(مسار الشیعه: ص ۹)
(العدد القویه: ص ۲۱۸)
(مصباح کفعمی: ج ۲، ص ۵۹۹)
(بحار الانوار: ج ۲۰، ص ۱۱۱ - ۱۴۳، ج ۲۱، ص ۱۴۳، ج ۹۷، ص ۱۶۷)
(سیره ابن هشام: ج ۴، ص ۸۰)
(تقویم المحسنین: ص ۱۲)

🔸 در این روز أمیرالمؤمنین علیه السلام به امر مبارک خاتم الانبیاء صلی اللّه علیه و آله، برای شکستن بتهایی که در کعبه بود، پای مبارک خود را بر کتف شریف اشرف مخلوقات نهاد.

(توضیح المقاصد: ص ۲۳)
(مصباح کفعمی: ج ۲، ص ۵۹۹)
(بحارالانوار: ج ۹۷، ص ۳۸۴)
(فیض العلام: ص ۴۲)

🔸 مجلسی رحمه اللّه از تاریخ طبری نقل می فرماید: هنگامی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله نظر مبارکش بر این قرار گرفت که به طرف مکه حرکت کند، عمر را طلبید و به او فرمود: به مکه برو و اشراف قریش را از حال ما با خبر کن. عمر گفت: من بر جانم از اشراف قریش می ترسم !

(بحار الانوار: ج ۳۵، ص ۲۸۷)

🔸 هنگامی که مسلمانان وارد مکه شدند شعار می دادند: (امروز روز در هم کوبیدن است). پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: شعار را عوض کنید و بگویید: (الیوم یوم المرحمه): (امروز روز رحمت است).
بعد فرمود: ابوسفیان و خانه اش در امانند، و هر کس داخل خانه او رفت در امان است. همچنین فرمودند: همه در امانند به جز یک نفر به نام (هبار بن اسود) و بعضی معاویه را هم ذکر کرده اند.

(احقاق الحق: ص ۲۶۵)
(التعجب: ص ۱۰۶)
(نهج الحق و کشف الصدق: ص ۳۱۰)

🔸 علت این برخورد شدید با هبار آن بود که در یکی از جنگهای مسلمین با کفار قریش عده ای اسیر از کفار گرفتند و داخل اسرا داماد بزرگ پیامبر صلی اللّه علیه و آله شوهر زینب دخترشان بود. حضرت فرمودند: هر کس فدیه بفرستد او را آزاد می کنیم. بین آنچه از مکه به عنوان فدیه فرستاده بودند گردنبند حضرت خدیجه سلام اللّه علیها به چشم می خورد که به دخترش زینب داده بود. هنگامی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله آن گردنبند را دیدند به یاد جناب خدیجه سلام اللّه علیها افتادند و گریستند. آنگاه از مسلمین خواستند آن فدیه را که یادگار خدیجه سلام اللّه علیها است، به آن حضرت ببخشند، و آنان قبول کردند. سپس قرار شد اسرا را آزاد کنند، در مقابل این که هر یک از زنان مسلمان که در مکه اسلام را پذیرفته، اگر خواست بیاید آزاد باشد.
قرار بر این شد که أمیرالمؤمنین علیه السلام بروند و هودج فواطم را بیاورند. آن حضرت به تنهائی رفتند و زینب دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و دیگر هاشمیات را آوردند، همینکه مقداری از مکه بیرون آمدند ابوسفیان لعنت اللّه علیه گفت: پسر عمویش محمد صلی اللّه علیه و آله جوانهای شما را گمراه کرد و مسلمان شدند. حال این جوان یعنی علی علیه السلام در روز روشن آمده و بستگانش را می برد، جلو او را بگیرید.آنها آمدند تا مانع آن حضرت شوند. أمیرالمؤمنین علیه السلام دفاع فرمودند. بعضی زخمی و بعضی به درک واصل شدند، در این اثنا هبار بن اسود به هودج هاشمیات حمله کرد و نیزه ای حواله هودج زینب دختر پیامبر
صلی اللّه علیه و آله نمود.
أمیرالمؤمنین علیه السلام حمله ای به هبار کردند و او را فراری دادند. زینب در این حمله ترسید و چون شش ماه حامله بود، هنگامی که وارد مدینه شدند بعد از زمانی بچه سقط شده و از دنیا رحلت کرد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: (خون هبار بن اسود مهدور است) و هر کس هر جا او را دید بکشد.
ابن ابی الحدید به استادش می گوید: پیامبر صلی اللّه علیه و آله به خاطر ترساندن زینب و سقط جنین او، ریختن خون هبار را جایز دانست. اگر پیامبر صلی اللّه علیه و آله زنده بود، آیا ریختن خون آن کس را که فاطمه سلام اللّه علیها را ترسانید، جایز نمی دانست؟
👈(بیت الاحزان: ص ۱۵۳)
👈(شرح ابن ابی الحدید: ج ۱۴، ص ۱۹۳)