و علیهذا نتیجه چنین میشود که هر دو قرائت صحیح و مُجزی است، و لیکن قرائت مَلِک أحسن و أعمّ و أشمل و أنسب است؛ و الله العالم.[13]
مِلک به معنای استیلاء و قدرت و اذن در تصرّف در اموال است، و صاحب آن را به صیغۀ فاعل یعنی «مالِک» گویند؛ و مُلک به معنای استیلاء و قدرت و اذن در تصرّف نفوس است و صاحب آن را به صیغۀ فَعِلْ که صفت مشبّهه است، «مَلِک» گویند.
و
البته هر دو از آنها مشتقّ از مبدء واحد و از اصل واحدِ مشترکی هستند، و
آن مطلق تصرّف و استیلاء و قدرت بر چیزی است؛ و آن مبدء اشتقاق عبارت است
از: «مَلَکَ ـِ مَلکًا و مُلکًا و مِلکًا و
مَلَکَةً و مَملَکةً و مَملِکَةً و مَملُکَةً الشَّیءَ، أی: احتواه
قادرًا علی التصرُّف و الاستبداد به».
غایة
الأمر این مبدء مشتق اگر بر روی موادّ خارجیّه واقع شود و بر آنها تعلّق
گیرد به معنای مِلکیّت و استبداد در تصرّف آنها، و اگر بر نفوس تعلّق گیرد
به معنی مُلکیّت و استیلاء بر آنها در أمر و نهی و فرمان است: «یقال: مَلَکَ القوم أی استولی علیهم؛ و مَلَکَ نفسَه أی قدر علی حَبسها»؛ و در صورت اوّل صاحب آن را مالِک و در صورت دوّم صاحب آن را مَلِک گویند.
پس اختلاف معنای مالِک و مَلِک ناشی از قرینۀ خارجیّه و آن تعهّد استعمال و وضع تعیینی و یا تعیُّنی بر تعلّق این معنا بر خارج و بر موضوع است.
و بر همین اساس میبینیم که مالک را اضافه به اشیاء خارجیّه میکنند و میگویند: «مالکُ الدّار و مالکُ الدّابَّة و مالکُ العِقار»، و مَلِک را اضافه به نفوس و اقوام میکنند و میگویند: «مَلِکُ القوَم و مَلِکُ العَرَب و مَلِکُ الیَمانیّین»؛ و میگویند: مَلِکِ فلان عصر و فلان زمان، و نمیگویند: مالک فلان عصر. و علیهذا در (مالِکِ یَوْمِ الدِّین) أنسب آن است که مَلِک گفته شود چون به یوم نسبت داده میشود، و نسبت مالِک به یوم مستحسن نیست به خلاف نسبت مَلِک به یوم؛ میگویند: حاکم و سلطان و آمر آن روز، و نمیگویند: مالِک آن روز.
استاد ما حضرت آیة الله علاّمه طباطبائی ـ رحمة الله علیه ـ فرمودهاند:
و
قد ذُکِر لکلٍّ من القِرائتَین مَلِکٍ و مالِکٍ وجوهٌ من التّأیید، غیرَ
أنّ المعنیَین من السَّلطنة ثابتان فی حَقّه تعالی. و الّذی تعرِفه اللُّغة
و العرف أنّ المُلکَ بضَمّ المیم هو المنسوب إلی الزّمان؛ یقال: مَلِکُ
العَصْر الفلانی، و لا یقال: مالِک العصر الفلانی إلّا بعنایةٍ بعیدة. و قد
قال تعالی: (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین) فنسبه إلی الیوم، و قال أیضًا: (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار)؛ (سوره غافر (40) آیه 16).[1]
و زمخشریّ گفته است:
و (مَلِکِ) هو الإختیار؛ لأنّه قِراءة أهل الحرَمَین، و لقوله: (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ) ، و لقوله: (مَلِکِ النَّاسِ)، و لأن المُلک یَعُمُّ و المِلک یَخُصّ[2]
در مجمع البیان گوید:
المَلِک:
القادِر الواسِعُ للقُدرَةِ الّذی له السّیاسة و التّدبیر، و المالِک:
القادر علی التّصرُّفِ فی مالِه؛ و له أن یتصرَّفَ فیه علی وجهٍ لیس لأحدٍ
منعُه منه.[3]
و نیز گفته است:
قَرأ عاصمٌ و الکسائی و خَلَف و یعقوب الحَضرَمی «مالِک» بالأَلفِ و الباقُون «مَلِک» بغیر أَلفٍ.[4]
و علیهذا قرائت «مَلِک» نیز أشهر است؛ زیرا از قُرّاء سبعه فقط دو نفر «مالِک» خواندهاند: عاصم و کسائی، و پنج نفر دیگر همگی «مَلِک» خواندهاند.
و در تفسیر صافی فرموده است:
و قُرِئَ (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین)؛ رَویٰ العیّاشی أنَّه قَرَأَهُ الصّادقُ علیه السّلام ما لا یُحصیٰ.[5]
باری، از آنچه مجموعاً ذکر شد بدست میآید که قرائت (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین) أحسن است و بهتر آن است که بدین وجه قرائت شود
و امّا آنچه در مجمع البیان از أبوعلی فارسی شاهد برای تقویت «مالک» آورده است که: «یشهَد لقِراءة مالِک من التَّنزیل قولُه تعالی: (وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ)[6]؛ لأن قولک: الأَمر له و هو مالک الأَمر بمعنیً. ألا تری أنّ لام الجَرّ معناها المِلک و الإستحقاق؛ و کذلک قوله تعالی: (یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً)[7] یُقوّی ذلک»[8] تمام نیست، و این استشهاد مخدوش است.
زیرا
لام الجرّ (لِلَّهِ) افادۀ اختصاص میدهد و امّا آن اختصاص به چه کیفیّت
است؟ آیا به نحوۀ مِلکی و یا مُلکی؟! این در لام جرّ نیست.
مضافاً به آنکه مِلکیّتِ بر نفس، همان مُلکیّت است و از استعمال مادّۀ «مَ لَ کَ»
که گفته شد مبدأ اشتقاق و فعل است، خصوصیّت مِلکیّت بدست نمیآید؛ بلکه
این مادّه أعمّ است و چون بر نفس واقع شده است مراد از آن همان مُلکیّت است. پس از جملۀ: (یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً) استفادۀ مَلِکیّت میشود نه مالکیّت؛ و این استشهاد نفعی به حال ابوعلی فارسی ندارد.
مضافاً به آنکه از سه ناحیه در قرآن کریم میتوانیم استدلال بر أقربیّت (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین) بنمائیم:
اوّل: از گفتار خداوند: (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار)[9] که در اینجا مُلک که به یوم نسبت داده شده است، از آنِ خداست و عیناً بمثابه (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین) است؛ زیرا ألف و لام (الْیَوْمَ) به معنای عهد و راجع به روز قیامت است، چون قبلاً میفرماید: (یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ) (سورۀ غافر (40) آیۀ 16).
دوّم: در قرآن کریم فقط و فقط یکجا خداوند را با صیغۀ «مالِک» بیان کرده است: (قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاء) (سورۀ آلعمران (3) آیۀ 26)، و در اینجا مالک به معنای مَلِک است؛ چون به مُلک نسبت داده شده است و در حقیقت (مالِکَ الْمُلْکِ) همان قدرت و سیطره بر حکومت و أمر و فرمان است و به معنای مَلِک میباشد.
و در بقیّۀ جاهای قرآن همگی مَلِک آمده است؛ مانند: (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَق) (سوره طه (20) آیۀ 114؛ سوره المؤمنون (23) آیۀ 116)؛ و مانند: (هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوس) (سوره الحشر (59) آیۀ 23)؛ و مانند: (الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ) (سوره الجمعه (62) آیۀ 1)؛ و مانند: (مَلِکِ النَّاسِ) (سوره النّاس (114) آیۀ 2).
سوّم آنکه: در قرآن کریم، همیشه نسبت مُلک به خداوند داده شده است نه نسبت مِلک؛ مانند: (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) (سوره البقرة (2) آیۀ 107؛ و سوره المائدة (5) آیۀ 40)؛ و مانند (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) (سوره آل عمران (3) آیۀ 189؛ و 7 آیۀ دیگر)؛ و مانند: (تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْک) (سوره المُلک (67) آیۀ 1).
و در هیچ جای قرآن دیده نمیشود که نسبت مِلک به خداوند داده شده باشد؛ و علّتش آن است که همانطور که زمخشری گفته است: «المُلک یَعُمُّ و المِلک یَخُصُّ.»[10]
و از مجموع آنچه ذکر شد استفاده میشود که (مَلِکِ یَوْمِ الدِّین)
متعیِّن است و لیکن چون از طرفی دو نفر از قرّاء سبعه مشهوره «مالِک»
قرائت کردهاند, و از طرف دیگر در روایت حلبی از حضرت صادق علیه السّلام
وارد است که: «إنَّه کان یَقرأ (مالِکِ یَوْمِ الدِّین) [11]»، و از داوود بن فرقد روایت است که گفت: «سَمِعتُ أباعبدالله علیه السّلام یقرأ ما لا اُحصِی: (مالِکِ یَوْمِ الدِّین) »،[12]
باید گفت: قرائت «مالک» نیز صحیح است؛ خصوصاً پس از آنکه قرائت قُرّاء
سبعه مشهوره را متواتر میدانند، یعنی تواتر آنها را از رسول الله
گفتهاند.
و علیهذا نتیجه چنین میشود که هر دو قرائت صحیح و مُجزی است، و لیکن قرائت مَلِک أحسن و أعمّ و أشمل و أنسب است؛ و الله العالم.[13]
[1]ـ المیزان، ج 1، ص 22.
[2]ـ الکشّاف، طبع اوّل، ج 1، ص 8.
[3]و2ـ مجمع البیان، طبع صیدا، ج 1، به ترتیب، ص 24 و 23.
[5]ـ تفسیر صافی، طبع اسلامیّه، ج 1، ص 53.
[6]ـ سوره الانفطار (82) ذیل آیه 19.
[7] سوره الانفطار (82) صدر آیه 19.
[8] مجمع البیان، ج 1، ص 24.
[9]ـ سوره غافر (40) ذیل آیه 16.
[10]ـ الکشاف، طبع اول، ج 1، ص 8.
[11] و 3ـ تفسیر برهان، طبع سنگی، ج 1، ص 33 [ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 116].
[13]
ـ جهت اطلاع بیشتر پیرامون این مطلب به نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 471 مراجعه شود
.
(محقّق)