیاط در خصوص این مسأله و نیز در موضوعات و مسائل مشابه آن خلاف حکم به اباحه و جواز است، و این مسأله با آنچه در تقریر شبهه بیان گردید متفاوت است. توضیح مطلب اینکه: احکام شرعیّه بر اساس مصالح و مفاسد نفس الأمریّه و واقعیّه در جهت تربیت و فعلیّت استعدادهای بشری تدوین شده است. ملاک شارع مقدّس در تشریع قوانین، توافق و تطابق تکالیف شرعیّه بر جهات تکوینی و فطری انسان قرار گرفته است. و گرچه فعل حضرت حقّ از دائره قیاس بر مصالح و مفاسد ـ چنانچه در افعال و کردار ما چنین است ـ خارج است، ولی این مسأله بمعنای تعلّق اراده و مشیّت او بر امر لغو و عبث نخواهد بود؛ زیرا بمقتضای حکمت بالغه، فعل خدای متعال عین صلاح و صلاح عین فعل او در مرتبه متأخّر از اراده و مشیّت اوست، نه در مرتبه متقدّم به عنوان علّت غائیه. بنابراین بمفاد آیه شریفه:) رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى‏ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلْقَهُ ثمُ‏َّ هَدَى‏([5] خلقت انسان از آنجا که منبعث از حکمت بالغه پروردگار است، باید هدایت و تربیتش نیز بر همان اساس در یک میزان و معیار و نسق قرار گیرد تا در حصول نتیجه و وصول به غایت تخالف و تضادّی حاصل نشود. و چون خلقت انسان در بهترین مرتبه و منزلت و تکوّن در عالم خلق واقع شده است، چنانکه فرمود:) لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِیم‏([6] بنابراین طبعاً احکام و تکالیف متشرّعه او نیز باید در بهترین مرتبه از مراتب تصوّر تکلیف قرار گیرد. منتهی با این فرق که اصل تکوّن و نشأت او در بهترین موقعیّت متصوّره بدون اختیار و انتخاب اوست، ولی احکام و قوانین منزَله از ناحیه پروردگار در ظرف اختیار و انتخاب خود بشر جامه عمل می‌پوشد و او را از مرتبه استعداد به فعلیّت تامّه می‌رساند. و لهذا هیچ فرقی بین این دو جنبه و دو حیثیّت از جمیع جهات وجود نخواهد داشت، الاّ از حیثیّت تکوین و حیثیّت تشریع؛ بنحوی که شارع مقدّس اگر بمقدار ذرّه‌ای اختیار بشر را در انتخاب فعل مرجوح جائز بشمارد، قطعاً این مسأله با غایت تکوّن و خلقت او منافات خواهد داشت! بر این اساس آن حکمی از ناحیه شارع ممضی و مرضیّ خواهد بود که صد در صد با خواست و اراده شارع (بدون سر سوزنی اختلاف و دخالت مصالح و سلیقه‌های شخصی و دنیوی و نفسانی) مطابقت داشته باشد. و از آنجا که خواست و مشیّت شارع عیناً همان ملاکات و مصالح و مفاسد نفس الأمریّه می‌باشد، بنابراین وظیفه و تکلیف انسان آنست که دقیقاً اعمال و رفتارش را با ملاکات کلّیه‌ای که از ناحیه شارع تبیین و تفسیر شده است منطبق نماید. طبیعتاً از آنجا که یک عمل واحد از نقطه نظر ابعاد مختلفِ اغراض و حیثیّتهای متفاوتی که ممکن است داشته باشد و در تحت ملاکات مختلفی می‌تواند قرار گیرد، باید در مقام ترجیح و تطبیق ملاکات کلّیه بر آن عمل خارجی رعایت وجوه مرجّحه و قوّت و ضعف آنان را دقیقاً مورد توجّه قرار داد؛ و چه بسا یک فعل در تحت یک شرائطی با خصوصیّتهای ویژه خود مستحسن، و همان فعل در شرائط متفاوت قبیح باشد. با توجّه به مطالب گذشته باید اکنون ببینیم نظر اسلام نسبت به مسأله اربعین چگونه است، و شارع مقدّس چه سنّتی را برای اقامه مجالس ترحیم تعیین نموده است، و بخصوص نسبت به اربعین با چه دیدگاهی می‌نگرد؟ ترک زینت برای زنان در عزای میّت بیش از سه روز جایز نیست  مرحوم شهید در کتاب «لمعه» در بحث حِداد (ترک زینت برای زنان) روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کند که فرمود: لا یَحِلُّ لاِمرَأةٍ‌ تؤمِنُ بِاللهِ و الیَومِ الآخِرِ أن تَحِدَّ علَی مَیّتٍ فَوقَ ثَلاثِ لَیالٍ إلاّ علَی الزَّوجِ أربَعَة أشهُرٍ و عَشْرًا.[7] «جائز نیست بر زنی که به خدا و روز بازپسین ایمان و اعتقاد داشته باشد اینکه برای مرده‌ای ترک زینت کند بیش از سه شب، مگر برای شوهر خویش که باید چهار ماه و ده روز ادامه دهد.» سپس شهید ادامه می‌دهد: و لا حِدادَ علَی غَیرِ الزَّوجِ مُطلقًا، و فی الحَدیثِ دِلالةٌ علَیهِ؛ بَل مُقتَضاهُ أنَّه مُحَرّمٌ، و الأولَی حَمْلُه علَی المُبالغةِ‌ فی النَّفیِ و الکرَاهَةِ.[8] «ترک زینت بر غیر زوج مطلقاً وجود ندارد، و در حدیث نیز بر این مطلب اشاره شده است؛ بلکه مقتضای حدیث اینست که حِداد حرام است، ولیکن بهتر اینست که بگوئیم حرمت از روایت استفاده نمی‌شود بلکه کراهت شدید مقصود است.» در این روایت چنانچه مشهود است، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عزای بر میّت را سه روز قرار داده، و پس از سه روز دیگر عزائی وجود ندارد. و نظیر این روایت در «المدوّنة الکبری» ج 2، صفحه 432 از عایشه زوجه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است که حضرت فرمودند: لا یَحِلُّ لِمؤمنَةٍ تَحِدُّ علَی مَیّتٍ فَوقَ ثَلاثَةِ أیّامٍ. «جائز نیست برای زن مؤمنه که بیش از سه روز در عزای مرده‌ای ترک زینت کند.» همینطور در کتاب «مبسوط»[9] شیخ طوسی نیز این روایت نقل شده است. مرحوم صدوق نیز از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت می‌کند که فرمود: یُصنَعُ لِلمیَّتِ مَأتَمُ ثَلثَةِ أیّامٍ مِن یَومٍ‌ ماتَ.[10] «برای متوفّی سه روز مجلس عزاء و مصیبت باید برپا کنند، از روزی که فوت نموده است.» مستحب است تا سه روز برای صاحبان مصیبت طعام برد  و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم (وقتی جعفر بن أبی‌طالب شهید شد) امر فرمود به دخترش فاطمه زهراء سلام الله علیها اینکه: به خانه بنت عُمَیس و سایر زنان و اقارب او برود و تا سه روز برای آنان غذا طبخ نماید؛ و از این زمان عزاء به مدّت سه روز در بین مسلمین سنّت گردید. و امام صادق علیه السّلام فرموده است: هیچ فردی نمی‌تواند برای مرده خویش ترک زینت کند بیش از سه شب، مگر زنی که شوهرش از دنیا رفته باشد تا اینکه عدّه‌اش تمام شود.[11]،[12] علاّمه مجلسی رحمة الله علیه در «بحار» گفته است: و أمّا استِحبابُ بَعثِ الطّعامِ ثَلاثةَ أیّامٍ إلَی صاحبِ المصیبةِ فَلا خِلافَ بَینَ الأصحابِ فی ذلکَ؛ و فیه إیماءٌ إلَی اسْتحبابِ اتِّخاذِ المَأتِم ثَلاثةً بَل علَی اسْتِحبابِ تَعاهُدهِم و تَعزیتِهم ثلاثةً أیضًا، فإنّ الإطعامَ عنه یَدلُّ علَی اجْتماعِ النّاسِ لِلمُصیبةِ.[13] «در استحباب فرستادن غذا به مدّت سه روز برای صاحبان عزاء همه فقهاء اتّفاق نظر دارند؛ و از این مسأله نیز استحباب اقامه مجلس عزاء به مدّت سه روز آشکار می‌شود؛ و اطعام صاحبان عزاء در این سه روز دلالت دارد بر اینکه مردم در این سه روز در خانه صاحب مصیبت اجتماع می‌نمایند.» سپس کلام شهید اوّل را از «ذِکری» و نیز روایت رسول أکرم و امام صادق علیهما السّلام را نقل می‌کند که فرمودند: عزاداری برای متوفّی فقط سه روز می‌باشد. و نیز شیخ أبوالصّلاح حلبی در این باره می‌گوید: مِن السُّنَةِ تَعزیةُ أهلِه ثلاثةَ أیّامٍ و حَمْلُ الطّعامِ إلیهِم.[14] «سنّت اینست که تا سه روز از هنگام وفات برای طلب مغفرت و تسلیت مجلس ترحیم بپا دارند و برای صاحبان مصیبت غذا ببرند.» روایات اهل سنّت نیز دلالت دارند بر اینکه مجلس ترحیم تا سه روز است  و نیز از کتب اهل سنّت در کتاب «إرشاد السّاری لشرح الصحیح البخاری» وارد است: بابُ حَدِّ المرأةِ‌ علَی غیرِ زَوجِها: قالَ: حدَّثَنا مسدد، حدَّثنا بشرُ بن المفضّلِ، حدَّثَنا سلمةُ‌ بنُ علقمةِ‌ عن محمّدِ بن سیرینَ قالَ: تُوُفّیَ ابنٌ لِاُمِّ عَطیّةَ رضی الله عنها، فلمَّا کانَ الیومُ الثّالثُ دَعَتْ بِصُفرَةٍ‌ فتمسَّحَتْ بِه و قالتْ: نُهینَا أن نَحُدَّ أکثَرَ مِن ثَلاثٍ إلاّ بِزَوجٍ.[15] «اُمّ عطیّه فرزند پسری داشت که فوت نمود، آنگاه که روز سوّم سپری گشت مادرِ طفل مادّه‌ای را که برای تزیین و رنگ دستان بکار می‌بردند آورد و با آن دستهای خود را تزیین کرد و گفت: از جانب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور داده شده است که بیش از سه روز در عزاء نباشیم مگر برای شوهر.» و نیز از زینب دختر أبی سلمَه نقل می‌کند که گفت: زمانی که خبر مرگ أبوسفیان از شام به مدینه رسید، اُمّ حبیبه (دختر أبوسفیان) تا سه روز مجلس عزا و اجتماع بپا داشت، و در روز سوّم با مادّه تزیین کننده‌ای صورت و دستان خود را تزیین نمود و گفت: من نیازی به این کار نداشتم، و آنچه مرا بر آن داشت که انجام دهم این بود که خود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: جائز نیست بر زنی که ایمان به خدا و روز بازپسین دارد که بیش از سه روز برای مرده‌ای عزاداری نماید و خود را به هیئت و شمایل صاحب مصیبت درآورد، مگر برای شوهر خود که آن چهار ماه و ده روز می‌باشد. و نیز زینب راوی حدیث می‌گوید: وقتی برادر زینب بنت جَحْش وفات نمود برای تسلیت به منزل زینب رفتم، دیدم صدا زد: برایم عطر بیاورید! سپس خود را از آن عطر معطّر ساخت و گفت: من احتیاجی به استعمال عطر و بوی خوش فعلاً ندارم، و فقط بدین جهت الآن عطر زدم زیرا از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود بر فراز منبر: جائز نیست زنی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد، برای شخص متوفّی بیش از سه روز عزاداری نماید، مگر برای شوهر که مدّت آن چهار ماه و ده روز است.[16] از مجموع این روایات، و کذلک سیره مستمرّه در زمان رسول خدا و نیز پس از آن در بین مسلمین مسلّم می‌شود که: سنّت پیامبر اسلام و شرع مقدّس در موضوع عزاداری و برپائی مجالس ترحیم برای متوفّی فقط سه روز بوده است نه بیشتر! و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تهدید فرموده است زنی را که بیش از سه روز برای شخصی اقامه عزاء نماید. و در بین مسلمین این سنّت رائج بوده است و هیچ تغییر و تحوّلی در زمان ائمّه علیهم السّلام ننموده است. ایراد بر کلام مرحوم نراقی که تحدید به سه روز را در مجالس عزا لازم نمی‌داند مرحوم نراقی در کتاب شریف «مستند الشّیعه» در بحث تعزیه چنین می‌گوید: ... و عَنِ الکافی و الحَلبی و الشّهید و أکثرِ المتأخّرینَ التَّحدیدُ بِثَلاثةِ أیّامٍ، لما مِن أنّ المأتَم أو الحِدادَ أو صُنعَ الطّعامِ لأهلِ المَیّتِ ثَلاثةُ أیّامٍ، و لا دِلالةَ فیها، و إن کانَ المأتَمُ بِمَعنی الإجتماعِ فی المَوتِ؛ نَعَم یَدلُّ علَی جوازِ الاجتماعِ و الجُلوسِ لَهُم فی الثَّلاثةِ. [17] «از کافی و حلبی و شهید و بیشتر متأخّرین مجلس عزاء و مصیبت به سه روز تحدید شده است؛ زیرا مأتم (مجلس عزاء) و ترک زینت و حمل غذا برای صاحبان مصیبت به مدّت سه روز در روایت آمده است. ولیکن بر این مطلب دلیلی وجود ندارد، گرچه «مأتم» در واقع بمعنای اجتماع افراد است بجهت فوت و مرگ فردی. بلی از روایت استفاده جواز اجتماع و شرکت در مجلس عزاء در این مدّت سه روز می‌شود.» با توجّه به مطالب گذشته در این کلام مرحوم نراقی اشکال و تأمّل به نظر می‌رسد، زیرا: اوّلاً: چنانچه خود ایشان اشاره کردند، حمل غذا برای صاحبان عزاء و ترک زینت و تشکیل مجلس ختم و ترحیم به مدّت سه روز بهترین و روشنترین دلیل است بر اینکه شارع مقدّس بر سه روز نظر داشته است و نه بیشتر،‌ و الاّ می‌فرمود: تا هر وقت مجالس عزاء برقرار باشد مستحبّ است برای صاحبان عزاء غذا برده شود، و یا اینکه ترک زینت کنند. زیرا این مسأله کاملاً واضح است که هیچگاه صاحب عزاء با وجود تشکیل مجلس ترحیم و ارائه موقعیّت مصیبت، خود را تزیین نمی‌کند و بر خلاف حال و هوای مصیبت خود را در نمی‌آورد؛ مگر اینکه بخواهد از حیطه عرف و عادت جامعه خارج شود و راهی جز راه و سنّتی سوای سنّت عقلائیّه در پیش گیرد. پس اینکه شارع می‌فرماید: جائز نیست برای زن که بیش از سه روز ترک زینت کند، قطعاً به دلالت التزام عرفی در مقام تحدید و تعیین مدّت عزاء و مصیبت است؛ و تعجّب است که چطور این مطلب بدین وضوح و روشنی از ایشان مخفی مانده است. ثانیاً: مناسبت حکم و موضوع اقتضاء می‌کند که مجلس عزاء‌ در موقعیّت تعزیه و حزن و اِلم منعقد گردد، نه در وضعیّت سرور و ابتهاج و نشاط و انبساط؛ و مقتضای حزن و اِلم و مصیبت عدم تزیین و ترک آراستن و استعمال بوی خوش و عطر است. پس چه اینکه گفته شود: جائز نیست بیش از سه روز مجلس عزاء برای متوفّی بگیرند، و یا اینکه گفته شود: جائز نیست بیش از سه روز ترک زینت و استعمال بوی خوش شود، هر دو یک معنی و مفهوم را دارد؛ زیرا مجلس مصیبت با مجلس عروسی و عید و سرور تفاوت ماهوی دارد؛ چنانچه فردی در مجلس عروسی بخواهد لباس سیاه بپوشد و خود را به زینت و عادات عرف در نیاورد، چقدر قبیح است! ثالثاً: اینکه ایشان می‌فرمایند: از روایت استفاده می‌شود جواز اجتماع و شرکت جهت عزاء در این مدّت سه روز، باز محلّ نظر و اشکال است. زیرا جواز اجتماع و شرکت در مجلس جهت ترحیم و طلب مغفرت و تسلیت به بازماندگان خود فی حدّ نفسه یک امر ممدوح و پسندیده است و جوازش نیازی به دلیل خاصّ شرعی ندارد؛ زیرا به حکم عقل و عموم نقل:) خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الجَْاهِلِین‏([18] و همچنین مطلوبیّت نفس ترحیم و تسلیت و زیارة الإخوان و تحبیب، قطعاً مجالی برای شکّ در جواز انعقاد اینگونه از مجالس باقی نمی‌گذارد و حکم شارع به جواز، لغو و عبث خواهد بود. بنا بر این لحاظ، اخراج حکم و کلام شارع از لغویّت و عبثیّت مقتضی آنست که بگوئیم: قطعاً شارع در جهت تحدید و تعیین مدّت عزاء و مصیبت حکم را بیان نموده است، و اگر بیش از این مدّت نیز مطلوب شارع می‌بود دیگر این تحدید معنائی نمی‌داشت، بلکه می‌فرمود: هر که می‌خواهد تا هر مدّتی که برای او میسّر است این مجالس را امتداد دهد و هر چه بیشتر بهتر؛ در این صورت هم دست افراد برای تشکیل این مجالس باز، و هم ثواب بیشتری نصیب آن متوفّی خواهد شد. بنابراین تعیین شارع در یک چنین موقعیّتی، که نفس انعقاد مجلس نه تنها هیچ محذوری نه شرعاً و نه عقلاً و عرفاً نداشته است بلکه مطلوب و ممدوح نیز می‌باشد، دلالت بر عدم رضایت و مبغوضیّت تشکیل مجلس را بیش از مدّت سه روز می‌فهماند؛ و باید از سنّت و دستور شارع تخطّی ننمود و به آنچه او امر فرموده است بدون کم و زیاد عمل نمود. متأسّفانه مراسم و مجالس عزا در جامعه ما موجب عبرت نمی‌گردد  متأسّفانه امروزه در بسیاری از مسائل از جمله مسأله مرگ و احکام و امور عرفیّه مترتّب بر آن ما به بیراهه می‌رویم و به دستورات شرع چنانچه باید و شاید توجّه نمی‌نمائیم، و مقتضیات عالم آخرت را با اعتباریّات عالم هوی و نفس امّاره به یک دیده و منظر می‌نگریم، و حقائق را با توهّمات در یک کفّه قرار می‌دهیم. تشییع و تدفین باید عبرت‌آمیز باشد و انسان را به یاد موت و حساب و کتاب و عقبات پس از مرگ بیندازد. توجّه مشیّعین در تشییع فقط باید بر مسأله مرگ متمرکز گردد، و اموری که موجب انصراف آنان بجهات دیگر از اعتبارات، مثل آوردن دسته‌های گل و صفهای شیپور و طبل و پرچم، و خواندن اشعار و مدح و ثنای متوفّی و امثال اینها تماماً بر خلاف نظر شارع مقدّس است. و لذا وارد است که امام صادق علیه السّلام فرمودند: إذا أنتَ حَمَلتَ جِنازَةً فَکُن کأنّکَ أنتَ المَحمولُ، و کأنّکَ سَألتَ رَبَّکَ الرُّجوعَ إلی الدُّنیا ففَعَلَ؛ فَانْظُرْ ماذا تَستأنِفُ![19] «چون جنازه‌ای را بسوی قبرستان حمل می‌کنی تو خود را چنین پندار که جنازه محمول هستی، و چنین پندار که تو از پروردگارت مسألت نموده‌ای که ترا به دنیا برگرداند و خداوند دعای تو را مستجاب نموده و به دنیا بازگردانیده است؛ حال ببین چگونه در اعمال خود استیناف می‌کنی و تدارک مافات می‌نمائی!» در «أمالی»، شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که فرمود: أکْیَسُ النّاسِ مَن کانَ أشدَّ ذِکرًا لِلمَوتِ.[20] «زیرک‌ترین و با فطانت‌ترین افراد بشر کسی است که یاد نمودن او از مرگ قوی‌تر و شدیدتر باشد.» باید تشییع جنازه انسان را به فکر موت و آخرت بیندازد و از اعتبارات و تعلّقات بیرون آورد و حقیقت دنیای گذرا و جهان ابدی آخرت را برای انسان زنده کند. مردم باید در تشییع به ذکر لا إله إلاّ الله بپردازند و از سرودن و سر دادن شعارها و تعابیر دور کننده از مقصد و غایت مسیر انسان پرهیز کنند. امّا از آنجا که ما در عالم تعیّنات و اعتبارات چنان غوطه‌ور شده‌ایم که ذهن و حواسّ و قلب ما را تماماً از این توهّمات و تخیّلات پر کرده است، دیگر جائی برای نفوذ روزنه‌ای بسوی ابدیّت و عالم حقائق باقی نمانده است. و لذا تصوّر می‌کنیم که بعد از فوت هم همان زر و زیورها و برق و یراق‌ها و همان شؤونی که در دنیا با آن روزگار خود را سپری کردیم باید باقی و مستمرّ بماند؛ و هیچ نفهمیده‌ایم که عالم اعتبارات با مرگ ما دیگر سپری شده است و بین ما و آن تعیّنات فاصله‌ای به طول زمین و آسمان قرار گرفته است. گوشه‌ای از انحرافات پدید آمده در امر تدفین به نقل از «معاد شناسی» مرحوم والد علاّمه آیة الله سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی رضوان الله علیه در این باره در جلد اوّل کتاب ارزشمند «معاد شناسی» می‌فرماید: در دنیا می‌پنداشتید که آخرت هم به دنبال دنیا و متشکّل به شأنی از شؤون دنیاست؛ وصیّت کردید جناب آقای فلان مقبره مرا آینه‌کاری کند و سنگ مرمر قیمتی بر روی قبر نهد، و فرش و اثاث مقبره را آبرومندانه تهیّه کند، دو گلدان هم پیوسته روی قبر بگذارد، یک دست مبل ممتاز هم گرداگرد آن بچیند، یک دسته گل تازه هم هر شب جمعه نثار قبر من بنماید. اینها بدرد نمی‌خورد؛ اینها زینت‌های عالم غرور است نه عالم ملکوت. مرده بسوی ملکوت می‌رود، چیزی باید برای او هدیه کرد که بکار او آید. فرزندان صالح العمل، صدقه جاریه،‌ علمی که از خود باقی گذارده و مردم از او بهره‌مند می‌شوند، انفاق به فقراء و مستمندان، دستگیری از بیچارگان، تربیت و رسیدگی به یتیمان، نشر علم و تقوی در میان جامعه مردم، اقامه نماز و قرائت و تدبّر قرآن و طلب غفران برای او مفید است. و این زینتها علاوه بر آنکه فائده ندارد برای او ضرر هم دارد. دسته گل بردن برای مرده و نثار قبر او نمودن بدعت و حرام است. زینت کردن قبور بدین اشکال مذکور حرام یا حدّاقل مکروه است به کراهت شدیده؛ و اینها مرده را رنج می‌دهد. این تجمّلات مقبره‌ها بدین کیفیّت خلاف دستور اسلام است. ولی ما چون در دنیا هستیم خیال می‌کنیم شؤون آخرت هم همانند شؤون دنیاست؛ و این غلط است. می‌گوید: مرا در مقبره دفن کنید، من از زمین بدون سقف می‌ترسم! خیال می‌کند آنجا هم مثل اینجاست که اگر او را در اطاق سقف دار دفن کنند محفوظ است، امّا اگر او را روی زمین هموار به خاک بسپارند باران و برف او را آزار می‌دهد و حرکت مردم بر روی مزار او، او را آزرده می‌کند. زهی جهالت! روح را فرشتگان به عالم برزخ بردند و بدن در میان قبر خوراک ماران و موران شد. تمام افراد بشر را این جهالت از پا در آورده، و قرآن کریم فریاد کرده است:)وَ ضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُون‏([21] آن خیالات و اوهام شما نابود شد و در تیه ضلال به خاک عدم کشیده شد؛[22] انتهی کلام مرحوم والد قدّس سرّه. از اینجا معلوم می‌شود که اینهمه تأکید بر رفتن به قبرستان و زیارت اهل قبور به چه منظوری است و برای چیست! قبرستان باید ساده و بی گل و گیاه و درخت و بناء باشد تا موجب توجّه و عبرت گردد. اگر در قبرستان درختکاری و گل‌کاری کنند ذهن از توجّه به مرگ به این ظواهر منعطف خواهد شد و این خلاف نظر شارع است و مردود می‌باشد. مردم تصوّر می‌کنند که اگر قبرستان بی‌آلایش و بدون تزیین و آئین باشد مردگان را ترس و وحشت فرا می‌گیرد و از غربت و تنهائی نگران خواهند شد؛ و لذا می‌خواهند آنانرا چونان زندگی دنیا به این امور مشغول سازند تا وحشت تنهائی از آنان رخت بربندد و از وجود محیطی سبز و باصفا احساس غربت نکنند. غافل از اینکه شخصی که به دیار ابدی رفته است تازه چشمش به حقائق عالم ملکوت و خصوصیّات آن باز شده است،‌ و آن عیش و نوش و فرح و انبساط در دنیا دیگر در آنجا وجود ندارد. عیش و نوش آن عالم در مسائل دیگری است؛ در قرائت فاتحه است نه در درخت‌کاری و گل‌کاری قبور، در انفاق و صدقات است نه در عمران و تزیین قبرستان. درست مانند مریضی که به بیماری خطرناکی دچار گشته و اطرافیان بجای مراجعه به طبیب و عمل به نسخه و مداوا او را به پارک و باغ و مراکز تفریح و تفنّن ببرند. رفتن به این مراکز در شرائط فعلی دردی از او دوا نمی‌کند، بلکه بر رنج و اِلم او می‌افزاید و او را نابود می‌کند. حال ما می‌خواهیم همان تصوّرات غلط و فهم نادرست خود را به مسائل و امور اموات سرایت دهیم. چون خود از قبرستان وحشت می‌کنیم قبور را به گل و گیاه می‌آرائیم تا از ترس و وحشت ما بکاهد. متأسّفانه امروزه قبرستان ما به همه چیز شباهت دارد غیر از جایگاه مردگان و مدفن درگذشتگان، و این بسیار مایه تأسّف و تألّم است؛ و لذا اینگونه قبرستانها دیگر موجب عبرت نخواهد شد و انسان را به فکر و یاد جهان دیگر نخواهد انداخت. صفهای گل فروشی در کنار قبرستان انسان را بیشتر به یاد مجالس تفریح و تفنّن می‌اندازد تا به زیارت اهل قبور، و این کار قطعاً خلاف نظر شارع است و باید بطور کلّی ترک شود. بدعتهای راه یافته از غرب در مجالس ترحیم  از جمله اموری که باز مع الأسف به فرهنگ ما در این مسأله رسوخ و نفوذ پیدا نموده است، کیفیّت برگزاری مجالس ترحیم و فاتحه است. مجالس ترحیم امروزه از یک مجلس طلب مغفرت بصورت سنّتی و مطابق با شیوه و روش اولیاء دین، به یک مجلس تئاتر و هنرپیشه‌گی تغییر ماهیّت و جهت داده است. و گردانندگان آن عبارتند از مدیران و ذاکر و منبری که همه در راستای این مقصد و منظور گام برمی‌دارند. در این مجالس بجای توجّه به آخرت و قرائت فاتحه، به تعیّنات و امور اعتباری متوفّی پرداخته می‌شود. و اصل و نسب و عشیره‌ او را به رخ افراد می‌کشانند؛ و اینکه فلان فرزندش مثلاً پزشک معروف و یا صاحب منصبی کذا و کذا، و فلان فرزند دیگرش مدیر و وزیر و غیره، و مدارکش در زمان حیات این چنین، و رسم و اعتبارش در میان اقران چنین و چنان بوده است. و اگر خدای نکرده منبری و یا ذاکر در این مسأله کوتاهی نمایند و حقّ شؤون متوفّی و بازماندگان را آنطور که باید و شاید بجای نیاورند مورد عتاب و عقوبت و کم لطفی صاحبان عزا قرار خواهند گرفت! و دیگر از آنان در مجالس بعدی دعوت بعمل نمی‌آورند؛ و بجای او سراغ فرد شایسته دیگری می‌روند که بتواند حقّ مطلب را ادا کند و بازماندگان را در مقابل سایر اشخاص روسفید و سربلند گرداند! گذاردن جام و قدح، و پذیرائی از اشخاص با انواع میوه‌ها و شیرینی‌ها تماماً این مجالس را از هدف اصلی دور و به ظواهر خلاف نظر شرع متوجّه می‌گرداند؛ ولذا خلاف نظر شارع است. سکوت و ایستادن برای تعظیم مقام متوفّی از سنن راه یافته غرب است و شرعاً حرام می‌باشد. در اسلام برای این منظور امر به سکوت و یا ایستادن و فاتحه خواندن نیامده است. اگر انسان نشسته باشد باید همانطور فاتحه بخواند و اگر ایستاده باشد باید همانطور فاتحه بخواند. تغییر عنوان «ترحیم» و «مغفرت» به «بزرگداشت» نیز از امور مذمومه و خلاف است. آنچه به ما از اسلام و سخنان اولیاء دین رسیده است طلب مغفرت و ترحیم و تعزیت بازماندگان و تسلّی خاطر و نفوس صاحبان عزا و مصیبت است، نه بزرگداشت و گرامی‌داشت و امثال این الفاظ و عبارات. بزرگداشت یعنی چه؟ آن مسکین از دنیا رفته و الآن دارد با هزار درد و مشکل و مصیبت دست و پنجه نرم می‌کند، آنوقت ما در دنیا برای او بزرگداشت می‌گیریم و او را گرامی می‌داریم! بزرگداشت و تعظیم و تکریم باید در زمان حیات او انجام شود که آنهم سراسر اعتبار و توهّم و تخیّل است؛ نه در زمان ممات او که دیگر کار از کار گذشته است، و دیگر نه بزرگی وجود دارد و نه بزرگداشتی، نه اعتباری و نه معتبری! الآن وقت حساب است نه عمل، وقت کشف حقائق است نه امور تخیّلیّه و توهّمیّه! الآن از نماز و روزه و حجّ و انفاق و امر به معروف و صداقت و امانت و اخلاص در عمل سؤال می‌کنند، نه از یال و کوپال و وزارت و وکالت و مدیریّت و مال و منال! الآن از عمل به تکالیف در دنیا سؤال می‌کنند، و اینکه تا چه حدّ در امور زندگی و اجتماعی رضای الهی را مدّ نظر قرار داده است، نه از درجه و سردوش و لباس و غیره! در اینجاست که آن اصل کلّی و قانون تطبیق افعال بر ملاکات شرعیّه اقتضا می‌کند که تمام این امور را بر خلاف رضای شرع و از مبتدعات نفس امّاره و سلیقه‌های جاهلی بدانیم و آنها را کنار بگذاریم. از شرکت زنان در مراسم تشییع و تدفین نهی شده است و نیز از جمله امور مذمومه شرکت زنان در مراسم تشییع و تدفین است که از ناحیه اولیای دین به شدّت مردود شده است، و سنّت در اسلام بر خلاف این روش بوده است. امّا متأسّفانه امروزه مشاهده می‌کنیم که برخلاف سنّت در میان شیعه این مسأله رواج دارد، و خلاف آن بدعت و امری ناصواب شمرده می‌شود و از اصول مسلّمه معاشرت‌ها و روابط اجتماعی به حساب می‌آید. روایات در این باب از اولیای دین مورد اتّفاق شیعه و اهل تسنّن می‌باشد،[23] و متأسّفانه آنها در این مسأله به سنّت عمل نموده و ما از قافله عقب مانده‌ایم؛ و آنگاه خود را تابع و مطیع و شیعه مکتب و سنّت رسول خدا می‌دانیم! درحالیکه باید خود پیشاپیش همه ملل و اقوام قرار گرفته، پیشتاز عمل به دستورات و مبانی رسول خدا باشیم و نگذاریم که مخالفین و منحرفین از مکتب اهل بیت علیهم السّلام بر ما خرده گیرند و ما را به إعمال سلیقه‌های شخصی و اِدخال ما لیس فی الدّین متّهم نمایند. کنار گذاردن روش و ممشای رسول خدا و عمل ننمودن به دستورات و احکام و مبانی آن حضرت، و إعمال نظریّه و سلیقه شخصی بر طبق مصالح دنیا و نفس امّاره و خوش آمدن عوام، آخرت را به دنیا فروختن است و خسران را به سعادت و فلاح ترجیح دادن. و به همان اندازه که مخالفین، بر خلاف دستور صریح خدا و رسولش طبق امیال دنیوی و خواست نفس امّاره، عترت و اهل بیت را به کناری نهادند و به دنبال افراد دیگری به راه افتادند و از مسیر حقّ و صراط مستقیم تخطّی نمودند و مشمول سخط خدا و غضب رسول او واقع گردیدند، خدای نکرده اینطور نباشد که ما هم به صرف متابعت از دستور رسول خدا بر قبول ولایت و امامت ائمّه هدی صلوات الله علیهم اجمعین دل خوش نموده و از سنّت آن حضرت در سایر مسائل تخطّی بنمائیم که در هر صورت مخالفت، مخالفت است. و اگر مخالفین بگویند: شما که اینقدر سنگ اتّباع و اطاعت از دستور رسول خدا مبنی بر إمارت و خلافت و ولایت اهل بیتش را به سینه می‌زنید و آنگاه به سایر دستورات و سنّت او عمل نمی‌کنید، چه جوابی باید بدهیم؟! در اسلام مجلس ترحیمی به نام «هفت» و «اربعین» و «سال» نداریم  و از آنجا که روشن شد سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در انعقاد مجالس ترحیم به چه صورت است، در اسلام ما مسأله‌ای به نام «هفت» و «اربعین» و «سال» نداریم؛ بنابراین مخالفت این مجالس با روش و سنّت اسلام بخوبی روشن می‌شود. امّا مسأله «هفت» و «سال» که قطعاً در اسلام هیچ اسم و رسمی از آن بچشم نمی‌خورد. مع الأسف این سنّت غلطِ مجالس سنویّه در بین فرهنگ شیعه (بخصوص ایرانیان) از اصول مسلّم و تخلّف‌ناپذیر گردیده است. سالگرد در فرهنگ اصیل شیعه فقط اختصاص به معصومین علیهم الصّلوة و السّلام دارد؛ و ما در هیچ اثری چه تاریخی و چه روائی سراغ نداریم که ائمّه علیهم السّلام امر به تشکیل مجالس سنوی برای اصحاب خود کرده باشند؛ و فقط نسبت به تشکیل مجالس تذکّر از جهت إحیاء ذکر اهل بیت تأکید شده است. من باب مثال: امام باقر علیه السّلام وصیّت فرمودند: که پس از شهادتشان به مدّت ده سال در منی از مسائلی که خلفاء جور بر آن حضرت وارد آوردند برای مردم صحبت شود.[24] و کذلک راجع به حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام آنقدر روایت است که به حدّ تواتر می‌رسد.[25] و حتّی اگر در آثار مرویّه تأکید بر اقامه مجالس اهل بیت نشده بود، باز به همان ملاک (إحیاء ذکر اهل بیت علیهم السّلام) باید حکم به الزام اقامه مجالس آنان (چه در موالید و چه در شهادتشان) بنمائیم؛ و در این مسأله جای هیچ شکّی در فرهنگ تشیّع نمی‌باشد. امّا امروزه می‌بینیم برای افراد مجالس سنوی می‌گیرند و تا امتداد تاریخ آنرا ادامه می‌دهند. حتّی اگر استخوانش سالهای سال بپوسد و تبدیل به خاک گردد باز دست از سر آن متوفّی برنمی‌دارند. البتّه مشخّص است که صاحبان این مجالس هیچ دلشان به حال آن متوفّی نسوخته است، بلکه فقط منافع خود را در استمرار این مجالس ملاحظه می‌کنند، و حیات و بقاء‌ خود را در انعقاد و ادامه این مجالس می‌بینند؛ و تصوّر می‌کنند که با تعطیل این مجالس، دیگر یاد و ذکر آن متوفّی نسیاً منسیّاً خواهد شد، و بالتَّبَع افرادی که از قِبَل این متوفّی به منافع دنیوی و مصالح دنیوی دست می‌یافتند، دیگر آنها هم از بین خواهند رفت؛ و لذا به هر وسیله‌ای و با هر حیله و جان کندنی سعی می‌کنند که اسم و یاد متوفّی را با بهانه‌های مختلف و در موقعیّتهای متفاوت زنده نگه دارند! سوره شریفه تکاثر که می‌فرماید:) أَلْهَئکُمُ التَّکاَثُر*حَتىَ‏ زُرْتمُ‏ُ الْمَقَابِر([26] ناظر به این دسته از افراد می‌باشد. شیعه باید فرهنگ خود را بر سنّت رسول الله استوار نماید تا اوّلاً از برکات متابعت و اتّباع سنّت الهی بهره‌مند گردد، و ثانیاً دستاویز به دست مخالفین و معارضین تشیّع ندهد، و قلم و بیان آنان را در طعن و اعتراض به تشیّع باز نگذارد. اگر «اربعین» را برای عموم جایز بدانیم از عنوان شعار بودن خارج می‌گردد و امّا مسأله اربعین قطعاً از مسأله هفت و سال أشنع و أقبح است؛ زیرا علاوه بر عدم وجود خبر و اثری از ائمّه علیهم‌ السّلام بر اقامه اربعین برای مردگان، این قضیّه از شعارها و اختصاصات شیعه است و فقط و فقط به حضرت أباعبدالله الحسین ارواحنا فداه تعلّق دارد و بس! اگر قرار شود که اقامه مجالس اربعین برای مردگان به صورت یک سنّت و ادب مؤکّد درآید، دیگر چگونه می‌توان آنرا برای سیّد الشّهداء بعنوان یک شعار و علامت و امتیاز درآورد! و اگر از ناحیه شرع برای اقامه اربعین نسبت به سایر افراد رجحانی می‌بود، پس چرا این رجحان برای سایر ائمّه علیهم السّلام، بلکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نبود؟ با اینکه از هر جهت این بزرگواران ألیَق و أولی بودند در این مسأله. و حتّی إقامه مجالس ذکر اهل بیت علیهم السّلام که این همه راجع به آن تأکید شده است، اقتضاء می‌کرد که اربعین أئمّه علیهم السّلام را هم بپا داریم و از فیوضات و برکاتش بهره‌مند گردیم؛ با اینکه هیچ اثری از ائمّه نسبت به این موضوع به چشم نمی‌خورد. و این مسأله نشان می‌دهد که اقامه اربعین قطعاً برای غیر سیّد الشّهداء علیه السّلام مورد رضایت آنان نبوده است؛ زیرا آنان امر به احیاء ذکر و تشکیل مجالس نموده‌اند ولی نسبت به اربعین هیچ سخن نگفته‌اند. و اگر گفته شود که: اقامه مجالس اربعین برای اموات در صورتی که صرفاً جهت طلب مغفرت و رحمت باشد نه به داعی و غرض دیگر، و به عبارت دیگر: جهات معنوی و عبادی موضوع برای متوفّی مدّ نظر قرار گیرد نه اعتبارات و منافع دنیوی ـ چنانچه گذشت ـ در این صورت چه اشکالی بر این مجالس مترتّب می‌شود و چه منعی از ناحیه شارع متوجّه آن خواهد شد؟ پاسخ این سخن آنست که اوّلاً: چه فرقی بین اربعین یا ثلاثین و یا خمسین و غیره خواهد بود؟ و به چه جهت حتماً باید برای متوفّی رأس چهل روز مجلس گرفت؟ و اگر قرار است مجلس یادبود و تذکّری باشد چرا در رأس 30 روز و یا پنجاه روز این مسأله انجام نشود؟ ثانیاً: عبادت از بنده در وقتی پذیرفته و مقبول است که مطابق با دستور و امر الهی باشد، نه سر خود و از پیش خود. و شرط اساسی در صحّت عبادت، موضوع تقرّب و انقیاد است؛ و این دو مسأله متفرّع بر جهت و حیثیّت توقیفیّه و تعبدیّه آن است. و تا عبادتی از ناحیه شارع به ما نرسد اتیان آن بدعت و ضلالت و حرام است؛ و گرچه هزار بار قصد قربت و رجاء داشته باشد باز آن عمل هیچ ارزشی از ناحیه شارع نخواهد داشت. بلی، اگر چنانچه مسأله به نحوی برای مکلّف پیش آید که از یکطرف رجحان فعل در نزد او محرز گردد و یا حدّاقلّ محتمل باشد، و از طرف دیگر دلیل قاطع شرعی بر رجحان نداشته باشد، در اینصورت انجام فعل به داعی ثواب و رجاء تقرّب مانعی ندارد. ولی اگر فعلی نه تنها واجد رجحان محتمل عقلی نبوده، بلکه بلحاظ وجود قرائن و شواهدی عقلاً و نقلاً مرجوح باشد، در اینصورت دیگر داعی تقرّب و رجاء ثواب منتفی بوده، و انجام آن منافی با نظر و رضایت شارع خواهد بوده، یا باطل و یا قطعاً دارای کراهت شدیده می‌باشد. و اتّفاقاً مسأله اربعین از همین قبیل است. زیرا اگر این عمل از ناحیه شارع ممضا و مرضیّ می‌بود، قطعاً در طول بیش از دویست و پنجاه سال زمان امامت و ولایت معصومین علیهم الصّلوة و السّلام به این موضوع توجّه می‌شد، و از ناحیه آنان نسبت به این مطلب توصیه و سفارش می‌شد؛ درحالیکه ابداً این چنین نبوده است، و حتّی یک مورد هم نه تصریحاً و نه اشارة‌ً‌ اسمی از این مسأله برده نشده است! درحالیکه این موضوع از موضوعاتی نیست که ظرف وقوع آن پس از زمان حضرات معصومین علیهم السّلام بوده باشد؛ بلکه درست برعکس از موضوعاتی است که هر سال و ماه و هفته برای آنها و اصحاب آنها و اقوام آنها پیش می‌آمده است، و در عین حال هیچ اثری از اینکه آنان اصحاب را تشویق و ترغیب و یا حدّاقلّ مجاز در تشکیل این مجلس دانسته باشند وجود ندارد. و بنابراین می‌توان به ضرس قاطع ادّعا کرد تشکیل مجلس اربعین برای فوت شدگان مورد رضایت حضرات معصومین علیهم السّلام نبوده است، و نظر آنان بر انحصار أربعین برای حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام می‌باشد. در اینجا این رساله را به پایان می‌بریم، و گرچه موضوع اقتضای بسط بیشتر در جهات مختلفی را می‌نمود امّا بلحاظ رعایت عدم تطویل به آنچه مذکور شده است اکتفاء می‌گردد؛ امید است پیروان مکتب ولایت و تشیّع با تأسّی به سنّت سنیّه رسول خدا و ائمّه هدی صلوات الله علیهم اجمعین دست از این رسم و آئین خدا ناپسندانه و غیر مرضیّ اولیاء‌ دین بردارند، و هدف و غایت کردار و افعال خود را بر پیروی و اطاعت از مرام و ممشای قویم و صراط مستقیم ائمّه هدی علیهم السّلام قرار دهند، که هدایت و فلاح فقط و فقط در اطاعت و اختیار محض از فرامین و دستورات آن بزرگواران می‌باشد و بس.[27] ربَّنا اجعلْنا مِن شیعةِ أمیرِالمؤمنینَ و الأئمّةِ‌ المعصومین علیهم السّلام و الذّابیّنَ عنهم، و لا تُزِغ قلوبَنا بعدَ إذ هدیتَنا و هَب لنا من لدنک رحمةً إنّک أنتَ التوّاب الرّحیم، الحمدُ للّه الذّی هَدانا لهذا و ما کُنّا لِنهتدیَ لولا أن هدانا الله. و السّلامُ علینا و علی جمیع عباد اللهِ الصالحین و رحمة الله و برکاته شب جمعه، چهاردهم صفر 1426 هجری قمری مشهد مقدّس رضوی علی ثاویه آلاف التّحیّة و السّلام سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی    پاورقی  [1]ـ إقبال الأعمال، ج 3، ص 100؛ عوالی اللئالی، ج 4‌، ص 37، در پاورقی از «مصباح المتهجّد» جزء ثالث، ص 730 (فی فضیلة زیارة الأربعین)؛ و نظیر این روایت از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده است. [2]ـ أخبار الزینبیّات، ص 115 [3]ـ «اجماع علماء بر این است که اقامه مجلس عزاء برای میّت بیش از یک روز کراهت دارد» [4]ـ تحقیق درباره روز أربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه آلاف التّحیّة و الثّناء، پاورقی، ص 58 [5]ـ سوره طه (20) آیه 50: «پروردگار ما آن کسی است که خلقت هر ذاتی را مقدّر فرمود و سپس او را هدایت نمود.» [6]ـ سوره التّین (95) آیه 4: «به تحقیق که ما انسان را در بهترین شکل و قوام خلق نمودیم.» [7]ـ الرّوضة البهیّة فی شرح اللمعة الدمشقیّة، ج 6، ص 63 [8]ـ همین مصدر، ص 64 [9]ـ المبسوط فی فقه الامامیّه، ج 5، ص 265؛ و المبسوط، سرخسی، ج 6، ص 58 [10]،3ـ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 182، حدیث 545 و 549 [11]ـ همان مصدر، حدیث 550 [12]ـ «المحاسن» ص 419 (باب الاحکام فی المأتم) حدیث 189: عنه، عن أبیه، عن سعدان، عن أبی‌بصیر، عن أبی‌عبدالله علیه السّلام قال: یَنبغی لِصاحِب الجِنازةِ أن یُلقَی رداءَهُ حتّی یُعرَف. و یَنبغی لِجیرانهِ أن یُطعَموا عنهُ ثلاثةَ أیّام. و حدیث 190: عنه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السّلام قال: یُصنَعُ للمیّتِ الطّعامُ لِلمأتَمِ ثلاثةَ أیّام بیَومٍ ماتَ فیه. و حدیث 191: عنه، عن أبیه، عن محمّد بن أبی‌عمیر، عن هشام بن سالم عن أبی‌عبدالله علیه السّلام قال: لَمّا قُتل جعفرُ بن أبی‌طالب أمرَ رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فاطمةَ علیها السّلام أن تَتّخذَ طعامًا لأسماء بنتِ عُمیس ثلاثةَ أیّامٍ و تأتیها و تُسلّیها ثلاثةَ أیّام، فَجَرَتْ بِذلکَ السّنةُ أن یُصنَعَ لأهلِ المصیبةِ ثلاثةَ أیّامٍ طعامٌ. و حدیث 192: عنه، عن أبیه، عن محمّد بن أبی‌عمیر، عن حفص بن البختری عن أبی‌عبدالله علیه السّلام قال: لمّا قُتل جعفرُ ابن أبی‌طالب أمرَ رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فاطمةَ علیها السّلام أن تأتی بأسماءَ بنتِ عمیس هی و نساؤُها و تُقیمَ عندها ثلاثًا و تَصنَع لها طعامًا ثلاثةَ أیّامٍٍ. «الأمالی» للشیخ الطوسی، ص 659: قال: و بهذا الإسناد، عن هشام، عن أبی‌عبدالله علیه السّلام قال: لمّا ماتَ جعفرُ بن أبی‌طالب علیه السّلام، أمرَ رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فاطمةَ علیها السّلام أن تَتّخذَ طعامًا لأسماءَ بنتِ عمیس، و یاتیها نساؤها ثلاثةَ‌ أیّام، فجرَت بذلک السّنةُ من أن یُصنعَ لأهلِ البیت ثلاثةَ أیّام. [13]ـ بحار الأنوار، ج 79، ص 71 [14]ـ الکافی فی الفقه، ص 240 [15]ـ إرشاد السّاری لشرح صحیح البخاری، ج 2، ص 396 [16]ـ همان مصدر، ص 397 [17]ـ مستند الشیّعة، ج 3، ص 313 [18]ـ سوره الأعراف (7) آیه 199: «عفو را پیشه خود ساز و امر به معروف نما و از جاهلان دوری گزین!» [19]ـ کافی، ج 3، ص 258؛ و کتاب الزّهد، ص 77 [20]ـ أمالی، صدوق، ص 27 [21]ـ سوره الأنعام (6) ذیل آیه 94 [22]ـ معاد شناسی، ج 1، ص 268 [23]ـ «خصال» ص 585؛ «وسائل الشّیعة» کتاب الطهارة، أبواب صلوة الجنازة، باب 39، حدیث 3؛ و أبواب الدّفن، باب 69، حدیث 3 و 4 و 5؛ و ج 20، کتاب النکاح، أبواب مقدّمات النکاح و آدابه، باب 123، حدیث 1، ص 220؛ «مسند أحمد» ج 5، ص 85، «صحیح البخاری» ج 1، ص 80؛ «صحیح مسلم» ج 3، ص 47؛ «السّنن الکبری» ج 4، ص 63 و ص 77؛ «مجمع الزوائد» ج 3، ص 28؛ «کنز العمّال» ج 16، ص 391، حدیث 45058؛ «الجامع الصغیر» ج 2، ص 462، حدیث 7655 و 7656 [24]ـ «کافی» ج 5، ص 117؛ «من لا یحضره الفقیه» ج 1،ص 182؛ «تهذیب» ج 6، ص 358؛ «بحار الأنوار» ج 49، ص 220 [25]ـ «کامل الزّیارات» ص 100؛ «بحار الأنوار» ج 44، ص 278؛ و نیز «اقناع اللاّئم علی اقامة المآتم» [26]ـ سوره التّکاثر (102) آیه‌ 1 و 2: «کثرت طلبی و افزون خواهی شما را به لهو و امور بیهوده و پوچ وادار ساخته است.» [27]ـ وسائل الشّیعة، ج 27، ص 70، باب 27، حدیث 25: و عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أبن أبی‌عمیر، عن عبدالرّحمن بن الحجّاج، عن هاشم صاحب البرید قال: قال أبو عبدالله علیه السّلام ـ فی حدیث ـ : أما إنّه شرٌّ علیکم أن تَقولوا بِشیءٍ ما لَم تَسمعوهُ مِنّا!                                      ï ï و حدیث 32 ص 73: و فی کتاب «فضل الشّیعة» عن أبیه، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن عاصم بن حمید، عن أبی‌إسحاق النحویّ قال: سمعت أبا عبدالله علیه السّلام یقول: ... فَوَاللهِ لَنُحبّکُم أن تَقولوا إذا قلنا، و تَصمتوا إذا صمتنا، و نحنُ فیما بینَکم و بینَ اللهِ، ما جعلَ اللهُ لأحدٍ خیرًا فی خِلاف أمرِنا! و حدیث 34 ص 74: محمّد بن الحسن الصفّار فی «بصائر الدّرجات» عن العبّاس بن عامر، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعی، عن فضیل قال: سمعتُ أبا جعفر (علیه السّلام) یقولُ: کلُّ ما لَم یخرجْ مِن هذا البیتِ فهو باطل.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا