او والى ولایت، و یگانه شاهباز بلند پرواز سدره‏نشین کاخ عرفان است. او از خود شما به جان‏هاى شما نزدیکتر است، و ولایتش بیشتر است. او تکوینا و تشریعا سیّد و سالار و سرور و سپهسالار شماست! پیغمبر على را به أطراف بگردانید، تا همه ببینند، همچون زلیخا که یوسف را به زنان مصرى نشان داد که اى زنانیکه مرا در عشق این جوان، مورد ملامت قرار داده‏اید، و مى‏گویید: تو که ملکه عزیز مصر هستى، ملکه وجاهت و زیبائى، آخر حیف نیست که مفتون یک جوان گمنام که بنده شما و زر خرید شماست شده‏اى؟! زلیخا زنان مصر را دعوت کرد، و در یک خانه دو در قرار داد، و به هر یک از آنها یک ترنج و یک کارد داد که: یوسف مى‏آید، و از اینجا عبور مى‏کند، شرط أدب شما اینست که همین که او را دیدید، با این کارد یک قطعه از ترنج، ترنج خوشبو و معطّر ببرید، و به او به رسم هدیه تعارف کنید! زلیخا یوسف را از یک در وارد کرد، از جلوى زنان مصرى عبورى نموده، و از در دیگر خارج شد. همینکه زنان چشمشان به آن جمال که نمونه‏اى از جمال حضرت حقّ بود افتاد، و خواستند ترنج را ببرند، و به یوسف تقدیم کنند، سر از پا نشناختند، و دست از ترنج نشناختند، دستهاى خود را بجاى ترنج بریدند، و خون جارى شد، و نفهمیدند.          گرش بینى و دست از ترنج بشناسى             روا بود که ملامت کنى زلیخا را یوسف که خارج شد زلیخا زنان مصرى را گفت: این چه وضعى است؟ این چه کیفیتى است؟! چرا لباسهاى سپید خود را خونین کرده‏اید؟ چرا دستهایتان را بریده‏اید؟ زنان نگاهى به دست‏ها و به دامن‏هاى خود نمودند، و یکباره گفتند: حاش للّه ما هذا إلّا ملک کریم: «1» سبحان الله این جوان نیست مگر فرشته‏اى بلندپایه! زلیخا گفت: فذلکنّ الّذى لمتنّنى فیه. 2 این همان جوان زر خرید و بنده ماست، که شما مرا درباره او به ملامت و سرزنش کشیده بودید! پیامبر هم على را به روى دست بلند کرد، تا همه مردم ببینند، و بدانند که آن جوانى که از او بدگوئى مى‏کردند، و بغض و کنیه و أحقاد بدریّه و حنینیّه و شرف و منزلت عظیم او، از جهت شجاعت و علم و عرفان و ایثار، و حالات روحى، و جذبات سبحانى و غیرها به آنها إجازه نمى‏داد، در مقابل او خاضع باشند و ابّهت و جلالت او را گردن نهند، و حسدهاى دیرین، مانع مى‏شد که بند طوع او را بر گردن نهند، اینک بر روى دستهاى پیامبر خاتم الأنبیآء و المرسلین سیّد ولد آدم، شفیع پیغمبران سلف و شاهد آنها در پیشگاه موقف الهى، ارائه مى‏شود، که اسلام و ایمان در او منطوى است، و عملى مقبول نیست مگر به پیروى از او، و از منهاج او و سنّت او. اوست قسیم بهشت و دوزخ. اوست میزان عدل و نصفت. اوست مخزن أسرار و گنجینه معرفت. اوست از هر مؤمنى به او أولاتر و نزدیکتر. اوست حامل قرآن. اوست فرقان بین حقّ و باطل. اوست مأمور به جنگ بر تأویل کتاب خدا، همچنانکه پیامبر مأمور بود به جنگ بر تنزیل آن. اوست لوادار دفع و قلع و قمع ناکثین و قاسطین و مارقین. اوست شهید در محراب عبادت در بیت خدا همانطور که میلادش در کعبه و بیت خدا بود. عید غدیر نمایشگر این تجلّیات، و بروز و إبراز و ظهور و إظهار این واقعیّات است. و بهمین جهت عنایت خداوندى بر آن شد که حدیث غدیر شهره آفاق گردد، و در زبان‏ها سارى و جارى شود. و روز غدیر، موسم پرأهمیّت گردد، تا حجّتى قائم براى متابعان إمام حقّ و مقتداى امّت شود. فلهذا پیوسته أئمّه طاهرین سلام الله علیهم، این واقعه را زنده نگه مى‏داشته‏اند، و با مخالفان به آن احتجاج مى‏نمودند، و أصحاب بزرگوار و گرامى و تابعین ذوى العزّة و الاحترام و علمآء سلف، خلفا عن خلف در مجالس و محافل، و در مجتمعات با ذکر اشعار و قصائد آبدار، به رغم مرور دهور و گردش ایام، این واقعه را تازه و جدید و طرىّ به نسل‏هاى آینده مى‏سپرده‏اند.  [أئمّه شیعه و شیعیان، عید غدیر را زنده نگهمیدارند] إمامان معصومین سلام الله علیهم أجمعین، شیعیان خود را أمر به شادى و سرور و تهنیت و تبریک و تسلیم و روزه و إنفاق در این روز نموده، و با عنوان عید، و نام و نشانه عید با آن رفتار مى‏نمودند. و بالأخصّ طائفه إمامیّه در این روز، اجتماع عظیمى در کنار مرقد مطهّر مولى أمیر المؤمنین علیه السّلام در نجف اشرف دارند، و زیارتى غدیر از زیارتى‏هاى مخصوصه آن حضرت است. رجال شیعه از قبائل و شهرهاى دور و نزدیک، گرداگرد قبر آن حضرت اجتماع دارند، و زیارت مخصوصه او را که از ائمه طاهرین روایت شده، و حاوى جمیع کمالات و بیانگر همه مقامات و درجات اوست مى‏خوانند، و از کتاب و سنّت آنچه را براى دفع مخالفان است، با حجّت‏هاى دامغه بازگو مى‏کنند. و در تمام شهرها و حتّى قرآء و قصبات، روز غدیر، روز عید رسمى است، و ملیون‏ها مرد و زن مسلمان أعم از شیعه و سنّى، این روز را محترم مى‏شمارند، و به آداب عبادى و امور حسبى و قربى مشغول مى‏شوند. سنّت عید گرفتن در روز غدیر، به این داستان، خلود و دوام بخشیده است، و متن غدیر را ثابت و محقّق، و گذشتگان آن را به آیندگان مى‏سپارند. بیدارى به عبادت در شب غدیر، و صله ارحام و ضعفآء و توسعه بر عیال، و زینت بستن، و لباس‏هاى نو و جامه‏هاى پاک و پاکیزه پوشیدن، و إحسان و برّ و گسترش خیرات و مبرّات در این روز، همه و همه از موجبات بقآء این أثر جاوید است، تا مردم‏ به دنبال ریشه و سرچشمه غدیر بروند، و تفحّص و تجسّس از أصل قضیّه بنمایند، و شاخه‏هاى ایمان در دل‏هاى ایشان رشد کند و قوى گردد. و چقدر زیباست که ایرانیان إمروزه که در أثر غرب‏زدگى مبتلا به آداب و رسوم ملّى باستانى، و عیدهاى مجوسى و زردشتى شده‏اند، و غالبا در أیّام نوروز براى خود و خانواده خود لباس نو تهیه مى‏کنند و جشن و سرور دارند، این بدعت زشت را ترک نموده، و عید غدیر را که ستون ایمان است به عنوان تعطیل رسمى تا چند روز براى دیدن‏ها و سرورها، و تجدید لباس‏هاى کهنه به لباس‏هاى نو قرار دهند، تا یکسره دیو زشت طبیعت جاى خود را به فرشته رحمت دهد، و شیعه که پیوسته کارهایش از روى تعقّل و حساب بوده است، در این مقطع نیز بى‏حساب و غافلگیر در دام نیفتد. عید غدیر، سلسله مکتب تشیّع را در هر سال، گذشته را به آینده متّصل مى‏کند و رشته را دوام مى‏بخشد، و پیوسته دیو شوم و غول استکبار و خودسرى را منکوب، و مبارزه با آنرا جاودان مى‏کند. در اینجا ذکر دو نکته لازم است: أوّل آنکه این عید، اختصاص به شیعه ندارد، گر چه در شیعه مزید عنایت و علاقه خاصى به آنست، أمّا از نقطه نظر أصل احترام و عید قرار دادن، سایر أفراد مسلمین غیر از نواصب و خوارج، این روز را محترم مى‏شمارند، و عید مى‏گیرند، و روى همین أصل است که مسعودى گفته است: پیامبر اکرم درباره أمیر المؤمنین على بن أبیطالب (رضى الله عنه) در غدیر خم گفت: من کنت مولاه فعلىّ مولاه. و این در روز هجدهم از ماه ذوالحجّه بوده است. و غدیر خمّ نزدیک آبى است که معروف است به خرار در ناحیه جحفه، و ولد علىّ و شیعته یعظّمون هذا الیوم. و أولاد على و شیعان او این روز را معظّم مى‏دارند. و محمّد بن طلحه شافعى گوید: ترمذىّ در صحیح خود، با إسناد خود از زید بن أرقم روایت کرده است که: رسول خدا فرمود: من کنت مولاه فعلىّ‏ مولاه و با این لفظ فقط ترمذى آورده و چیزى بر آن نیفزوده است. ولى غیر ترمذى نیز روزى را که این جمله را رسول خدا گفت، و موضعى را که در آن بیان کرد آورده‏اند، و آن هنگام بازگشت رسول خدا از حجّة الوداع بود، در روز هجدهم از ذوالحجّه، و موضع ما بین مکّه و مدینه در محلّى که به آن خمّ مى‏گفتند، در غدیرى که آنجا بود. و به همین مناسبت آن را روز را غدیر خمّ نام نهادند. و خود أمیر المؤمنین در شعرى که سروده‏اند، و ما در گذشته آوردیم، نام غدیر خمّ را برده‏اند. و این روز عید شد، و موسم و محلّ اجتماع مردم قرار گرفت، چون وقتى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على را به این منزلت رفیع تخصیص و تشریف داد، و أحدى از مردم را در این منزله و مرتبه با على شریک نگردانید.  [عید غدیر، در نزد سائر مسلمین از عامّه‏] و ابن خلّکان در ترجمه أحوال المستعلى پسر المستنصر بالله آورده است که: بویع فى عید غدیر خمّ و هو الثامن عشر من ذى الحجّة سنة سبع و ثمانین و أربعمائة. «مستعلى در روز عید غدیر خمّ، مردم با او به خلافت بیعت کردند، و آن روز روز هجدهم از شهر ذو الحجّه سنه 487 از هجرت بود». و علّامه أمینى گوید که: ابن خلّکان نیز در ترجمه المستنصر بالله عبیدى آورده است که: او در شب پنجشنبه، دوازده شب مانده به آخر ماه ذو الحجّه سنه 487 وفات یافت. آنگاه ابن خلّکان گوید: این شب همان شب عید غدیر است، یعنى شب هجدهم از ذوالحجّه، و آن غدیر، غدیر خمّ است (با ضمّ خآء و تشدید میم) و من جماعت کثیرى را دیده‏ام که مى‏پرسند: این شب در چه موقع از ذوالحجّه بوده است؟ و این مکان بین مکّه و مدینه است، و در آنجا غدیر آبى (برکه و آبگیر) است و گفته مى‏شود که در آنجا نیزارى هم بوده است. و چون پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از مکّه شرّفها الله تعالى در سال حجّة الوداع باز مى‏گشتند، و به این مکان رسیدند، بین خود و على بن أبیطالب عقد برادرى بستند و گفتند: علىّ منىّ کهارون من‏موسى. اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله. و شیعیان به این روز تعلّق و وابستگى بزرگ دارند. و حازمى گوید: غدیر خمّ یک وادى است بین مکّه و مدینه در جحفه که در آنجا غدیرى است، و پیامبر در آنجا خطبه خواندند، و آن وادى معروف است به شدّت وخامت و ترس، و زیادى حرارت. الخ کلام ابن خلّکان. و ثعالبىّ در «ثمار القلوب» بعد از آنکه شب غدیر را از شبهاى مشهوره و معروفه در نزد امّت شمرده است، گوید: و آن شب شبى است که فرداى آن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر روى جهاز اشتران خطبه خواندند، و در آن خطبه گفتند: من کنت مولاه فعلىّ مولاه. اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله. و شیعه این شب را بزرگ مى‏دارد، و به قیام و عبادت تا به صبح مى‏گذراند. و از مؤیّدات این عید، تبریک و تهنیتى است که شیخین و امّهات المؤمنین (زنهاى رسول خدا) و دیگران از صحابه، به أمر رسول خدا به أمیر المؤمنین علیه السّلام گفتند. و معلوم است که تهنیت از خواص عید و أیّام سرور است. دوّم: آنکه تاریخ زمان این عید، به زمانى دوردست برمى‏گردد، که همین طور متّصلا تواریخ نشان مى‏دهد، تا مى‏رسد به زمان و عصر رسول خدا که ابتدایش همان روز عید غدیر سنه دهم از هجرت بعد از حجّة الوداع است، که رسول خدا براى برپا کردن این مراسم در بیابان وسیع، و در حضور جماعات معظم از مسلمین، مقرّ و مستقرّ حکومت خود را بعد از خود، از جهت وجهه دنیویّه و دینیّه معیّن کرد، و براى حضّار از آنها مستواى شامخ و ممشاى واضح را جیلا بعد جیل و نسلا بعد نسل مشخص نمود، و فرمود: فلیبلّغ الشّاهد الغائب باید حضّار به غائبین برسانند، و این مشهد عظیم را بعد از ورود خود در أوطان بازگو کنند، و علیهذا آن روز موسم عظیم و روز مشهودى بود، که هر شخص منتحل و متعلّق‏ به إسلام را در برابر چنین بنیانگزارى متین براى إمامت و خلافت مسلمانان مسرور و فرحمند مى‏ساخت، و بدین موهبت کبرى، مبتهج و خوشحال مى‏نمود، که راه شریعت و أنوار احکام آن إدامه مى‏یافت، بطورى که آراء فاسده و أهواء کاسده نتوانند آن را منحرف کنند، و نفوس مشتاق و أرواح شائق به وصول معنویّات بتوانند با این منهج تا روز بازپسین در مسیر خود حرکت کنند، و به کمال نفسانى و تمامیّت خود از قوّه و استعداد به فعلیّت نائل آیند.  [شاهدان باید به عوض تاجگذارى، عید غدیر را عید کنند] و کدام روزى در خور آن است که از غدیر، أعظم و أکبر و أشرف باشد؟ با آنکه إکمال دین و إتمام نعمت، و بیان شاهراه طریق، و تمسّک به عروة الوثقاى حقّ، در این روز مقرّر شد. پس عیدى أعظم است که قرآن کریم به توسّط جبرائیل، حامل أمین وحى إلهى با زبان و إرشاد و خطابه و أمر و انشاء حضرت رسول اللهى، آن را پایه‏ریزى کرده، و بر این أساس متین، استوار ساخته است. اگر چه امروزه شاهان به خطا و زلّت، و جفا و غفلت، روز قرار بر أریکه سلطنت و بر عریشه حکومت خود را عید مى‏گیرند، و محفل و محافلى پر از سرور و حبور، و چراغانى و نقل‏پاشى، و إلقآء خطبه‏ها و سرودن قصائد و شعرها، و گستردن سفره‏هاى رنگین طعام، تشکیل مى‏دهند و در بین أقوام و أجیال این رویّه مرسوم است، و لیکن سزاوار و شایسته است که دیگر دست از این اعتباریّات بردارند، و از این مجازها عبور کنند، و همگى مجتمعا و متّفق الکلمه، روز غدیر را که روز حکومت عدل، و إمارت انصاف، و روز پیشوائى حقّ و ولایت عظماى خداوندى است عید بگیرند، و مردم و امّت را به این راه و روش دعوت کنند. فنعم المنهج القویم. در آن روزیکه نصّ از جانب رسول خدا که: لا ینطق عن الهوى إن هو إلّا وحى یوحى مى‏باشد، آمد که عید بگیرند، و به تمام معنى الکلمه تبجیل و تجلیل و تکریم آن را به عمل آرند، و چون عید دینى و مذهبى و الهى است، در زیادى کارهاى مقرّب إلى الله از روزه، و نماز، و دعا، و ملاقات برادران دینى و تبریک و تهنیت گفتن خوددارى نکنند، و کف دست راست خود را بر کف دست راست برادران ایمانى قرار داده، مصافحه کنند، و با شکر و سپاس حضرت ایزد منّان‏ به پاس چنین موهبتى بگویند: الحمد للّه الّذى جعلنا من المتمسّکین بولایة أمیر المؤمنین و الأئمّة علیهم السّلام.  «حمد و سپاس، اختصاص به خداوندى دارد که ما را از تمسّک‏کنندگان به ولایت أمیر المؤمنین و أئمّه علیهم السّلام قرار داد». و همچنین از أنواع وجوه برّ و إحسان، از قبیل اعطاء انگشترى و خلعت و لباس، و هدیه عطر و عود و عبیر و إطعام برادران مؤمن بالأخصّ ضعفآء و فقرا و ارحام و أهل علم و طلّاب توأم با عمل، و سلّاک راه خدا از شوریدگان و عاشقان مولى الموالى علیه السّلام بنحو أتمّ و اکمل، بجاى آورند. و بر همین أصل بود که پس از پایان خطبه، حضرت رسول خدا امر کردند براى أمیر المؤمنین چادرى و خیمه‏اى أفراشتند و أمر کردند که مؤمنین بیایند، و به خود آن حضرت تبریک و تهنیت گویند، بر أثر تماتیّت نعمت، و کمالیّت دین که با پیوند ولایت به نبوّت ثمر بخشیده، و میوه تر و تازه حیات را ارزانى داشته است. و أمر کردند که بزرگان قریش و شیوخ أنصار و مهاجرین و سرشناسان آنها بیایند، و به أمیر المؤمنین علیه السّلام تهنیت گویند و به عنوان إمارت مؤمنین به لفظ السّلام علیک یا أمیر المؤمنین سلام کنند، و إمارت و ولایت او را گردن نهند، همچنانکه به شیخین: أبو بکر و عمر و زوجات خود أمر کردند که: بر أمیر المؤمنین وارد شوند، و تهنیت گویند، و سلام به إمامت و حکومت بنمایند، در برابر این مقام عظیمى که حائز شده است، و مصدر أمر و نهى در اداره امور مسلمانان به عنوان خلافت رسول الله قرار گرفته است. علّامه أمینى گوید: محمّد بن جریر طبرىّ در کتاب الولایة، حدیثى را با إسناد خود از زید بن أرقم تخریج کرده است که مقدارى از آن را بیان کردیم، و در آخرش پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى‏گوید: معاشر النّاس! قولوا: أعطیناک على ذلک عهدا عن أنفسنا و میثاقا بألسنتنا و صفقة بأیدینا، نؤدّیه إلى أولادنا و أهالینا، لا نبغى بذلک بدلا و أنت شهید علینا و کفى بالله شهیدا. قولوا ما قلت لکم! و سلّموا على علىّ بإمرة المؤمنین! و قولوا: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ، فإنّ الله یعلم کلّ صوت و خائنة کلّ نفس. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً. «1» قولوا ما یرضى الله عنکم «فإن تکفروا فإنّ الله غنىّ عنکم». «2» «اى جماعت مردم! بگوئید: ما از جانب نفوس خودمان، عهد و پیمان دادیم، و با زبان‏هاى خود میثاق نهادیم، و با دست‏هاى خود مصافحه به بیعت و پذیرش، با تو اى پیغمبر داده‏ایم که: این ولایت على را به أولادمان و به أهل و عشیره‏مان برسانیم و أدآء حقّ کنیم که هیچگاه به جاى ولایت على، بدل و عوضى نجوئیم، و بر این عهد استوار باشیم! و تو اى پروردگار، شاهد و گواه بر ما هستى! و کافى است که خداوند شهید و حاضر و گواه باشد.                      امام‏ شناسى جلد9، (ص: 207  تا214) تالیف حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی