ارائه مبانی اصیل و حقیقی اسلام

تصاویر/ طلاکاری گنبد حرم حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

بحث در «مالِکِ یَوم الدِّین» و «مَلِکِ یَوم الدّین»

و علی‌هذا نتیجه چنین می‌شود که هر دو قرائت صحیح و مُجزی است، و لیکن قرائت مَلِک أحسن و أعمّ و أشمل و أنسب است؛ و الله العالم.[13] مِلک به معنای استیلاء و قدرت و اذن در تصرّف در اموال است، و صاحب آن را به صیغۀ فاعل یعنی «مالِک» گویند؛ و مُلک به معنای استیلاء و قدرت و اذن در تصرّف نفوس است و صاحب آن را به صیغۀ فَعِلْ که صفت مشبّهه است، «مَلِک» گویند. و البته هر دو از آنها مشتقّ از مبدء واحد و از اصل واحدِ مشترکی هستند، و آن مطلق تصرّف و استیلاء و قدرت بر چیزی است؛ و آن مبدء اشتقاق عبارت است از: «مَلَکَ ـِ مَلکًا و مُلکًا و مِلکًا و مَلَکَةً و مَملَکةً و مَملِکَةً‌ و مَملُکَةً‌ الشَّیءَ، أی: احتواه قادرًا علی التصرُّف و الاستبداد به». غایة الأمر این مبدء مشتق اگر بر روی موادّ خارجیّه واقع شود و بر آنها تعلّق گیرد به معنای مِلکیّت و استبداد در تصرّف آنها، و اگر بر نفوس تعلّق گیرد به معنی مُلکیّت و استیلاء بر آنها در أمر و نهی و فرمان است: «یقال: مَلَکَ القوم أی استولی علیهم؛ و مَلَکَ نفسَه أی قدر علی حَبسها»؛ و در صورت اوّل صاحب آن را مالِک و در صورت دوّم صاحب آن را مَلِک گویند. پس اختلاف معنای مالِک و مَلِک ناشی از قرینۀ خارجیّه و آن تعهّد استعمال و وضع تعیینی و یا تعیُّنی بر تعلّق این معنا بر خارج و بر موضوع است. و بر همین اساس می‌بینیم که مالک را اضافه به اشیاء خارجیّه می‌کنند و می‌گویند: «مالکُ الدّار و مالکُ الدّابَّة و مالکُ العِقار»، و مَلِک را اضافه به نفوس و اقوام می‌کنند و می‌گویند: «مَلِکُ القوَم و مَلِکُ العَرَب و مَلِکُ الیَمانیّین»؛ و می‌گویند: مَلِکِ‌ فلان عصر و فلان زمان، و نمی‌گویند: مالک فلان عصر. و علی‌هذا در (مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏) أنسب آن است که مَلِک گفته شود چون به یوم نسبت داده می‌شود، و نسبت مالِک به یوم مستحسن نیست به خلاف نسبت مَلِک به یوم؛ می‌گویند: حاکم و سلطان و آمر آن روز، و نمی‌گویند: مالِک آن روز. استاد ما حضرت آیة الله علاّمه طباطبائی ـ رحمة الله علیه ـ فرموده‌اند: و قد ذُکِر لکلٍّ من القِرائتَین مَلِکٍ و مالِکٍ وجوهٌ من التّأیید، غیرَ أنّ المعنیَین من السَّلطنة ثابتان فی حَقّه تعالی. و الّذی تعرِفه اللُّغة و العرف أنّ المُلکَ بضَمّ المیم هو المنسوب إلی الزّمان؛ یقال: مَلِکُ العَصْر الفلانی، و لا یقال: مالِک العصر الفلانی إلّا بعنایةٍ بعیدة. و قد قال تعالی: (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین‏) فنسبه إلی الیوم، و قال أیضًا: (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار)؛ (سوره غافر (40) آیه 16).[1] و زمخشریّ گفته است: و (مَلِکِ) هو الإختیار؛ لأنّه قِراءة أهل الحرَمَین، و لقوله: (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ) ، و لقوله: (مَلِکِ النَّاسِ)، و لأن المُلک یَعُمُّ و المِلک یَخُصّ[2] در مجمع البیان گوید: المَلِک: القادِر الواسِعُ للقُدرَةِ الّذی له السّیاسة و التّدبیر، و المالِک: القادر علی التّصرُّفِ فی مالِه؛ و له أن یتصرَّفَ فیه علی وجهٍ لیس لأحدٍ منعُه منه.[3] و نیز گفته است: قَرأ عاصمٌ و الکسائی و خَلَف و یعقوب الحَضرَمی «مالِک» بالأَلفِ و الباقُون «مَلِک» بغیر أَلفٍ.[4]  و علی‌هذا قرائت «مَلِک» نیز أشهر است؛ زیرا از قُرّاء‌ سبعه فقط دو نفر «مالِک» خوانده‌اند: عاصم و کسائی، و پنج نفر دیگر همگی «مَلِک» خوانده‌اند. و در تفسیر صافی فرموده است: و قُرِئَ (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین‏)؛ رَویٰ العیّاشی أنَّه قَرَأَهُ الصّادقُ علیه السّلام ما لا یُحصیٰ.[5] باری، از آنچه مجموعاً ذکر شد بدست می‌آید که قرائت (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین‏) أحسن است و بهتر آن است که بدین وجه قرائت شود و امّا آنچه در مجمع البیان از أبوعلی فارسی شاهد برای تقویت «مالک» آورده است که: «یشهَد لقِراءة مالِک من التَّنزیل قولُه تعالی: (وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ)[6]؛ لأن قولک: الأَمر له و هو مالک الأَمر بمعنیً. ألا تری أنّ لام الجَرّ معناها المِلک و الإستحقاق؛ و کذلک قوله تعالی: (یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً)[7] یُقوّی ذلک»[8] تمام نیست، و این استشهاد مخدوش است. زیرا لام الجرّ (لِلَّهِ) افادۀ اختصاص می‌دهد و امّا آن اختصاص به چه کیفیّت است؟ آیا به نحوۀ‌ مِلکی و یا مُلکی؟! این در لام جرّ نیست. مضافاً به آنکه مِلکیّتِ بر نفس، همان مُلکیّت است و از استعمال مادّۀ «مَ لَ کَ» که گفته شد مبدأ اشتقاق و فعل است، خصوصیّت مِلکیّت بدست نمی‌آید؛ بلکه این مادّه أعمّ است و چون بر نفس واقع شده است مراد از آن همان مُلکیّت است. پس از جملۀ: (یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً) استفادۀ مَلِکیّت می‌شود نه مالکیّت؛ و این استشهاد نفعی به حال ابوعلی فارسی ندارد. مضافاً به آنکه از سه ناحیه در قرآن کریم می‌توانیم استدلال بر أقربیّت (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین‏) بنمائیم: اوّل: از گفتار خداوند: (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار)[9] که در اینجا مُلک که به یوم نسبت داده شده است، از آنِ خداست و عیناً بمثابه (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین‏) است؛ زیرا ألف و لام (الْیَوْمَ) به معنای عهد و راجع به روز قیامت است، چون قبلاً می‌فرماید: (یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ) (سورۀ غافر (40) آیۀ 16). دوّم: در قرآن کریم فقط و فقط یک‌جا خداوند را با صیغۀ «مالِک» بیان کرده است: (قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاء) (سورۀ آل‌عمران (3) آیۀ 26)، و در اینجا مالک به معنای مَلِک است؛ چون به مُلک نسبت داده شده است و در حقیقت (مالِکَ الْمُلْکِ) همان قدرت و سیطره بر حکومت و أمر و فرمان است و به معنای مَلِک می‌باشد. و در بقیّۀ جاهای قرآن همگی مَلِک آمده است؛ مانند: (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَق‏) (سوره طه (20) آیۀ 114؛ سوره المؤمنون (23) آیۀ 116)؛ و مانند: (هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوس‏) (سوره الحشر (59) آیۀ 23)؛ و مانند: (الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ) (سوره الجمعه (62) آیۀ 1)؛ و مانند: (مَلِکِ النَّاسِ) (سوره النّاس (114) آیۀ‌ 2). سوّم آنکه: در قرآن کریم، همیشه نسبت مُلک به خداوند داده شده است نه نسبت مِلک؛ مانند: (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏) (سوره البقرة (2) آیۀ 107؛ و سوره المائدة (5) آیۀ 40)؛ و مانند (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏) (سوره آل عمران (3) آیۀ 189؛ و 7 آیۀ دیگر)؛ و مانند: (تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْک‏) (سوره المُلک (‌67) آیۀ 1). و در هیچ جای قرآن دیده نمی‌شود که نسبت مِلک به خداوند داده شده باشد؛ و علّتش آن است که همان‌طور که زمخشری گفته است: «المُلک یَعُمُّ و المِلک یَخُصُّ.»[10] و از مجموع آنچه ذکر شد استفاده می‌شود که (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین‏) متعیِّن است و لیکن چون از طرفی دو نفر از قرّاء‌ سبعه مشهوره «مالِک» قرائت کرده‌اند, و از طرف دیگر در روایت حلبی از حضرت صادق علیه السّلام وارد است که: «إنَّه کان یَقرأ (مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏) [11]»، و از داوود بن فرقد روایت است که گفت: «سَمِعتُ أباعبدالله علیه السّلام یقرأ ما لا اُحصِی: (مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏) »،[12] باید گفت: قرائت «مالک» نیز صحیح است؛ خصوصاً پس از آنکه قرائت قُرّاء ‌سبعه مشهوره را متواتر می‌دانند، یعنی تواتر آنها را از رسول الله گفته‌اند. و علی‌هذا نتیجه چنین می‌شود که هر دو قرائت صحیح و مُجزی است، و لیکن قرائت مَلِک أحسن و أعمّ و أشمل و أنسب است؛ و الله العالم.[13]   [1]ـ المیزان، ج 1، ص 22. [2]ـ الکشّاف، طبع اوّل، ج 1، ص 8. [3]و2ـ مجمع البیان، طبع صیدا، ج 1، به ترتیب، ص 24 و 23.   [5]ـ تفسیر صافی، طبع اسلامیّه، ج 1، ص 53. [6]ـ سوره الانفطار (82) ذیل آیه 19. [7] سوره الانفطار (82) صدر آیه 19. [8] مجمع البیان، ج 1، ص 24. [9]ـ سوره غافر (40) ذیل آیه 16. [10]ـ الکشاف، طبع اول، ج 1، ص 8. [11] و 3ـ تفسیر برهان، طبع سنگی، ج 1، ص 33 [ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 116].   [13] ـ جهت اطلاع بیشتر پیرامون این مطلب به نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 471 مراجعه شود . (محقّق)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

مرجعیّت در فرهنگ اصیل شیعه

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم مرجعیّت شیعه با مرجعیّت عامّه و اهل تسنّن تفاوتی بنیادین و جوهری دارد، و بر اساس ملاک‌ها و اقتضائات تعریف و تبیین شده در مکتب و سیرۀ اهل بیت و رسول خدا پایه‌گذاری شده است. در مرجعیّت عامّه ـ همچون أبوحنیفه و دیگران ـ ملاک و معیار در فتوا و حکم، موافقت و مرافقت با مصلحت دنیوی و حکومتِ وقت است؛ و از آنجا که قصد و داعی بر حکم و فتوا، شخصیّت و انانیّت اوست، و در این موقعیّت و شأن به دنبال حفظ شئون دنیوی و صیت و آوازه و رسیدن به حطام دنیوی است، سعی می‌کند خود را با مذاق و تمایلات هیئت حاکمۀ وقت تطبیق دهد و تا حدّ امکان رضایت و خشنودی آنان را فراهم آورد، و در این راستا از هیچ تملّق و چاپلوسی و امر شنیعی فرو نمی‌گذارد. تا جایی که همچون شریح از خدا بی‌خبرِ قاضی، حکم به خروج از دین نسبت به امام وقت و فرزند رسول خدا می‌دهد، و یحیی بن اکثم فتوا به مسمومیّت امام معصوم، حضرت جواد الأئمه می‌دهد و هکذا ... . مرجعیّت عامّه پیش از مصلحت مردم و اظهار حکم و تکلیف الهی، از نظر و میل حاکم استفسار می‌کند، و نظر و میل مردم را به همان جایگاه میل و ارادۀ حاکم می‌کشاند و با ابزار دینی و ادلّۀ شرعی آن اراده را تثبیت می‌نماید، و چه بسا در این هفته حکمی به گونه‌ای صادر کند و در هفتۀ دیگر به خلاف آن سخن بگوید. در مرجعیّت عامّه، مقصد و مقصود دنیا است، و از خدا و آخرت خبری و اثری مشهود نیست.   ذکر برخی از خصائص و ویژگی‌های مرجعیّت شیعه  ولی در مرجعیّت شیعه مطلب به خلاف آن است؛ مرجعیّت شیعه یعنی اعلام و اعلان این مطلب که: مفتی، نماینده و وجود ممثّل رسول الله است، و همان رفتار و گفتاری از او صادر می‌شود که رسول خدا و ائمّۀ هداة در رفتار و سخنانشان با مردم داشتند. در مرجعیّت شیعه، مرجع همراه و همگام با امّت در خوشی‌ها و سختی‌ها، از یکدیگر جدا نشدنی است. اگر رسول خدا حکم به جهاد با کفّار می‌داد، خود در مدینه نمی‌نشست و مسلمین را به میدان جنگ بفرستد، بلکه خود از همۀ آنها در نبرد با دشمنان مصمّم‌تر و به آنها نزدیک‌تر بود. أمیرالمؤمنین علیه السّلام در بیان کیفیّت جهاد و مقاتلۀ رسول خدا با کفّار و مشرکین چنین می‌فرماید: کُنّا إذا احْمَرَّ البَأسُ اتَّقَینا بِرَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم، فَلَم یَکُن أحَدٌ مِنّا أقرَبَ إلَی العَدُوِّ مِنه‏.[1] «وقتی تنوره جنگ شدّت می‌یافت و کفّار و مشرکین از هر طرف بر ما هجوم می‌آوردند و ما خود را در محاصره و مخمصه شدید می‌دیدیم، به رسول خدا پناه می‌بردیم و از آن حضرت نیرو و توان می‌گرفتیم، در حالی‌که رسول خدا از همۀ ما به دشمن نزدیک‌تر بود.» یعنی اگر رسول خدا فتوا به نبرد با مشرکین می‌داد، خود پیشاپیش لشکر به سمت آنها حرکت می‌نمود و به جنگ با آنان می‌پرداخت؛ و اوقات خود را در کناری زیر سایه درخت و جوی روان با حور و غلمان نمی‌گذراند، و جهت تحریک و تشویق آنان اعلامیّه پشت اعلامیّه صادر نمی‌کرد و آنان را به قربانگاه نمی‌فرستاد. در جنگ جمل و صفین و نهروان زمانی که حاکم اسلام و مرجَع مسلمین، علیّ بن أبی‌طالب علیه السّلام حکم به قتال با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمود، فرزندانش: حسن و حسین و محمّد بن حنفیّه، هر کدام فرماندۀ قسمتی از لشکر بودند، و خود حضرت در قلب لشکر جای داشت.[2] بنابراین در مرجعیّت شیعه اگر مرجعی فتوا به نبرد و مبارزه و جنگ با یهود و صهیونیزم صادر نماید، خود او شخصاً باید پیشاپیش مسلمین و مجاهدین تفنگ بردارد و به سوی آنان حمله آورد و از مرگ و جراحت نهراسد، و مرگ را برای دیگران و حیات را برای خود نخواهد و جراحت را برای سایرین و نعومت را برای خویش نپسندد؛ و آتش و بمب و موشک را برای فرزندان مردم، و چای و قهوه و تنقّلات را برای خویش روا مدارد؛ زیرا تکلیف و حکم الهی هیچ تفاوتی بین او و سایر مسلمین ایجاد نمی‌نماید، و هیچ فرقی نمی‌گذارد، موت و حیات به دست خداست نه در اختیار من و شما! و شاید تقدیر و مشیّت الهی، موت ما در میدان نبرد با کفّار باشد، نه در تخت بیمارستان‌های لندن و آمریکا! آری، مرجعیّت شیعه خوشی خویش را خوشی مردم، و غم و اندوه خویش را غم و نگرانی و ضیق مردم می‌داند. و خود را از مردم جدا نمی‌داند، و گلیم تافتۀ جدا بافته نمی‌شناسد. مرجعیّت شیعه تنها در مجالس عزاداری اهل بیت با مردم همراه و همگام نیست، بلکه در فتنه‌ها و ناهنجاری‌ها و خلاف‌ها و ضیق‌ها و ناروایی‌ها و تقلّب احوال و گرفتاری‌های مردم با آنها هم‌نوا و هم‌صداست، و از هیچ تهدید و ارعابی هراس به خود راه نمی‌دهد. مرجعیّت شیعه مأوای مظلوم و ملجأ محکوم و پناه مستجیر است، و تنها به تماشا و نظاره نمی‌نشیند و اوضاع را به دفع الوقت نمی‌گذراند، و خموش و ساکت در گوشۀ بیت و مأوای خویش آرام نمی‌گیرد. او مصلحت خویش را مصلحت خدا و خلق او می‌شناسد نه چیز دیگر، و تمام همّ و غمّ خود را در این راه مصروف می‌دارد. و با صدا و فریاد بر سر ظالمان و حاکمان خیره و خودسر خروش برمی‌آورد، مردم را به مقابله با آنان برمی‌انگیزد تا حقِّ پایمال شده احیا گردد، و ظلم و تعدّی و تجاوز محو و نابود گردد، و امنیّت و عدالت و قسط در جامعۀ اسلامی برقرار شود؛ آری این است مرجعیّت شیعه. مرجعیّت شیعه افراد را به خودی و ناخودی تقسیم نمی‌کند، در نزد مرجعیّت شیعه مرید و نامرید یکسان است، و پیر و جوان برای او تفاوتی ندارد، ظاهر مطلوب و نامطلوب تأثیری در حکم و قضاوت او ندارد، بین مرتبطین با او و غیر، افتراقی مشاهده نمی‌کند، و نزدیکان و خویشاوندان و غیر آنان برای او تفاوتی نخواهند داشت، طلبه حوزوی و جوان دانشگاهی پیش او یکسان است. و همه افراد اعمّ از مردان و زنان کهنسال و جوانان و نوجوانان نوآموز فقط و فقط به ملاک حقّ، مورد ارزیابی و ارزش واقع می‌شوند. در مرجعیّت شیعه خواست‌ها بر اساس فطرت و وجدان و عدل حسابرسی می‌شوند، نه بر اساس حزب‌گرایی و انتحال به گروه خاصّ و حزب مشخّص. در مرجعیّت شیعه ترس و خوف فقط از خداست و بس، و تطمیع و تهدید در آن راهی ندارد.   مقابلۀ آیة الله انصاری همدانی با دو افسر انگلیسی در دفاع از زن جوان  مرحوم والد ما ـ قدّس الله سرّه ـ می‌فرمودند: در جنگ بین الملل دوّم که قوای متّفقین وارد ایران شده بودند، روزی دو نفر از افسران انگلیسی در همدان زن جوانی را به زور برای فحشا در خیابان می‌بردند، و هرچه آن زن فریاد می‌زد و از مردم کمک می‌طلبید و می‌گفت: «من شوهر دارم، مرا از دست این سگ‌ها نجات دهید!» کسی جرأت نمی‌کرد پا پیش بگذارد و آن عفیفه را از دست آن دو افسر مست برهاند. در این هنگام مرحوم آیة الله انصاری همدانی ـ رحمة الله علیه ـ از آنجا عبور می‌کردند و نظرشان به این جمعیّت که به تماشا ایستاده بودند جلب می‌شود و سؤال می‌کنند: «چه خبر است؟» مردم می‌گویند: دو افسر انگلیسی مست، زنی را برای فحشا کشان‌کشان می‌برند، و کسی جرأت ندارد از آنها بستاند و رها کند. ایشان فوراً به وسط خیابان می‌آیند و به طرف آن دو افسر انگلیسی حمله می‌کنند، و با وجود بدن ضعیف و جثّه نحیف با عصای خود چنان بر سر آن دو افسر می‌زنند که سر آنها شکاف برمی‌دارد. و جمعیّت که این منظره را مشاهده کردند، جرأت و جسارتی در آنها دمیده شد و جلو آمدند و به ایشان گفتند: شما بروید ما خود حساب اینها را خواهیم رسید. و آن زن از دست آن دو نفر خلاص گردید. این در حالی است که بسیاری از معاندین و اهل ضلال، عرفای الهی و اولیای خدا از جمله مرحوم انصاری را متّهم به گوشه‌گیری و عدم دخالت در امور اجتماع و بی‌خیالی می‌کنند.   مرجعیّت شیعه آینۀ تمام‌نمای رسول خدا و ائمّۀ معصومین   مرجعیّت شیعه همان ادامۀ رسالت و بعثت پیامبران الهی و امامت و خلافت ائمّه معصومین علیهم السّلام است. در مرجعیّت شیعه ارتباط مرجع با نفوس افراد و با قلوب اشخاص است، و این ربط است که دل‌ها و جان‌های آنان را به سمت و سوی ملجأ و پناهگاهشان می‌کشاند و از آن آبشخوار همگی سیر و سیراب می‌شوند. در این مرجعیّت مرجع دینی با فطرت و ضمائر و نفوس مردم سخن می‌گوید؛ و آنان با آغوشی باز، مکنون دل و ضمیر خود را با او در میان می‌گذارند و ارشاد می‌گردند. امّا در سایر زمینه‌ها مردم به واسطۀ عدم هماهنگی بین فطرت و عقل و وجدان و شریعت و بین رفتار و گفتار از عقائد دینی دست برمی‌دارند و در مبانی شریعت سست می‌گردند، و این تفاوت و تناقض و تضاد را به جای آنکه به پای مرجع نامقبول بگذارند، به حساب دین و باورهای دینی می‌گذارند و از مذهب و دیانت دست می‌شویند و بر هرچه اعتقاد و باور است مهر بطلان می‌نهند؛ حال گناه و آثار این پدیده شوم بر عهدۀ چه کسی است؟ در مرجعیّت حقیقی و واقعی، پیر کهنسال و عالم مجرّب و کار آزموده به همان مقدار و میزان از چشمۀ زلال معرفت و ایمان و یقین و حیات بهره‌مند می‌شود که یک نوجوان ناپخته و نامجرّب و نوآموز؛ زیرا هر دو با وسیله و واسطه فطرت و عقل به این سرچشمه راه پیدا کرده‌اند و گمشده و مطلوب خویش را در آنجا جستجو می‌نمایند. و این است رمز مقبولیّت و موفّقیت انبیاء و معصومین علیهم السّلام. حضرت موسی وقتی مظلومی را در دست ظالمی گرفتار می‌بیند، با مشت و لگد او را می‌رهاند،[3] و علیّ مرتضی از ربودن خلخال از پای یک زن یهودی فریاد و فقانش به آسمان می‌رسد و آرزوی مرگ می‌نماید؛[4] و به همین دلیل موسی برای قوم یهود، و علی برای ابدیّت اسوه و مرجع و ملجأ مردم واقع می‌شوند. آن مرجعی که از اقدام برای رهایی طیّب حاج‌رضایی مظلوم و عبد صالح پروردگار استنکاف می‌کند، و شئون مرجعیّت را بهانه می‌آورد، اگر به جای طیّب، فرزند خود او دچار چنین وضعیتی می‌شد همین کلام را تکرار می‌کرد و کاری به کار او نداشت؟! یا اینکه با هزار وسیله و واسطه در مقام رهایی او برمی‌آمد و به هر رطب و یابسی متشبّث و متوسّل می‌گر‌دید؟   فرق بین مرجعیّت و اجتهاد در فرهنگ شیعه  فرق بین مرجعیّت و اجتهاد در این است که: مرجع، اعلان و اعلام فتوا می‌کند و مردم را به سمت آرا و فتاوای خود دعوت می‌نماید، و با طبع و انتشار رساله رسماً دیدگاه خویش را در مسائل شخصی و اجتماعی در معرض و مرأیٰ قرار می‌دهد، و آن را منجّز می‌شمارد و مبرّی ذمّه تلقّی می‌کند و موجب فلاح و نجات در دنیا و آخرت می‌نمایاند، و خود عهده‌دار مسئولیّت عمل به رساله عملیّه می‌شود. امّا در اجتهاد مسأله این‌طور نیست؛ شخص مجتهد به دنبال استنباط تکلیف و حکم الهی به ادلّه و مدارک آن مراجعه می‌کند، و حکم خدا را به میزان سعۀ فهم و ادراکات خویش استخراج می‌نماید و بدان پایبند می‌شود، خواه کسی به او مراجعه بکند یا نکند، خواه مردم از او تقلید بکنند یا نکنند، او کاری به مردم و تقلید آنها ندارد؛ گرچه اگر فردی مسأله‌ای را از او سؤال کرد، جایز نیست رأی و فتوای غیر خودش را به او بگوید و او را به غیر خودش ارجاع دهد، که این بیان و ارجاع، منافات با اصل اجتهاد و استنباط او خواهد داشت. مرجعیّت فقط متصدّی بیان احکام ضروری و بدیهی دین همچون وجوب نمازهای پنج‌گانه و خمس و زکات و حجّ نیست، که این مسائل حتّی نیاز به تقلید ندارد، و هر فرد، حتّی بدون رجوع به مجتهد و مرجع می‌تواند بدانها عمل نماید؛ بلکه مرجعیّت بیان جزئیّات احکام و تبیین مصادیق کبرای حکم و خصوصیّات آن است. مرجعیّت بیان راه‌کارها و اظهار عینی و خارجی تکالیف و تعیین مصداق امور است. و این یعنی پذیرش مسئولیّت رفتار و گفتار خود در پیامدها و حوادث جامعه و اشخاص.   ذکر نمونه‌ای برای حکم خلاف و پیامدها و حوادث مترتّب بر آن  حال یکی از نمونه‌های این تناقض و تضادّ و پیامدهای ناگوار را ذکر می‌کنیم تا خوانندگان محترم متوجّه اهمّیت و خطیر بودن این مسئولیّت فوق‌العاده سنگین و کمرشکن بگردند، و به گرد این تعهّد و التزام نروند و گردن خود را جِسر و گذرگاه عبور اشخاص نگردانند و عواقب این مسئولیّت را متذکّر شوند و به هوش باشند. روزی یکی از دوستان و احبّه به منزل حقیر آمد و از مسائل و گرفتاری‌های خانواده خویش مطالبی اظهار کرد، و در ضمن آنها گفت: پدر عیال من فردی است که چندان با عقاید و باورهای ما میانه‌ای ندارد، و چه بسا آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌دهد، و این مسأله در خانوادۀ ما اثر بسیار بدی به وجود آورده است و افراد را نسبت به خود متنفّر نموده است و موجب مشاجره و دعوا و پرخاش شده است. تا اینکه کم‌کم مسأله اوج گرفته و این فرد نسبت به ائمّه علیهم السّلام نیز جسارت و جرأت یافته از آنان با کلمات و تعبیرهای نامناسب یاد می‌کند، و عیال من دیگر تمایلی به ارتباط با او ندارد و ارتباطش را با او قطع کرده است، و اخیراً طیّ تماس با دفتر یکی از مراجع دربارۀ ارتباط با او استفسار کرده است و کسب تکلیف نموده است. در پاسخ به او گفته شده است که: «این فرد مرتدّ است و نجس است، و عیال او بر او حرام است و بین آنها خود به خود طلاق و جدایی برقرار است، و شما نیز ابداً نباید دیگر با او رابطه‌ای داشته باشید، و خانواده خود را نیز از ارتباط با او منع نمایید، و این مطلب را باید به همۀ افراد فامیل اعلام رسمی کنید.» آن شخص می‌گفت: پس از اعلام این مطلب و قطع رابطۀ عیالم با پدرش، وضع ما و قضایا چند برابر شد، و آن شخص که این مسائل را مشاهده کرد دیگر جسارت و تجرّی خود را به أعلی رساند و هرچه از مطالب ناگفته تا کنون پنهان می‌کرد، اینک بر زبان آورد و هیچ إبایی از طرح این مسائل نداشت. و اینک من آمده‌ام خدمت شما و از جانب عیال و فرزندانم پیغام دارم که آیا ما می‌توانیم با این مرد برخورد تند و فیزیکی بنماییم و او را سرجایش بنشانیم؟ بنده عرض کردم: آیا آنچه را که می‌گویم مو به مو انجام می‌دهید؟ گفتند: بله، هم من و هم همسرم به مطالب شما متعهّد و ملتزم می‌شویم. گفتم: اتّهام ارتداد به یک مسلمان به این راحتی و سهولت نیست، چه بسا اینکه فرد دچار اوهام و تخیّلات شده باشد، و به واسطه برخورد با بعضی از مسائل و حوادث اجتماعی و ناگواری‌ها و آنچه بر خلاف عقل و فطرت خود می‌یابد، در اصل مکتب و عقاید اصیل تشکیک می‌کند و آن را از بیخ و بن منکر می‌شود. خداوند متعال با هر کس به مقدار و میزان فهم و سعۀ وجودی و مدرکاتش برخورد می‌کند، و همه را با یک چوب تأدیب نمی‌کند و حساب هر فرد را با حقایقی که با آن قرین و هم‌صحبت است می‌سنجد. این شخص که در دوران رژیم گذشته چندان با مسائل شرع و احکام دین آشنایی نداشته است و پس از آن نیز آن‌طور که باید و شاید حقیقت و واقعیّت دین و شریعت و ولایت امام معصوم علیه السّلام برای او روشن نشده و جا نیفتاده، و علاوه به واسطۀ رؤیت و مشاهدۀ امور خلاف که مسلّماً با عقل و فطرت خدادادی او در تضادّ و تناقض قطعی و غیر قابل توجیه می‌باشند، آن ته‌ماندۀ باورها و معتقدات سطحی و ابتدایی خود را نیز از دست داده است؛ حال چگونه ما می‌توانیم حکم به کفر و ارتداد او بنماییم و او را واجب القتل و نجس بپنداریم و حکم به جدایی و بینونیّت عیال او از او بنماییم؟! این چه حکم و قضاوتی است که ما در حقّ این مسکین روا می‌داریم؟ علاوه بر این، اجرای این دستورات نه تنها موجب تنبّه و بیداری و تذکّر او نخواهد شد، بلکه ممکن است حتّی او را تا مرحلۀ جنون و اقدام به امور خطرناک و غیر قابل جبران به پیش ببرد، و مسئولیّت آنها به عهده چه کسی خواهد بود؟ این شخص نه تنها مرتدّ نیست، بلکه به همان ایمان و اعتقاد قبلی و اندوختۀ ذهنی پابرجاست، و هیچ مسأله‌ای اتّفاق نیفتاده، بلکه پوششی بر روی تفکّر و عقلانیّت او کشیده شده و او را از ادراک صحیح و سنجش مستقیم و تشخیص صحیح از معیب بازداشته است. شما به عیالتان که دختر اوست، بگویید: باید او را پدری دلسوز و مهربان مانند سابق تصوّر نماید، و دست او را ببوسد و از او عذرخواهی کند، و افراد فامیل محبّت و ارتباط خود را با او بیشتر کنند و کاری به حرف‌های او نداشته باشند و امر او را به خدای او واگذار نمایند. پس از مدّتی آن رفیق را زیارت نمودیم و پیش از آنکه حالات و رفتار پدر عیالش را جویا شویم، خود او به صحبت آمد و گفت: «آقا، ما طبق فرمایشات شما با آن شخص برخورد نمودیم. در ابتدای امر چنان غیر منتظره بود که تصوّر کرد ما قصد و غرضی داریم؛ ولی پس از مدّتی که رفتار ما را باور نمود، چنان منفعل و پشیمان و شرمنده شد که از تمامی کارها و گفتار خویش عذرخواهی نمود و توبه کرد و کم‌کم به عبادات و ادای نمازهای یومیّه مشغول شده است و دیگر از آن اعمال اثری مشهود نمی‌باشد.» متأسّفانه جامعۀ ما به جهاتی، از مشی و مبنای اسلام فاصله گرفته است. رحمت و عطوفت جای خود را به قساوت و طغیان داده است. صداقت و صفا جای خود را به کذب و تملّق سپرده است. عدالت و اخلاق به ظلم و ستیز متبدّل شده است. و از کتاب مبین: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار﴾[5] را فرا گرفته‌ایم، ولی:﴿رُحَماءُ بَیْنَهُم‏﴾[6] را از یاد برده‌ایم.[7] و خلاصۀ کلام آنکه: مرجعیّت شیعه آینۀ تمام‌نمای رفتار و گفتار رسول خدا و ائمّه معصومین باید باشد.           اسرار ملکوت جلد سوّم صفحات 39 إلی48   [1]ـ نهج البلاغة (عبده)، ج 3، ص 214؛ شرح نهج البلاغة (ابن أبی‌الحدید)، ج 19، ص 116. [2]ـ جهت اطّلاع بر این مطلب به الاخبار الطوال، ص 144 الی 211؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 241 ذیل مطالب وقعة الجمل و وقعة الصفّین و وقعة الخوارج مراجعه شود. (محقّق) [3]ـ سوره القصص (28) قسمتی از آیه 15:(فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَیْه﴾. [4]ـ الکافی، ج 5، ص 4؛ نهج البلاغة (عبده)، ج 1، ص 68: «و قَد بَلَغَنی أنَّ الرَّجلَ مِنهُم کانَ یَدخُلُ عَلَی المَرأةِ المُسلِمَةِ و الأُخرَی المُعاهَدَةِ، فَیَنتَزِعُ حِجلَهَا و قُلبَهَا و قَلائِدَها و رِعاثَها.» [5] و 2ـ سوره الفتح (48) قسمتی از آیه 29.   [7]ـ إن‌شاءالله به حول و قوّۀ الهی، کتابی تحت عنوان ارتداد در اسلام در دست تألیف است، امیدواریم تقدیر و مشیّت پروردگار در اتمام و تسریع در نتاج، تدبیر ما را تسدید فرماید. بمنّه و کرمه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) در باب شام خوردن

یکی از مباحثی که می‌تواند در حفظ سلامت جسمی و روحی به ما کمک کند توجه به سیره و سنت پیشوایان دینی و انبیاء الهی است که متصل و متکی به وحی بودند و صلاح ما و راه و روش درست زندگی کردن را بهتر از هرکسی می‌دانند. امیر المومنین علی(علیه السلام) درباره این‌که پیامبران چه موقع شام می‌خوردند؟ فرمودند:" شام خوردن پیامبران، پس از تاریکیِ شب بوده است. آن را وامگذارید؛ چرا که واگذاردن آن، ویرانی تن است در جایی دیگر از زیاد بن ابی الحلال نقل شده است که با امام صادق(علیه السلام) شام خوردم آن حضرت، فرمود:" شامِ پس از نمازِ خفتن، شام پیامبران است هم‌چنین رسول خدا(صلی الله علیه واله) درباره پیامدهای شام نخوردن چنین می‌فرمایند:" خوردن شام را وامگذارید، هر چند به مشتی خرما باشد؛ زیرا وا گذاشتن آن، انسان را پیر می‏‌کند "خوردن شام را وا مگذارید، هر چند به خوردن دانه‏‌ای خرمای خشکیده باشد. من بر امّت خویش، از این، بیم دارم که از وا گذاردن شام، پیری (در هم شکستگی) به سراغشان آید؛ چرا که شام، مایه نیرومندیِ پیر و جوان است امام صادق(علیه السلام) نیز درباره اهمیت این وعده غذایی فرمودند: "خوردن شام را وا مگذار، هر چند به سه لقمه نان با نمک باشد."هر کس شام را واگذارد، رگی در بدن وی می‏‌میرد و هرگز زنده نمی‏‌شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

تقویم شیعه/ امروز 8 ربیع الثانی

1- ولادت امام حسن عسکری(علیه السلام) در این روز حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)  در سال 232 هجری جهان را به قدوم خود منور فرمودند.(1)  اقوال دیگر در ولادت آن حضرت عبارتند از: 4 ربیع الثانی، 8 ربیع الاول، و 10 ربیع الاول. پدر آن حضرت امام هادی (علیه السلام) و مادر محترمه اش بانویی است که نامش حدیث یا حُدَیثه یا سوسن یا سلیل است. محل ولادت حضرت مدینه و مشهورترین القاب ایشان زکی، نقی و کنیه حضرتش ابومحمد است. آن حضرت را برای زیر نظر داشتن و کنترل رفت و آمدها  در محل سکونت سپاهیان ترک تبار دربار عباسی مسکن داده بودند و از همین جاست که به آن حضرت "عسکری" می گویند.(2) 2- شهادت حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) (3) بنا بر روایتی که چهل روز پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) دانسته، روزهشتم ربیع الثانی روز شهادت حضرت به حساب می آید. منابع: 1- بحار الانوار: ج 50 ص 235، 237. فیض العلام: ص 229. 2- بحارالانوار: ج 50 ص 113، 235. 3- بحارالانوار: ج 43 ص 212. مروج الذهب: ج 1 ص 403.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

محتوای نامه امام رضا(علیه السلام) به عبدالعظیم حسنی چه بود؟

امام رضا(علیه السلام) در نامه ای به حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) می نویسند: دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند.با عنایت به مشکلاتی که امام رضا(علیه السلام) در ارتباط حضوری با شیعیان در زمان حیات خود و زندگی در خراسان آن روز داشتند، توصیه ها و مسائل مد نظر را از طریق مکاتبه و توسط نمایندگان خود در بلاد مختلف به اطلاع مردم می رساندند. یکی از اسناد موجود، نامه ایشان به حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) است که در آن زمان در ری زندگی می کردند. شیخ مفید در کتاب خویش، پیام جامع، آموزنده و جالبی را از امام رضا(علیه السلام) آورده است که آن بزرگوار آن پیام را، به وسیله حضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) به شیعیان و دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) فرستاده اند.  متن پیام آن بزرگوار این است: بسم الله الرحمن الرحیم یا عبدالعظیم!أبلغْ عنّی أولیائی السلامَ وقل لهم: أن لا یجعلوا للشیطان على أنفسهم سبیلاً، ومُرْهم بالصدق فی الحدیث وأداء الأمانة، ومُرْهم بالسکوت وترک الجدال فیما لا یَعْنیهم، وإقبالِ بعضهم على بعض والمُزاوَرة، فإنّ ذلک قربة إلیّ. ولا یشغلوا أنفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً، فإنّی آلیتُ على نفسی أنّه مَن فعل ذلک وأسخط ولیّاً من أولیائی دعوتُ الله لِیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب، وکان فی الآخرة من الخاسرین. وعرِّفْهم أنّ الله قد غفر لمحسنهم، وتجاوز عن مسیئهم، إلاّ مَن أشرک به أو آذى ولیّاً من أولیائی أو أضمر له سوءً، فإنّ الله لا یغفر له حتّى یرجع عنه، فإنْ رجع وإلاّ نُزع رُوح الإیمان عن قلبه، وخرج عن ولایتی، ولم یکن له نصیب فی ولایتنا، وأعوذ بالله من ذلک. بنام خداوند بخشنده بخشایشگرای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیاء اوست. دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز ، آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد. جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت(علیهم السلام) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه می برم.»  حجت الاسلام قرائتی در سخنرانی در شرح این نامه گفتند: پیام امام رضا(علیه السلام)، پیام خیلی مهمی است. انگار این شفای دردهای امروز جامعه‌ ماست. امام توصیه می کند که مردم راه شیطان را در خودشان باز نکنند. امام رضا(علیه السلام) به عبدالعظیم حسنیعلیه السلام فرمود: به شیعه‌ها بگو دیدن همدیگر بروند. «فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَةٌ إِلَی‏» اگر می‌خواهید به من نزدیک شوید، دیدن همدیگر بروید. «وَ لَا یَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» «تَمزیق»، «کُلَّ مُمَزَّق‏» (سبأ/7) در قرآن است. «تمزیق» یعنی تخریب. «وَ لَا یَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» همدیگر را خراب نکنید. «وَ لَا یَشْغَلُوا» مشغول نکنید «تَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضا» او این را خراب می‌کند. امام رضا(علیه السلام) فرمود: من نفرین می‌کنم به کسی که آبروی شیعیان را بریزد. تعهد کردم. که کسی که آبروی مؤمنی را بریزد،  «دَعَوْتُ اللَّهَ» دعا می‌کنم، که چه؟ «لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَاب‏» در دنیا به زندگی نکبتی گرفتار شود «وَ کَانَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین‏» خیلی امام رضا دلش درد می‌آید. امام رضا(علیه السلام) به عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) فرمود: به شیعیان من بگو آبروی همدیگر را نریزید. من امام رضا(علیه السلام) نفرین کردم به کسی که آبروی کسی را بدون دلیل بریزد. اگر حتی تازه دلیل داری، شما حق نداری آبرویش را بریزی. باید به قوه‌ قضاییه بگویی: بابا این پرونده! برد و خورد و هرچه دلیل داری از مسیرش اقدام کنید. امام رضا فرمود: من تعهد کردم نفرین می‌کنم به کسی که آبروی شیعه را بریزد.«وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ إِلَّا مَنْ أَشْرَک بِه‏» خداوند خوب‌ها را می‌بخشد، از بدهای شیعیان بد هم می‌بخشد، مگر کسی که یا مشرک باشد، «أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی‏» الله اکبر! امام رضا فرمود: خدا همه‌ شیعیان را می‌بخشد جز دو رقم شیعه! شیعه‌ای که مشرک شود. شیعه‌ای که مؤمنی را اذیت کند. «آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی‏» امام رضا فرمود: خدا شیعه را می‌بخشد جز دو گروه! شیعه‌ای که مشرک شود، «أَشْرَکَ بِه‏»، «أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی‏»، «أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءا» یا در دلش بدخواه باشد. اصلاً دلش بخواهد فلانی خراب شود. یعنی در دلش بدخواه باشد. «فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِع‏» خدا یک چنین آدمی را نمی‌بخشد، جز اینکه از اذیت کردن برگردد. «وَ إِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ» کسی که مؤمنی را اذیت کند، مؤمنی را تخریب کند «نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ» خداوند روح ایمان را از قلبش می‌گیرد. کار به آیت‌الله و فوق دیپلم و لیسانس و دکتر ندارد. امام رضا پیغام داد، آبروی همدیگر را نریزید. آبروی همدیگر را بریزید، نفرینتان می‌کنند. از ولایت خدا دور هستید. در همین دنیا عذاب شدید می‌شوید. در آخرت نصیبی ندارید. آبرو ریختن خیلی خطر دارد. این نکته‌ای است که امام رضا فرمود از طریق عبدالعظیم حسنی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

بهترین ذکر برای رفع گرفتاری از پیامبر (ص)

«در شداید و گرفتاری ها، بهترین ذکر این است که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده که فرموده اند: «امان لامتی من الم لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم، لا ملجاء و لامنجا من ا... الاالیه.»در محضر بزرگان فرصتی است برای آموختن نکاتی که در هیچ کتابی یافت نمی‌شود و در واقع راه میان‌بری است به سوی خوبی‌ها و درستی‌ها که تقدیم به همه کاربران عزیز می‌گردد. عارف گران قدر، حضرت آیت ا... بهجت می فرمایند: «در شداید و گرفتاری ها، بهترین ذکر این است که از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ما رسیده که فرموده اند: «امان لامتی من الم لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم، لا ملجاء و لامنجا من ا... الاالیه.» یعنی این سخن ایمنی از ناراحتی برای امت من است. هیچ دگرگونی و نیرویی جز به خداوند والا و بزرگ تحقق نمی یابد و هیچ پناهگاه و جایگاه نجاتی از خدا جز به سوی خدا نیست.» برگرفته از کتاب «نکته های ناب» -ص ۷۲
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل تبعیض و تفاوت نبود

پس اگر پیامبر مهربان بود، ‌با همه مهربانی می‌کرد و اگر حرمت و احترام می‌گذاشت، برای همه بود، اگر گره‌گشایی می‌کرد، گره از کار همه می‌گشود، او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود. از جمله خلقیات پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که در رفتار با افراد تبعیض قائل نمی‌شدند.   چه بسیار افرادی که با دیدن و اطلاع از اخلاق ویژه نبی‌مکرم اسلام(ص) مسلمان شده و در طول تاریخ پیروی راستین برای آن حضرت بودند.   قرآن کریم به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. (آیه 159 سوره «آل عمران»)   مثالی که برای اخلاق زیبای آن حضرت می‌توان ذکر کرد این است که آب‌ها خط کشی نمی‌کنند، ‌هم دست‌های پاک را می‌پذیرند و هم دست‌های آلوده را،‌ آینه‌ها هم مرزبندی نمی‌کنند، ‌هم چهره‌های زشت را نشان می‌دهند و هم چهره‌های زیبا را.   پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، هم آب بود و هم آ‌ینه، یعنی برای همه بود.   در مورد سیره و رفتار پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند که: «قد وسع الناس من خلقه»   یعنی همه از اخلاق خوب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردار بودند و بهره می‌بردند. پس اگر پیامبر مهربان بود، ‌با همه مهربانی می‌کرد و اگر حرمت و احترام می‌گذاشت، برای همه بود، اگر گره‌گشایی می‌کرد، گره از کار همه می‌گشود، او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود.   منابع: کتاب "سلوک باران" اثر حجت‌الاسلام محمد رضا رنجبر، ج اول، چ اول 1388
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

حمله موشکی ‌به مقام سیده ‌سکینه + تصاویر

در همین حال این روزنامه از حمله تروریستها به کلیسای "مارمارون" حلب خبر داده وافزود تروریست ها بسیاری از لوازم این کلیسا را به سرقت بردند. روزنامه الوطن سوریه از کشف و خنثی سازی بسته های انفجاری 15 تا 30 کیلویی در مرقد سیده سکینه و در عین حال تخریب بخشی از گنبد و مناره این مقام، بر اثر حمله موشکی تروریست ها خبر داد. این روزنامه در تازه ترین شماره خود اعلام کرد: متخصصان خنثی سازی بمب توانستند چندین بسته انفجاری و مین را که وزن آنها بین 15 تا 30 کیلو بود و توسط تروریست ها در مقام "سیده سکینه" کار گذاشته بود را کشف و خنثی کنند. این روزنامه همچنین از تخریب بخشی از گنبد و مناره مقام "سیده سکینه" بر اثر حمله تروریست ها به این منطقه خبر داد. در همین حال این روزنامه از حمله تروریست ها به کلیسای "مارمارون" حلب خبر داده وافزود تروریست ها بسیاری از لوازم این کلیسا را به سرقت بردند. همچنین یک منبع نظامی سوریه حمله تروریست ها به فرودگاه حلب و در دست گرفت آن از سوی مخالفان را بی پایه و اساس دانست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

تقویم شیعه/ آخر ربیع الاول

1- زیارت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قبر مادرش را در این ماه در سال 6 هجری رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگام  مراجعت از جنگ  بنی لحیان به زیارت قبر مادرش جناب  آمنه بنت وهب رفتند. هنگام زیارت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  گریستند و مسلمین از گریه آن حضرت گریستند و تا به آن روز به آن مقدار گریه کننده دیده نشده بود و در آنجا قبر مادرشان را تعمیر و اصلاح فرمودند.(1) 2- غارت خیمه امام حسن (علیه السلام) در این ماه لشکریان امام حسن (علیه السلام) به آن حضرت اهانت کردند و خیمه آن امام مظلوم را غارت کرده آنچه در آن بود را به یغما بردند.(2) منابع: 1- الغدیر: ج 1 ص 165. مستدرک حاکم: ج 1 ص375. ج 2 ص 336، 605. 2- بحارالانوار:ج 44 ص 61.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا