ارائه مبانی اصیل و حقیقی اسلام

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

استیذان طائفه جنّ از سیّد الشّهداء براى کارزار، و بیان حضرت در جواب ایشان‏

استیذان طائفه جنّ از سیّد الشّهداء براى کارزار، و بیان حضرت در جواب ایشان‏ آیة الله شوشترى أعلى الله مقامه آورده است که: چون حضرت امام حسین علیه السّلام به سوى مدینه سیر مى‏کرد و گروه جنّ به حضورش مشرّف شدند، حسین علیه السّلام مرثیه خوانى مى‏کرد و مستمع فقط آن دسته بودند. و شرح آن بدینگونه مى‏باشد که: هنگامیکه دستجات مسلمان جنّ به نزد وى آمدند و گفتند: یَا سَیِّدَنَا! نَحْنُ شِیعَتُکَ وَ أَنْصَارُکَ، فَمُرْنَا بِأَمْرِکَ وَ مَا تَشَآءُ! وَ لَوْ أَمَرْتَنَا بِقَتْلِ کُلِّ عَدُوٍّ لَکَ وَ أَنْتَ بِمَکَانِکَ، لَکَفَیْنَاکَ‏ ذَلِکَ! «اى سیّد و سالار ما! ما شیعیان و یاران تو هستیم، هر چه مى‏خواهى به ما امر کنى امر کن! و اگر ما را امر نمایى به کشتن جمیع دشمنانت، هر آینه ما تو را در این امر کفایت مى‏کنیم در حالیکه تو بر سر جاى خودت باقى بوده باشى و تکان هم نخورى‏»! جَزَاهُمُ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلامُ خَیْرًا وَ قَالَ لَهُمْ: أَوَ مَا قَرَأْتُمْ کِتَابَ اللَهِ الْمُنْزَلَ عَلَى جَدِّى رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ: أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ؟ [1] «پس حسین علیه السّلام آنها را به جزاى خیر پاسخ داده و فرمود: آیا نخوانده‏اید کتاب خدا را که بر جدّم رسول الله صلّى الله و علیه و آله نازل شده است: هر کجا بوده باشید، مرگ شما را در مى‏گیرد و گرچه در قلعه‏ها و قصرهاى مستحکم باشید!»؟ و خداوند سبحانه مى‏فرماید: لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ إِلَى‏ مَضَاجِعِهِمْ. [2] «تحقیقاً کسانیکه در سرنوشتشان کشته شدن آمده است، به سوى خوابگاهها و فرودگاههاى خودشان ظاهر و بارز خواهند گشت.» وَ إذَا أَقَمْتُ بِمَکَانِى فَبِمَاذَا یُبْتَلَى هَذَا الْخَلْقُ الْمَتْعُوس وَ بِمَاذَا یُخْتَبَرُونَ؟! وَ مَنْ ذَا یَکُونُ سَاکِنَ حُفْرَتِى بِکَرْبَلَا؟ وَ قَدِ اخْتَارَهَا اللَهُ یَوْمَ‏ دَحَى الارْضَ وَ جَعَلَهُ مَعْقِلًا لِشِیعَتِنَا، وَ یَکُونُ لَهُمْ أَمَانًا فِى الدُّنْیَا وَ الاخِرَةِ! وَ لَکِنْ تَحْضُرُونَ یَوْمَ السَّبْتِ وَ هُوَ یَوْمُ عَاشُورَا الَّذِى فِى ءَاخِرِهِ أُقْتَلُ، وَ لَا یَبْقَى بَعْدِى مَطْلُوبٌ مِنْ أَهْلِى! وَ تُسْبَى أَخَوَاتِى وَ أَهْلُ بَیْتِى، وَ یُسَارُ بِرَأْسِى إلَى یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَهُ! «و اگر من در مکان خود درنگ نمایم، پس به چه چیز این خلق واژگون و به روى خود بر زمین افکنده شده آزمایش شوند؟! و به چه چیز از عهده امتحان برآیند یا بر نیایند؟! و آن کس که در حفره و قبر من در کربلا بخوابد و ساکن شود چه کس خواهد بود؟ در حالتیکه خداوند آن خوابگاه را از روزیکه زمین را گسترانید اختیار و انتخاب فرموده است، و آنجا را پناهگاه شیعیان ما قرار داده است، و براى ایشان محلّ امان است چه در دنیا و چه در آخرت! ولیکن شما در روز شنبه که روز عاشورا مى‏باشد حضور بهم رسانید، آن روزیکه در آخر آن روز من کشته مى‏شوم و پس از من دیگر احدى از اهل بیت من باقى نخواهد ماند! و خواهران من و اهل بیت من اسیر خواهند شد، و سر مرا به سوى یزید لعنه الله خواهند برد!» طائفه جنّ گفتند: اى حبیب خدا و اى پسر حبیب خدا! اگر اطاعت امر تو بر ما واجب نبود و مخالفت تو بر ما جائز بود، تحقیقاً ما جمیع دشمنانت را پیش از آنکه به تو دسترسى پیدا کنند به قتل مى‏رساندیم. حضرت امام حسین صلوات الله علیه به ایشان گفت: نَحْنُ وَ اللَهِ أَقْدَرُ عَلَیْهِمْ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَى‏ مَنْ حَىَّ عَن بَیِّنَة». [3] «سوگند به خدا که ما براى نابودى آنان قدرتمان از شما بیشتر مى‏باشد، ولیکن باید کسانیکه هلاک مى‏شوند از روى حجّت و دلیل باشد؛ و کسانیکه زندگانى مى‏یابند نیز از روى حجّت و دلیل باشد». [4] __________________________________________________ [1]ـ صدر آیه 78، از سوره (4) النّساء. [2]ـ قسمتى از آیه 154 از سوره (3) ءَال عمران‏. [3]ـ قسمتى از آیه 42 از سوره (8) الانفال. [4]ـ الله شناسى، ج‏1، ص 371.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

منازعه حضرت سجّاد علیه السلام با محمد بن حنفیّه در امر امامت‏

امامت و ولایت، حقیقت و واقعیتی است عالی و راقی که حاصل نشود حتّی یَلجَ الجملُ فی سمّ الخیاط. [1] گویا خیال کرده‌اند که فرزند امیرالمؤمنین بودن و صرف داشتن حسب و نسب، حیازت مقام ولایت و امامت است که اینچنین به خود جرأت داده‌اند و دعویّ ولایت می‌کنند.   از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده‏اند که چون حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام شهید شدند محمّد بن حنفیّه که فرزند امیرالمؤمنین بود فرستاد نزد حضرت سجّاد زین العابدین علىّ بن الحسین و با آن حضرت در مجلسى خلوت کرد و گفت: اى فرزند برادر من، مى‏دانى که رسول خدا بعد از خود به امیرالمؤمنین وصیّت کرد و سپس به امام حسن و پس از آن به امام حسین علیه السّلام، و پدر تو علیه السّلام کشته شده و وصیّتى نکرده است و من عموى تو هستم و همطراز با پدر تو و من فرزند علىّ هستم و من با این سنّ و سابقه‏اى که دارم از تو که نوجوانى، به امر امامت سزاوارترم، بنابراین در امر وصیّت و امامت با من نزاع مکن و احتجاج منما. حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود: یا عَمِّ اتَّقِ اللهَ وَ لا تَدَّعِ ما لَیْسَ لَکَ بِحَقٍّ، انِّى اعِظُکَ انْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلیَن. «اى عمو جان از خدا بپرهیز و دنبال مقامى که شایسته تو نیست مرو، من به تو پند و اندرز مى‏دهم که مبادا از جاهلین باشى». پدر من قبل از آنکه متوجّه به سوى عراق شود به من وصیّت کرد، و در امر امامت از من پیمان گرفت قبل از یک ساعت که در کربلا کشته شود، و اینک اسلحه رسول خدا که علامت امامت است در نزد من است، متعرّض این مقام مشو؛ مى‏ترسم که بدین سبب عمرت کوتاه و حالت تباه گردد. خداوند تعالى امامت را در اولاد حضرت حسین قرار داده است؛ و اگر مى‏خواهى یقین پیدا کنى بیا با هم برویم نزد حَجَر الاسود و او را حَکَم قرار داده و از او سؤال کنیم. حضرت باقر فرمودند: این کلام بین آنها در مکّه واقع شد. پس هر دو آمدند به سوى حَجَر الاسود، حضرت سجّاد علیه السّلام به محمّد بن حنفیّه گفتند: ابتدا کن به تضرّع و ابتهال به سوى خداوند و بخواه که حَجَر الاسود را براى تو به گفتار درآورد و سپس از حجر الاسود سؤال کن. محمّد‌ بن حنفیّه ابتهال و تضرّع کرد و از خدا خواست و سپس از حَجَر سؤال کرد و پاسخى نشنید. حضرت سجّاد فرمود: اى عمو جان اگر تو امام و وصى بودى هر آینه‏ حَجَر پاسخ تو را مى‏داد. محمّد گفت: تو اى برادرزاده بخوان خدا را و دعا کن و از حَجَر سؤال کن. حضرت سجّاد خواندند خداى عزّ و جلّ را آن مقدارى که خواستند و سپس گفتند: اى حجر تو را سوگند مى‏دهم به آن خدایى که در تو میثاق انبیاء و میثاق اوصیاء و میثاق جمیع خلائق را قرار داده است اینکه بگویى وصى و امام بعد از حسین بن على کیست؟ گفت: که حَجَر به حرکت آمد به طورى که نزدیک بود از جاى خود بیفتد و خداوند به زبان عربى فصیح او را به سخن درآورد و گفت: وصیّت و امامت بعد از حسین بن على علیهما السّلام براى علىّ بن الحسین بن فاطمة بنت رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم است. در این حال محمد بن حنفیّه مراجعت نمود در حالى که ولایت حضرت سجّاد را پذیرفت و به عهده گرفت. [2] بارى امام داراى خصوصیّاتى است که در دیگرى نیست گرچه عمرش کمتر باشد. دانه درّ گرچه قیمتى است ولى قابل قیاس با دانه الماس و برلیان نیست، یک دانه الماس ممکن است چندین هزار برابر از دانه دُرّ قیمت داشته باشد. عقیق یمانى و عقیق هندى هر دو عقیق است ولى این کجا و آن کجا؟! محمّد بن حنفیّه و زید بن علىّ بن الحسین داراى مقاماتى بس ارجمند و سوابقى در راه خدمت، و فکرى عالى دارند ولى ابداً قابل قیاس با مقام و درجه امام نیستند. [3] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1]. سوره الأعراف (7) قسمتی از آیه 40. [2]. مدارک الاحکام، ص 461 و 462؛ اثبات الهداة، ج 5، ص 218. [3]. امام شناسى، ج‏3، ص 37.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

تربت مرقد امام حسین علیه السلام به رنگ قرمز گرائید.

در حدیث روایت شده از ام سلمه چنین آمده است : امام حسن و امام حسین علیهما السلام نزد نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در منزل من در حال بازی بودند که جبرئیل امین بر پیامبر نازل شد و گفت : ای محمد همانا امت تو فرزندت را خواهند کشت . حضرت محمد صلی الله علیه و آله با دست به امام حسین علیه السلام اشاره نموده و سپس ایشان را در آغوش کشیده و گریستند. سپس رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: این تربت را در نزد تو مى گذارم، رسول خدا صلى الله علیه وآله آن تربت را بو کرد و فرمود: بوى کرب و بلاء است سپس فرمود: اى ام سلمه! وقتى این تربت متحول به خون شد بدان که پسرم کشته شده است. روز عاشوراء مطابق 10 محرم 1434 مصادف با 5 آذر 91 بار دیگر جهان تبدیل تربت حسینی به رنگ قرمز را به چشم مشاهده نمود. تربت حسینی موجود در محل موزه آستان مقدس امام حسین علیه السلام از مرقد مطهر ایشان اخذ شده بود که از ساعت 10 و پانزده دقیقه روز عاشوراء به رنگ قرمز درآمده و تا لحظه مخابره این خبر همچنان قرمز می باشد.لینک مشاهده تصاویر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

عرضه جلد نهم مطلع انوار در کتابفروشی صادقیه

جلد نهم مطلع انوار این جلد به ذکر مختصری از شرح احوال معصومان(علیهم السلام)، احادیثی در سیره ایشان پرداخته است. قیمت : ۱۱,۰۰۰ تومان سفارش دهید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

جلد نهم مطلع انوار

نهمین جلد از مجموعه مطلع انوار با موضوع کلام (اهل بیت) شامل برگزیده احوالات چهارده معصوم(علیهم السلام) همزمان با عید غدیر منتشر شد. کتاب «مطلع انوار» مشتمل بر دستنوشته های مرحوم علامه آیة الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی است که به صورت موضوعی و با مقدمه، تصحیح و تعلیقات فرزند ایشان آیة الله حاج سیّد محمّدمحسن حسینی طهرانی منتشر می شود. جلد نهم این مجموعه که به تازگی منتشر شده است به ذکر مختصری از شرح احوال معصومان، احادیثی در سیره ایشان، تتبعی نسبتاً جامع در تاریخ موالید و وفیات ائمّه علیهم السلام و خلفای هم عصرشان و اشعاری در مدح و رثای اهل بیت علیهم السلام اختصاص یافته که به صورت عربی ـ فارسی تدوین گردیده است و استنساخ شیوه اصلی جمع آوری مطالب کتاب بوده است. مباحث این مجلد در ابتدا با ذکر مقدماتی در باب فضلیت و محبّت اهل بیت علیهم السلام، در فضیلت روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام، تاریخ موالید و وفیات ائمه علیهم السلامشروع گردیده و سپس به برگزیده احوالات اهل بیت عصمت و طهارت به ترتیب از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله تا حضرت حجت بن الحسن عجل الله فرجه اختصاص یافته است. در قسمتی از کتاب علامه طهرانی چنین آورده اند: «در صفحه آخر کتاب شهاب الثاقب فی رد النواصب، نظام العلماء حاج ملا محمود تبریزی گوید: مروی است که جناب رسول خدا به منزل فاطمه زهرا تشریف آوردند، و فرمودند: پسر عمویت کجاست؟ عرض کردم: چرا اسم پسر عمویم را نبردید؟ فرمود: آب بیاور! پس حضرت فاطمه آب آورد، آن جناب وضو گرفت. فرمود: ای پاره جگرم! علی کجاست؟ ای دخترک من! چون بی وضو بودم نخواستم اسم علی را بی وضو به زبان بیاورم.» و نیز در پشت جلد کتاب چنین می خوانیم: «گذشته از آنکه نفس ولایت فی حد نفسها از دسترسی بشر دور و به مقام قرب و حرم خاص خدا نزدیک است و لازمه این حقیقت، عدم انس و آشنایی قاطبۀ مردم با آثار و خواصّ ولایت و صفات ولی الله است؛ ولذا شخص متّصف به ولایت پیوسته در خود منغمر و در عالم عز خود مستغرق است و در غیبت است؛ چه ظاهراً ظاهر باشد و چه نباشد.» جلد نهم مطلع انوار در 472 صفحه توسط انتشارات مکتب وحی به زیور طبع آراسته شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

سید الشهداء علیه السلام فقط در حادثه کربلا تفسیر و خلاصه نمی‌شود

سید الشهداء فقط در حادثه کربلا تعریف و تفسیر نمی‌شود. حادثه کربلا یکی از هزاران هزار جلوه و ظهور اوست. مسأله کربلا با آن وسعت و عظمت و مراتبی که دارد (که حتّی در تصوّر و تخیّل کسی نمی‌گنجد) باز در مقایسه با منصب امامت و ولایت و شؤونات یک امام معصوم علیه السّلام یمی است از اقیانوس،‌ و قطره‌ای است از بحار رحمت و فیضان امام علیه السّلام. سید الشهداء علیه السلام فقط در حادثه کربلا تفسیر و خلاصه نمی‌شود   سید الشهداء فقط در حادثه کربلا تعریف و تفسیر نمی‌شود. حادثه کربلا یکی از هزاران هزار جلوه و ظهور اوست. مسأله کربلا با آن وسعت و عظمت و مراتبی که دارد (که حتّی در تصوّر و تخیّل کسی نمی‌گنجد) باز در مقایسه با منصب امامت و ولایت و شؤونات یک امام معصوم علیه السّلام یمی است از اقیانوس،‌ و قطره‌ای است از بحار رحمت و فیضان امام علیه السّلام. اگر سید الشهداء علیه السّلام دارای افکاری همچو افکار ما، و روشی همچو روش و ممشای ما می‌بود، در همان هنگام که در مکّه معظّمه بسر می‌برد و شنیده بود که یزید عدّه‌ای را برای اغتیال و ترور او فرستاده است[7]، در مکّه می‌ماند و شهادت خود را با ریختن خون خود در حرم الهی و بیت الله الحرام رقم می‌زد تا بدینوسیله قباحت و وقاحت شخصیّت یزید پلید را هرچه بهتر و بیشتر به همه عالم اعلان کند و بگوید: این سفّاک جنایت پیشه آنقدر وقیح و بی‌شرم است که حاضر است حتّی به قیمت هتک حرم امن الهی و مهبط وحی، خون فرزند رسول خدا را بریزد و از هیچ ستم و ظلمی إبا نداشته باشد. ولی باید دانست که سید الشهداء قبل از هر چیز یک امام است؛ آنهم امام معصوم که: الَّذینَ أذهَبَ اللهُ عَنهُم الرِّجْسَ أهلَ البیتِ و طَهَّرَهُم تَطهیرًا. و برای او احترام بیت الله الحرام و حفظ حرمت و حریم کعبه معظّمه و خانه خدا از این مقصد مهم‌تر و ارزشمندتر است. او در هر حادثه و پدیده‌ای اوّل خدا را می‌بیند و آخر نیز خدا را می‌بیند؛ بعکس ما که اوّل خود را می‌بینیم و شؤونات و شخصیّت خود را، و بعد با یک رنگ و لعاب الهی می‌خواهیم فعل و عمل خود را به او مرتبط کنیم، و خدا را به عنوان سپر بلا برای پیشبرد مقاصد و اهداف خود بکار گیریم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! و یا همچون حضرت مجتبی علیه السّلام که به برادرش سیّدالشّهداء علیه السّلام وصیت فرمود: «راضی نیستم که قطره خونی در تشییع جنازه من ریخته شود». و اینست فرق بین امام علیه السّلام و غیر امام از سایر افراد. و در اینجاست که دیگر حادثه کربلا صورت دیگری بخود می‌گیرد و از سایر حوادث مشابه ممتاز و جدا می‌گردد. حادثه‌ای با ویژگی‌های خاصّ خود که رهبری آنرا یک امام معصوم علیه السّلام بعهده گرفته است؛ امامی که با هر نفسش و با هر کلامش و با هر قدمش و با هر کردارش مظهر بروز و ظهور اسمی از اسماء کلیّه الهیّه است، و در هر جلوه‌اش جلوه ذات سرمدی نمودار است. و اوست که برای ابد باید اُسوه قرار گیرد، زیرا او خدای مجسّم و مجسّد است، و عبد باید از خدا اطاعت و انقیاد داشته باشد نه از کس دیگر. و از اینروست که حادثه عاشوراء اسوه و الگو است نه فقط در مورد جنگ و مبارزه‌اش، بلکه در هر دقیقه‌اش و هر لحظه‌اش، و در هر طور و جریانش. مبارزه سید الشهداء با یزید مقدّمه إحیاء سنن و بیان معارف است  سید الشهداء را باید در تمام لحظات حیات مشاهده نمود: در دوران طفولیّت، در دوران جوانی و شباب، در دورانی که با برادر بزرگوارش حضرت امام حسن علیه السّلام در مدینه بسر می‌بردند، و در دورانی که تحت حکومت جائرانه معاویه روزگار می‌گذراندند، و پس از آن تا لحظه شهادت را تماماً و تماماً باید در یک رشته و یک نسق مورد تفسیر و مداقّه قرار داد. و لذا می‌بینیم که از تمامی معصومین علیهم السّلام نسبت به واقعه عاشوراء سخن بمیان آمده است، و همه‌ آنها به شیعیان در إحیاء این واقعه عظما و منحصر بفرد تاریخ توصیه‌ها و تأکیدهای بلیغ فرموده‌اند. با اینکه از صدر اسلام تا آن زمان و پس از آن وقایعی مشابه در جهاد با کفّار و مشرکین، و یا در معارضه و مقابله با حکّام و خلفاء‌ جور افراد بسیاری به فیض شهادت نائل آمده‌اند، امّا آنچه را که درباره شخصیّتهای این حادثه گفته شده است با آنان تفاوت چشمگیری داشته است. آنچه در این نهضت باید مورد توجّه قرار گیرد و بنظر می‌رسد هر دو دیدگاه نسبت به آن غفلت ورزیده‌اند، جهت‌گیری و هدف این قیام و انقلاب است. در دیدگاه دوّم آنچه بیش از همه چیز در این نهضت شاخص و بارز است (بطوریکه سایر مسائل و مبانی فکری و اعتقادی را تحت الشّعاع قرار داده است) مبارزه با ظلم و ستم حکومت جائره بنی‌امیّه و مخالفت با خلافت یزید است؛ و این مسأله به عنوان اصل و هدف در این قیام بچشم می‌خورد. امّا در دیدگاه حقّ و تفسیر صحیح از این نهضت، موضوع معارضه و مخالفت با خلافت جائرانه بنی‌امیّه به عنوان مقدّمه و مَعبری برای وصول به قیام به شعائر دین و احیاء سنن و إعلاء رایت توحید و معرفت است. پس غرض اصلی و مقصد امام علیه السّلام احیاء احکام و قوانین منسیّه در سنّت جدّش و پدرش می‌باشد و بس، نه چیز دیگر! نه چون حکومتهای جائرانه و غاصبانه بظاهر اسلامی چون خلفاء ثلاثه و بنی‌امیّه و بنی‌مروان و بنی‌عبّاس که هدف و مقصد أقصای آنان کشورگشائی و توسعه قلمرو حکومت و استیلاء بر مال و جان و ناموس رعایا و استلاب اموال و غنائم ملل می‌باشد. در سایر حکومتهای اسلامی گرچه شعار، شعار توسعه و تبلیغ اسلام است، امّا آنچه در باطن و ضمیر سردمداران و زعمای آنان می‌گذرد همان چیزی است که گفته شد، و غیر از آن هدفی و مقصودی در سر ندارند و سودائی در ضمیر نمی‌پرورانند. و از اینجاست که ما می‌گوئیم: شیعه فقط باید به عاشوراء نظر بیندازد و عاشوراء را الگو برای تمام حرکات و سکنات و صلح‌ها و ستیزها و تندرویها و کندرویها و اقدامات و احتیاطات خود قرار دهد. و آنان که با چشمان دوبین و أحول خود بین این دو امام (حضرت مجتبی و سید الشهداء علیهما ‌السّلام) تفاوت می‌اندازند سخت در اشتباه و ضلالت افتاده‌اند و در حقّ این دو بزرگوار راه جفا و ستم پیموده‌اند. در مورد إحیاء سنن می‌فرماید: إنّی لَم أخرُج أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا خود آن حضرت در وصیّتش به محمّد بن حنفیّه هنگام خروج از مدینه می‌فرماید: إنّی لَمْ أخرُجْ أشِرًا ‌و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا، و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّةِ‌ جَدّی مُحمّدٍ صلّی الله علیه و آله؛ اُریدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَی عَنِ المُنکِر، و أسیرَ بسیرةِ‌ جَدّی و سیرةِ‌ أبی علیّ بنِ أبی‌طالبٍ علیه السّلام.[8] «من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج، و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله می‌باشد. من می‌خواهم امر به معروف نمایم و نهی از منکر کنم و به سیره و سنّت جدّم، و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی‌طالب علیه‌ السّلام رفتار کنم.» بدیهی است در یک چنین شرائطی هدف و غایت اقصای از خلقت و تربیت که وصول به معرفت حضرت حقّ و طلوع خورشید ولایت بر نفوس و قلوب بندگان است محقّق خواهد شد، و این همان چیزی است که سید الشهداء در حادثه عاشوراء به دنبال آن حرکت کرد؛ چنانچه خود حضرتش در این باره می‌فرماید: در بیان معارف فرمود: أیّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقَ اللهِ إلاّ لِیَعرِفوهُ أیُّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقََ اللهِ إلاّ لِیَعرِفوهُ؛ فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، و استَغْنوا بِعبادتِه عَن عبادةِ ما سِواهُ. فقالَ رَجُلٌ: یابنَ رسولِ اللهِ! ما معرِفةُ اللهِ عَزّوجلَّ؟ فقالَ: معرفةُ‌ أهلِ کلِّ زمانٍ، إمامَهُ الذّی یجِبُ علیهِم طاعَتُهُ.[9] «ای مردم! بدرستیکه خداوند خلق خود را نیافریده است مگر از برای آنکه به او معرفت و شناسائی پیدا کنند. پس زمانیکه او را بشناسند در مقام بندگی و عبودیّت او برمی‌آیند، و بواسطه عبادت و بندگی او از عبادت و بندگی غیر او از جمیع ماسوی مستغنی می‌گردند. در اینحال مردی گفت: ای پسر رسول خدا! معرفت خداوند عزّوجلّ چیست؟ حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروی نمایند.» و همین امتیاز و ویژگی است که موجب شده است شیعه مسأله عزاداری و اقامه مجالس ذکر أباعبدالله علیه السّلام را برای همیشه بعنوان یک شعار حفظ نماید، و از طرف معصومین بر آن تأکید شده باشد. گرچه اقامه مجالس ذکر اهل بیت علیهم السّلام (چه در موالیدشان و چه در شهادتشان) به عنوان یک سنّت و دستور در فرهنگ تشیّع جای خود را دارد، امّا إقامه مجالس عزای سیّد و سالار شهداء حضرت أباعبدالله علیه السّلام در این میان از ویژگی‌ خاصّی برخوردار است، و همه معصومین علیهم السّلام بلا استثناء شیعیان را موظّف و مأمور به اقامه مجالس عزای آن حضرت نموده‌اند. به نقل از کتاب اربعین تالیف حضرت آیة الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی پاورقی  [7]ـ نفس المهموم، ص 163؛ مقتل الحسین علیه السّلام، مقرّم، ص 165 [8]ـ لمعات الحسین، ص 11 [9] ـ همان مصدر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

ابیات‌ حضرت‌ سید الشهداء علیه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا

از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: تاسوعا روزی است که: حضرت امام حسین علیه السلام را با اصحابش محاصره کردند؛ و لشگریان شام اطراف او را گرفتند:و شترهای خود را در آنجا خوابانیدند، و پسر مرجانه،‌و عمربن سعد به فراوانی لشگر خود مسرور شدند. زیرا که حسین علیه السلام را ضعیف دیدند، و بیقین دانستند که: دیگر از اهل عراق کسی برای یاری او نمی آید، و او را مدد نمینماید. مهلت‌ خواستن‌ حضرت‌ سیّد الشهداء علیه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا برای‌ نماز و قرآن‌ و دعا و استغفار از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: تاسوعا روزی است که: حضرت امام حسین علیه السلام را با اصحابش محاصره کردند؛ و لشگریان شام اطراف او را گرفتند:و شترهای خود را در آنجا خوابانیدند، و پسر مرجانه،‌و عمربن سعد به فراوانی لشگر خود مسرور شدند. زیرا که حسین علیه السلام را ضعیف دیدند، و بیقین دانستند که: دیگر از اهل عراق کسی برای یاری او نمی آید، و او را مدد نمینماید. بِأبی الْمُستَضْعَفُ الْغَرِیبُ [27] (پدرم به فدای غریبی که ستمگران او را ضعیف شمردند) عمربن سعد فریاد زد: سوار شوید، و نزدیک سراپرده حسین بروید. حضرت در جلوی خیمه خود سربر زانو نهاده، و در حالیکه به شمشیرش تکیه زده بود، چُرت مختصری او را گرفته بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را می‌بیند که: باو میگوید: إنّکَ صَائِرٌ (تَروُحُ _ خ ل) إلَینَا عَن قَریبٍ. [28] حضرت زینب صدای حرکت لشگریان را شنید؛ و حضور امام حسین آمد و گفت: دشمن بما نزدیک شده است. امام حسین علیه السلام به برادرش: عَبَّاس گفت:‌ارْکَبْ – بّنَفْسِی أنْتَ – حَتَّی تَلْقَاهُمْ وَ أسْئالْهُمْ عَمَّا جَآءَهُمْ؟! وَ مَا الَّدِی یُرِیدُونَ؟! (سوار شو – جانم بفدایت – و این سپاه را دیدار کن؛ و از آنها بپرس: چرا آمده‌اید؟! و چه میخواهید؟! عباس سوار شد، و با بیست نفر سواره که در میان آنها زُهَیْرُبْنُ الْقَیْن، وَ  حَبِیبُ بْنُ مَظَاهِر بود به نزد آنها آمد؛ و مطلب را پرسید. گفتند: امر أمیر: عبید الله بن زیاد آمده است که: به شما بگوئیم: یا برحکم او تسلیم شوید؛ و یا با شما جنگ نمائیم! عباس برگشت، تا این پیغام را به برادرش بدهد – در اینحال همراهان عباس نزد سپاه ایستادند، و شروع به موعظه و أندرز نمودند. حبیب بن مظاهر به آنها گفت: قسم به خدا که:در فردای قیامت، شما که برخدا وارد می‌شوید؛ بد قومی خواهید بود که: ذریّه و عترت، و أهل بیت پیغمبرش را کشته باشد! و نیز عبادت کنندگان این شهر را که شبها در سحرگاه به تهجد، قیام دارند؛ و ذکر خدا را بسیار می‌نمایند، بکشید! عزرة بن قیس باو گفت: تو تا آن مقداری که در توان داری، خودستائی میکنی! زُهَیْر پاسخ را داد که: ای عزرَة!خداوند اورا ستوده، وهدایت نموده است. إی عزرَة! من ترا قسم میدهم بخداوند که: ازآنان نباشی که پرچم ضلالت را، در کشتن نفوس طاهره، یاری کنند! عزرَة گفت: ای زُهَیر تو در نزد ما از شیعیان أهل البیت محسوب نبودی؛ و بر غیر رأی و طریقه ایشان بودی! زُُهَیر گفت: أفَلَسْتَ تَسْتَدِلُّ بِمَوقِفِی هَذَا أنِّی مِنْهُمْ ( آیات تو از این موقفی که من فعلاً دارم؛ نمیتوانی پی ببری که من از ایشانم؟!) سوگند بخدا:من هیچوقت نامه‌ای به سوی او ننوشتم،وقاصدی را به حضور او نفرستادیم، و هیچگاه وعده نصرت و یاریم را به وی نداده ام. ولیکن در بین راه با او برخورد کردم. و چون او را دیدم، به یاد رسول خدا، و مکانت و منزلت او، در نزد وی افتادم؛ و دانستم که:از دست دشمن بر سر او چه خواهد آمد؟ و رای من بر آن شد که: او را نصرت کنم، و از یاران و حزب او باشم. و جان خود را فدای جان او کنم، تا حق خدا، و حق رسولش را که شما ضایع نمودید؛ من حفظ کرده باشم! عباس برگشت و آنچه را که آنقوم گفته بودند، به برادرش حسین علیه السلام اعلام نمود. حضرت فرمود: ارْجِعْ إلَیْهِمْ وَ اسْتَمْهِلْهُمْ هَذِهِ العَشِیَّةَ إلَی غَدٍ؛ لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا الْلَّیْلَةَ، وَ نَدْعُوُه، وَ نَسْتَغْفِرُهُ؛ فَهُوَ یَعْلَمُ أنِّی اُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَتِلَاوَةَ کِتَابِهِ، وَ کَثْرَةَ الدُّعَآءِ وَ الاسْتِغْفَارِ. (ای عباس! به نزد آنان برگرد! و این یک شب را تا فردا از آنها مهلت بگیر! شاید برای پروردگارمان در این شب، نماز بخوانیم، و او را بخوانیم، و استغفار کنیم. چون خدا میداند که: من نماز، و تلاوت قرآن، و کثرت دعا، و استغفار را دوست میدارم.) عباس علیه السلام بازگشت؛ و مهلت گرفت. و فرستاده‌ای از نزد عمربن سعد آمد، و در جائیکه آواز رس بود، بایستاد و گفت: ما شما را تا فردا مهلت دادیم؛ اگر تسلیم شدید؛ شما را به نزد امیرعبیدالله بن زیاد، میفرستیم؛ و اگر سرباز زدید، ما شما را رها نخواهیم نمود![29] إمام حسین علیه السلام، اصحاب خود را جمع نمود، و خطبه‌ای ایراد کرد، و حمد و ثنای خدا را بجای آورد؛ و پس از مدح و تمجید از این یاران باوفا و با صفا فرمود: جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به من خبر داده است که: إنِّی سَاُسَاقُ إلَی الْعِرَاقِ فَاُنْزِلُ أرَضاً یُقَالُ لَهَا عَمورٌ، أوْ کَرْبَلَا؛ وَ فِیهَا أسْتَشْهِدُ، وَ قَدْ قَرُبَ الْمُوْعِدُ.[30] (من حتماً به سوی عراق کشانده می‌شوم و برده می‌شوم؛ و در زمینی که بآن عموریا کربلا گویند فرود میآیم؛ و در آنجا به شهادت میرسم؛ و اینک آن موعد، نزدیک شده است. اینک به شما اجازه دادم که: همگی متفرق گردید؛ و من ذمام و بیعت را از شما برداشتم. اینک شب فرارسیده است؛ و شما را در زیر پوشش خود گرفته است؛ آن پوشش را همچون شتر راهواری گرفته، و هر کدام از شما دست یکی از مردان أهل بیت مرا بگیرد و برود! خداوند بهمه شما پاداش خیر دهد! بروید و متفرق شوید در شهرهای خود و أوطان خود فَإنَّ الْقَوْمَ انَّمَا یَطْلَبُونَنِی؛ وَ لَوْ أصَابُونِی لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرِی! (زیرا که این قوم فقط مرا میخواهند، و مرا طلب می‌نمایند؛ و اگر دستشان به من برسد، از جستجوی غیر از من دست برمیدارند) برادران، و پسران و پسران برادر، و پسران عبدالله بن جعفر گفتند: خدا ما را پس از تو زنده نگذارد! ما این کار را نمیکنیم تا بعد از تو زنده بمانیم. اولین کسی که بدینگونه پاسخ داد حضرت عباس بن علی بود و سپس هاشمیّون به پیروی از او. اولاد عقیل، و مسلم بن عوسجة، و زهیربن القین هر کدام برخاستند؛ و به نحوی کریمانه و بزرگوارانه با لسانی عجیب شرمندگی خود را از اینکه ما چرا یک جان بیشتر نداریم؛ تا آنرا در راه تو ایثار کنیم بیان داشتند.[31] شب عاشورا سخت ترین شبی بود که بر اهل بیت رسالت گذشت. زیرا مکاره، و مصائب، و اعلام خطر از دولت جائره بنی امیّه قطعی بود؛ و صدای ولوله زنان، و صیحه کودکان از شدت عطش، و انقلاب عظیم، قیامتی را بر پا کرده بود.* أبیات‌ حضرت‌ سید الشهداء علیه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا؛ و بیهوش‌ شدن‌ حضرت‌ عقیلۀ بنی‌ هاشم‌: زینب‌ کبری‌ سلام‌ الله‌ علیها حضرت سجاد: علی بن الحسین علیه السلام گفتند:در آن شبی که پدرم فردایش کشته شد، من نشسته بودم، و عمّه ام زینب از من پرستاری مینمود؛ ناگاه پدرم برخاست، و در خیمه دیگر رفت و حَوِیّ[32] را که غلام آزاد شده ابوذر غفاری بود، و در فن اسلحه سازی مهارت داشت، با خود برد؛ و پدرم با خود این اشعار را میخواند: یَا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلِ         کَمْ لَکَ بِالْإشْرَاقِ وَ الْأصِیلِ (1) مِنْ صَاحِبٍ وَ طَالِبٍ قَتِیلِ              وَ الْدَّهْرُ لَا یَقْنَعُ بِالْبَدِیل (2) وَ إنَّمَا الْأمْرُ إلَی الْجَلِیلِ          وَ کُلُُّ حَیٍّ سَالِکٌ سَبِیلِی (3) 1- اُف باد بر تو ای روزگار؛ بد دوستی هستی! چه بسیار در وقت صبح و در وقت شب که گذشته است؛ 2- تو یار و همنشین خودت، و طالب حق را کشته ای! و روزگار بدل قبول نمیکند. و به بدل قناعت نمیورزد. 3- و فقط، امر و اراده بدست خداوند بزرگ است. و هر یک از افراد زندگان، بهمان راهی میروند که: من میروم. پدرم این أبیات را دوبار، و یا سه بار تکرار کرد؛ تا من مقصودش را دریافتم، گریه گلوی مرا گرفت؛ و من آنرا بازگردانیدم، و خودداری و سکوت نمودم، و دانستم که: بلا فرود آمده است. و أما عمه ام زینب، آنچه را که من شنیدم، او هم بشنید؛ ولی از آنجا که رقت قلب، و زاری و نمودن شیوه و سرشت زنان است؛ نتوانست خود را نگهدارد. وَ ثَبَتْ تَجُرُّ ذَیْلَهَا حَاسِرَةً حَتَّی انتَهَتْ إلَیْهِ وَ قالتْ وَا ثْکلَاهُ! لَیْتَ الْمَوْتُ أعْدَ  مَنِی الحَیَوة. الْیَوْمَ مَاتَتْ اُمِّی فَاطِمَةُ، وَ أبِی عَلِیٌ، وَ أخِی الْحَسَنُ! یَا خَلِیفَةَ الْمَاضِی، وَ ثِمَالَ الْبَاقِی! (برجست، با سر برهنه، در حالیکه دامنش به زمین می‌کشید، به نزد پدرم خود را رسانید؛ و گفت: وای ازین مصیبت! کاش مرگ مرا در کام خود میگرفت؛ و به زندگی من خاتمه داده بود. امروز مادرم فاطمه، و پدرم علی، و برادرم حسن از دنیا رفتند! ای جانشین گذشتگان من؛ و ای پناه و یاور بازماندگان من!) برادرش فرمود: یَا اُخَیَّةُ! لَا یَذْهَبَنَّ بِحِلْمِکَ الشَّیْطَانُ! لَوْتُرِکَ الْقَطَا لَنَام.[33] و أشک در چشمانش حلقه زد. (ای خواهرک مهربان من! صبرت را شیطان نبرد؛ اگر صیادان میگذاشتند، مرغ قطا در آشیانه و لانه خود میخوابید). عمه ام گفت: یَا وَیْلَتَاهُ! أفَتُغتَصَبُ نَفسُکَ اغتِصَاباً؟ فَذاکَ أقرَحُ لِقَلبی وَأشُّدُ علَی نَفسِی! (ای وای بر من! پس تو را به ستم میگیرند؟! واین بیشتر دل مرا جریحه دار و آزرده میکند، و تحملش بر جان من دشوارتر است!) آنگاه چنان سیلی بر چهره خود زد، و گریبان چاک نمود که: بیهوش بر روی زمین بیفتاد. حضرت امام حسین علیه السلام برخاست، و آب بر روی او پاشید؛ تا بهوش آمد، و به او گفت: یَا اُخْتَاهُ اتَّقِی اَللهَ وَتَعَزِّی بِعَزَآءِ‌اَللهِ!وَ اعلَمِی أنَّ أهلَ الْأرْضِ یَمُوتُونَ؛ وَ أنَّ أهْلَ السَّمَآءِ لَایَبْقُونَ؛ وَأنَّ کُلَّ شَیْیءٍ هَالِکٌ إلَّا وَجْهَ اَللهِ الَّذِی خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ؛ وَیَبْعثُ الْخَلْقَ وَیَعُودوُنَ وَهُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ ( جَدِّی خَیْرٌ مِنِّی خ ل) أبِی خَیْرٌ مِنیِّ؛وَ أمِّی خَیْرٌ مِنِّی، وَأخِی خَیْرٌ مِنِّی (وَلِی خ‌ل ) وَلِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اَللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیه وآلِهِ اُسْوَةٌ. (إی خواهر من، تقوای إلهی راپیشه گیر؛ و به شکیبائی از جانب خداوند، خود را تسلّی بده! وبدان که: أهل زمین میمیرند؛ وأهل آسمان باقی نمیماند؛ و هر چیزی فانی گردد مگر وَجْه خدا: آن خدائیکه مخلوقات را به قدرت خود آفرید؛ وآنها را بر میانگیزاند؛ و باز میگرداند، درحالیکه خودش فرد و تنها است. جدّمن بهتر از من بود؛پدرم بهتر از من بود؛ مادرم بهتر از من بود؛ برادرم بهتر از من بود. و من و هر مسلمانی باید به رسول خدا صلّی الله علیه وآله تأسّی جوئیم!) نیست زینب، وقت بیهوشیِّ تو         تنگدل شد شه، زخاموشی تو بلبل عشقی،توبر گل زنده‌ای               پیش گل، برصد نوا زیبنده ای گُل بدست آمد، کجا شد جوش تو؟         یا زبوی گل ‌زسر شد هوش تو؟ برتو گرید دیده گُل بی‌حساب                 بهر بی‌هوشان، روا باشد گلاب[34] یا اُخَیَّهُ إنِّی أقْسَمْتُ عَلَیْکِ فَأبَریِّ قَسَمِی! لَاتَشُقِّی عَلَیَّ جَیْباً؛ وَ لَا تَخْمِشِی عَلَیَّ وَجْهاً‌؛ وَلَاتَدْعِی عَلَیَّ بِالْوَیْلِ وَالثُبُورِ إذَا أنَا هَلَکْتُ![35] (ای خواهرک من،من به تو سوگند میدهم؛ سوگند مرا راست گردان! گریبانت را برای من چاک مزن! وچهره ات را مخراش؛ وچون من بمیرم واویلا مگو! و زاری وشیون بلند مکن! حضرت سجّاد میگوید: در اینحال زینب را به نزد من آورد وبنشانید،‌ونزد أصحاب رفت؛ و همه شب به نماز،وتلاوت قرآن،و دعا واستغفار مشغول بود. وتا به صبح به تضرّع ایستاده بود، وأصحابش نیز همینطور بودند، واز خیمه آنها صدائی مانند زنبور عسل اززمزمه قرآن، وتلاوت کتاب خدا، ومناجات بلند بود. نفس المهموم ص 141 بدنبال اینمطلب گوید: همانطور که إمام زمان عجّل الله فرجه،در این باره گفته‌اند: کَانَ لِلْقُرْآنِ سَنَداً وَلِلاُ مَّةِ عَضُداً. وَفِی الطَّاعَةِ مُجْتَهِداً حَافِظاً لِلْعَهد وَالْمِیثَاقِ؛ نَاکِباً عَنْ سُبُل الْفُسَّاق؛ بَاذِلاً لِلْمَجْهُودِ؛ طَوِیلَ الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ زَاهِداً فِی الدُّنْیَا زُهْدَ الرَّاحِلِ عَنْهَا؛ نَاظِراً الَیْهَا بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشِینَ مِنْهَا. (او برای قرآن تکیه گاهی بود؛ وبرای اُمَّت بازوی توانائی؛ و در إطاعت خداوند کوشا بود، عهد ومیثاق را حفظ مینمود؛ واز راه متجاوزان برکنار بود، تمام طاقت خود را بذل میکرد؛ رکوع و سجود را طولانی مینمود؛ در دنیا بطوری بی‌رغیب بود که تو گوئی میخواهد از آن رخت بربندد و کوچ کند؛ وبا نگاه اشخاص وحشت دار از دنیا، بدنیا می‌نگریست.) به نقل از کتاب نور ملکوت قرآن جلد 1 پاورقی  [27] نفس المهموم، ص 137. [28] ارشاد مفید، طبع سنگی، ص 249 و تاریخ طبری، طبع مطبعة استقامت سنه 1358، ج 4، ص 315، والکامل فی التاریخ، ابن أثیر، طبع اول ج 3، ص 284 و مقتل مقرم ص 230. [29] ارشاد مفید ص 249، و تاریخ طبری، ج 4، ص 315 تا ص 317، الکامل، ج 3 ص 285، البدایة و النهایه ابن کثیر، ج 8، ص 176، و اعلام الوری ص 141. [30] مقتل مقرم ص 233 از اثبات الرجعة، فضل بن شاذان. [31] ارشاد مفید، ص 250، و تاریخ طبری، ج 4، ص 317، و الکامل، ج 3، ص 285، والبدایة و النهایة ج 8، ص 176 و ص 177 (ومقتل مقرّم ص 234 ). *(مقتل مقرّم )ص237 [32]در کتاب دمع السجوم ص 117 گفته است: حوی با فتح حآء مهمله، و یآء مشدده، ر وزن سری به ضبط مرحوم محدث قمی صاحب تالیف نفس المهموم؛ و با ضمه حآ و فتح و او به ضبط تاریخ طبری، مولای أبوذر غفاری بود. یعنی غلام آزاد شده او. [33] در دمع السجوم ص 117 گفته است: قطا مرغی است که نام او بفارسی اسفرود است. و بترکی باقرقره، و معروف به سنگ خوار است برای آنکه در سنگستانها بسیار می‌ باشد نه آنکه راستی سنگ خورد انتهی و در برهان قاطع گفته است: قطاه بضم أول و ثانی بألف کشیده و بتازده بلغت رومی مرغیست که آنرا بفارسی سنگ خوارک گویند، و در عربی کفل أسب را گویند که جای سوار شدن ردیف است؛ و در لغت نامه دهخدا گوید: قطا مرغی است که بفارسی آنرا سنگخوار گویند و گویند که آواز کردن قطا در بیابان مسافران را دلیل باشد که: دراینجا آبست (آنندراج) و در جامع الشواهد در بیت عباس بن أحنف: بَکَیتُ الَی سِربِ القَطا إذمَرَرنَ بی         فَقُلتُ وَ مِثلی بَالبُکآءِ جَدیرُ أَسربَ القَطا هَل مَن یُعیرُ جَناحَهُ         لَعلِّی إلَی مَن قَد هَویتُ أطیرُ گفته است: القطا کعصا جمع قطاة با قاف وطآء مهمله و تآء مثنّاة مثل قناة طائری است معروف. أما میدانی در مجمع الامثال ج 2 ص 174 در تحت شماره 3230 گوید : لو ترک القطا لنام لیلا مثالی است؛ و اصل آن راجع به عمروبن مامة بوده است که بر قومی از قبیله مراد وارد شد، و ایشان شبانه برای دیدار او آمدند، و بدین جهت مرغان قطا را از اماکن و آشیانه‌های خود بپراکندند. زن عمر و بن مامة چون دید، مرغان قطا در شب به پرواز آمده‌اند، به شوهر خود نهیب زد، و او را مؤاخذه نمود، شوهرش گفت: أنما هی القطا (اینها فقط مرغان قطا هستند) زن گفت: لوترک القطا لنام لیلا (اگر آنها را وامیگذاردند در شب میآرمیدند) واین را مثل میزنند برای کسیکه بدون اراده و اختیارش، او را برکاریکه خوشایندش نیست، إکراهاًو إجباراً وادار می‌کنند. انتهی در لغت نامه لاروس عربی به عربی در ماده قطو، گفته است: القطا: جنس طیر من فصیلة الجونیات (و در ماده جون گفته است: الجونی: نوعی است از قطا که شکم و بالهایش، سیاه است و جمع آن جُونٌ است) و سپس گفته است: واحد آن قطاة است و أنواع آن بسیار است. و همگی شبیه به کبوتر هستند؛ و در هدایت به آن مثل میزنند: و الناس أهدی فی القبیح من القطا و أضلّ فی الحسنی من الغربان و شکل آنرا شبیه به کبوتر آورده است. [34] این ابیات رابه مناسبت از دیوان زبدة ألاسرار ص 183، در میان روایت آوریم. [35] ارشاد، ص 251، ص 252. وتاریخ طبری،ج 4، ص318 وص319. والکامل،ج3،ص 285، ص286 والبدایة والنهایة، ج8، ص 177 و مقتل مقرّم طبع دوّم نجف ص239 و240.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا